loading...
برنامه ریزی فرهنگی سال 92 دانشگاه علمی کاربردی رشت
vatandoust بازدید : 243 سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

منظور اين نيست كه ساختن كتابخانه يا موزه و نظاير آن نبايد جزو كارهاي فرهنگي به حساب بيايند. بلكه از آنجا كه عوامل مؤثر در فرهنگ جامعه متعدد است، نمي‌توان بر تأثير اين گونه عوامل زياد تأكيد نمود. «كفاف كي دهد اين باده‌ها به مستي» با توجه به اينكه روش برنامه‌ريزي بخش فرهنگ، مانند روش برنامه‌ريزي ساير بخش‌ها، از دو مرحله نظري و عملي مي‌گذرد و معمولاً بين بخش‌هاي نظري و عملي شكاف وجود دارد، با وجود اين در اين بخش، از يك سو به خاطر گستردگي دامنه فرهنگ و نبودن همه ابزارهاي برنامه‌ريزي در اختيار و از سوي ديگر به خاطر پيچيدگي كار برنامه‌ريزي و مسايل ديگر، اين فاصله زيادتر است (احمدي،1370: 5(


بنابراين اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا بدون ملاحظه محيط دروني و بيروني در كشور مي‌توان به امر برنامه‌ريزي فرهنگي پرداخت؟ با توجه به موارد مطروحه در اين نوشتار سعي مي‌گردد در پاسخ به اين سؤال به برنامه‌ريزي استراتژيك فرهنگي در سطح كلان پرداخته و به نقاط قوت و ضعف و فرصت‌ها و محدوديت‌هاي آن در شرايط كنوني اشاره كرد.

اهميت مديريت و برنامه‌ريزي استراتژيك فرهنگي

مديريت استراتژيك بر نقش مديران جديد، حفظ و بقاء پويايي، حتي پس از استقرار و ثبات سازمان تأكيد مي‌ورزد. زيرا مهم‌ترين چالش فراروي مديران امروزي، سرعت تغييرات محيطي در سازمان‌ها است. عواملي چون ماهيت اجتماعي، تكنولوژي اقتصادي و سياسي كه بر موفقيت يا شكست سازمان اثر مي‌گذارند از جمله مواردي هستند كه در اين مقوله مي‌گنجند و نيز مواردي چون رقابت ساير شركت‌ها، عدم اطمينان از مواد اوليه، نوسان قيمت‌ها، قوانين و مقررات دولتي و بلاياي طبيعي و سرعت تغييرات به اين معني است كه سازمان‌ها همزمان با اجراي عمليات، ناگزير از برنامه‌ريزي و ابتكار و خلاقيت و هدايت‌ هستند. يك قاعده كلي مي‌گويد: مديريت، نگريستن به آينده است و گوياي اهميت برنامه‌ريزي در جهان مي‌باشد.


اساساً محيط سازمان‌هاي دولتي و خصوصي در سال‌هاي اخير نه تنها به شكلي فزاينده متلاطم و دگرگون گشته، بلكه پيوستگي متقابل ميان محيط و سازمان نيز بيشتر شده است. اين تلاطم و پيوستگي متقابل نيازمند واكنشي سه وجهي از سوي سازمان‌ها است:

*نخست، اين سازمان‌ها بايد به شكلي استراتژيك تفكر كنند.


*
 دوم، آ‌ن‌ها بايد يافته‌هـا و ادراكات خـود را براي سازگاري با محيط‌هـاي تغيير يافته به استراتژي‌هاي كارساز مبدل نمايند.


*
سوم، آن‌ها بايد براي تطبيق و اجراي استراتژي‌ها، با تعقل و تفكر بستر مناسب را براي بنگاه‌ها فراهم سازند (شركت داده‌پردازي ايران، 1385(


امروزه ازدانش مديريت استراتژيك عمدتاً سازمان‌هاي نظامي، سياسي و اقتصادي بهره‌گيري مي‌كنند و سابقه و ميزان استفاده از اين نوع مديريت در بخش فرهنگي به ويژه در كشورهاي توسعه نيافته، بسيار اندك و ناچيز است. در ايران، به ويژه پس از انقلاب شكوهمند اسلامي، كه حقيقتاً يك انقلاب عظيم فرهنگي بود، صرف‌نظر از موفقيت‌هاي چشم‌گير در حوزه فرهنگ، همواره با بحران‌هاي متعددي روبرو بوده است. اين چالش‌ها را بايد عمدتاً ناشي از ورود الگوهاي فرهنگي غربي و فقدان يك نظام مديريت كارآمد و برنامه‌ريزي جامع و هدفمند دانست كه همچنان ما را با تهديدات جدي مواجه ساخته است. به طوري كه بايد اذعان كرد فقدان يك مديريت و رهبري كارآمد، زمينه بهره‌مندي انقلاب اسلامي از فرصت‌هاي طلايي در حوزه‌هاي فرهنگي را به شدت كاهش داده و هم اكنون ما را در قبال بسياري از معضلات فرهنگي منفعل ساخته است.


نخبگان فكري كشور به روشني مي‌دانند كه بي‌توجهي به توسعه فرهنگي، كشور را از دستيابي به موفقيت‌هاي مطلوب اقتصادي نيز بي‌نصيب خواهد ساخت. لذا در پاسخ به اين پرسش كه در توسعه پايدار كداميك از اين دو حوزه، يعني اقتصاد و فرهنگ، مقدم است؟ در مقدمه قانون اساسي با صراحت از «اقتصاد به عنوان وسيله و نه هدف» ياد شده است. تا جايي كه هدف از حكومت اسلامي را «رشد دادن انسان در حركت به‌سوي نظام الهي و ايجاد زمينه بروز و شكوفايي استعدادها به منظور تجلي ابعاد خداگونه انسان» مي‌داند (مجموعه قوانين با آخرين اصلاحات، 1384: 16-15). بدون بسترسازي و نهادينه كردن فرهنگ توسعه، ايجاد توسعه عملاً ناممكن خواهد بود.


در ابتدا، پرسش اصلي اين است كه چرا بايد از مـديريت استراتژيك در حـوزه‌ فرهنگ استفاده شود؟ به نظر مـي‌رسد پاسخ روشن است. با توجه به تحولات گسترده در عرصه داخلي و بين‌المللي و تخصصي شدن همه حوزه‌هاي علوم اجتماعي روشن است كه مديريت سنتي و اتخاذ تدابير غير علمي در سازمان‌هاي فرهنگي، ديگر قادر به حل مشكلات نخواهد بود و استمرار غفلت نسبت به برخي مشكلات و مسايل فرهنگي، پيامدهاي غير قابل جبراني را در پي خواهد داشت. لذا وضعيت فرهنگي حاضر و گمانه‌زني‌هاي كارشناسان درباره آينده، به ويژه با توجه به روند مخاطره‌آميز جهاني شدن در قبال فرهنگ ديني و ملي، ايجاب مي‌كند كه مجموعه‌ي دستگاه‌هاي فرهنگي نظام، تحت يك رهبري واحد، به شكل جديدي تفكر و اقدام كنند. در اين شكل جديد، مديريت استراتژيك، به مفهوم «تلاش‌هاي سازمان يافته براي اتخاذ تصميمات و اقدامات شايسته، از بهترين گزينه‌هاي پيش رو به شمار مي‌رود». ترديدي نيست كه بهره‌گيري صحيح از دانش و فن مديريت استراتژيك، مي‌تواند علاوه بر ايجاد امكان عضويت و پيشگيري، موفقيت ما را در قبال تهديدات بالقوه و بالفعل و چالش‌هاي حاضر و آينده از انفعال خارج نموده و به حالت فعال و نوآور تبديل سازد (دانشنامه رشد‌، 1385 : 14(

* امكان يا عدم امكان برنامه‌ريزي در امور فرهنگي
با توجه به آخرين تعاريف فرهنگ، اگر وجه قالب فرهنگ را مقوله‌اي كيفي به شمار آوريم كه چنين هم هست، در اين صورت اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا كيفيت‌ها قابل برنامه‌ريزي هستند يا نه؟ در مورد برنامه‌ريزي فرهنگي، صاحب‌نظران و دست اندركاران امور فرهنگي، به دو گروه تقسيم شده‌اند:


1-
گروه اول: معتقدند كه در مورد فرهنگ، به دليل كيفي بودن آن نمي‌توان برنامه‌ريزي كرد. زيرا برنامه‌ريزي مستلزم پرداختن به كميت‌ها است و كاربرد روش‌هاي كمي در اين امر، معني اساسي فرهنگ را خدشه‌دار مي‌كند.


2-
گروه دوم: برخلاف گروه اول، برنامه‌ريزي را در مورد فرهنگ عملي مي‌دانند. يكي از چهره‌هاي شاخص اين گروه، لرد كلوين نام دارد. وي مي‌گويد: «هر چه قابل درك باشد قابل اندازه‌گيري نيز هست. آن‌هايي كه مي‌گويند فرهنگ قابل اندازه‌گيري نيست، در واقع اين انتقاد بر آن‌ها وارد است كه قادر به درك درستي از فرهنگ نيستند» (منصوري‌، 1363)

بنابراين مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه حركت‌هاي برنامه‌ريزي فرهنگي در جهان، در راستاي اين فكر صورت مي‌گيرد.


دين مبين اسلام هم كه الهام‌بخش همه شئون زندگي در جامعه ما است، عملاً از مروجين انديشه اخير محسوب مي‌شود. زيرا اگر به فلسفه بعثت انبياء و نزول كتب آسماني خوب دقيق شويم درمي‌يابيم كه هدف اصلي از بعثت انبياء رشد و تعالي انسان‌ها و بهبود بخشيدن به كيفيت زندگي آن‌ها است. اين حقيقت را مي‌توان از مجموع احكام و دستورات اسلام و از مضمون‌هاي آيات قرآن كريم استنباط كرد. چنانچه در قرآن، كتاب آسماني مسلمين آمده است:


«
خدا بر مؤمنان منت گذارد، آنگاه كه رسولي از خودشان برانگيخت تا آيات خدا بر آنان فرا خواند و پاكيزه‌شان گرداند و كتاب و حكمت را تعليم‌شان دهد كه قبلاً در گمراهي آشكار بودند» (آل عمران: 164(


ولي بايد توجه داشت كه فرهنگ با كيفيت زندگي در قاموس اسلام، مفهوم و معني ويژه‌اي دارد كه بايد مورد دقت قرار گيرد و نحوه‌ برنامه‌ريزي آن مشخص شود. ناگفته نماند كه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز كه بر اساس احكام و دستورات اسلام تدوين شده است در اصل چهل و سوم به لزوم برنامه‌ريزي اقتصادي (به طور صريح) و در بسياري از اصول ديگر، مانند اصل دوم، سوم و چهارم تصريحاً يا تلويحاً به فرهنگ و برنامه‌ريزي فرهنگي اشاره كرده است (احمدي‌، )


در اصل سوم اولين وظيفه دولت جمهوري اسلامي «ايجاد محيط مساعد براي رشد فضائل اخلاقي بر اساس ايمان، تقوي و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي» و وظيفه دوازدهم دولت «پي‌ريزي اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط» ذكر شده است (مجموعه قوانين با آخرين اصلاحات‌، 1384: 22(

مديريت و برنامه‌ريزي استراتژيك


مديريت استراتژيك عبارت است از «هنر و علم تدوين، اجرا و ارزيابي تصميمات بين وظيفه‌اي كه سازمان را در رسيدن به اهدافش توانمند مي‌سازد (ديويد‌، )

مديريت استراتژيك با برنامه‌ريزي استراتژيك هم‌ خانواده است و داراي سه جزء اصلي مي‌باشد: 1ـ تدوين استراتژي 2ـ اجراي استراتژي 3ـ ارزيابي استراتژي.
مديريت استراتژيك تمامي ابعـاد سـازمان را در تدوين و اجـراي اهـداف استراتژيك و استراتژي‌ها در بر مي‌گيرد. گام‌هاي كلي برنامه‌ريزي استراتژيك را مي‌توان به اجمال اين گونه برشمرد:



گام 1: تعيين مأموريت، ديدمان (چشم‌انداز) و اهداف
در مديريت استراتژيك فرهنگي سه نكته حائز اهميت و دخيل در تصميمات وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار گيرد:


1
ـ محيط داخلي (اعم از محيط سياسي، اقتصادي، اجتماعي، امنيتي و فرهنگي
2
ـ محيط جهاني كه به طور مستقيم يا مجازي بر روي كليه تصميمات استراتژيك اثر مي‌گذارد.


3
ـ تكنولوژي (خصوصاً تكنولوژي ارتباطات رسانه‌اي


«مديريت استراتژيك نگرش فرهنگي عبارت است از نگرش كل‌نگر به كليه عوامل و پديده‌هاي دخيل و مؤثر در نظام فرهنگي» به نحوي كه محصول اجراي مديريت استراتژيك «نگاه انسجامي و سازوارگي» در عرصه مديريت، نهادها و كادرهاي فرهنگي مي‌باشد.

مأموريت فرهنگي در جمهوري اسلامي (چشم‌انداز فرهنگي)


1-
مأموريت فرهنگي در ج.ا.ا عبارت است از چشم‌انداز «رهبري نظام فرهنگي در سطح ملي با آگاهي بر محيط داخلي و بين‌المللي، توانمندي‌هـا، ظرفيت‌هـا، قوانين و ارزش‌ها و هنجارهاي دروني كه نسبت به راهبري منابع سيستم تلاش مي‌كنند» كه:
الف) چيستي سازمان يا نظام فرهنگي را تبيين مي‌كند.
ب) بيان‌كننده آرزوها و آرمان‌هاي نظام فرهنگي است.
ج) امكان رشـد و خلاقيت در اجـزاي سيستم و ساختار نهادها و كادرهاي فرهنگي ايجاد مي‌كند.


د) به تمركز روي چالش‌هـا و تهديدات فرهنگـي كمك مي‌كند و ما را در حل آن‌ها ياري مي‌رساند.


هـ) از نظر جهت‌گيري و درك شرايط پويا مي‌باشد.


به تعبير پيتر دراكر «مأموريتي كه به قدر كافي الهام‌بخش انديشه نيست تنها دليل ناكامي سازمان يا نهاد مي‌باشد.


2. مأموريت» مقصـود و ارزش‌هـاي اصلي سازمان (و حوزه عملكرد آن) را مشخص مي‌نمايد. در واقع عبارتي است كه دليل وجود سازمان (يا فلسفه وجودي آن) را بيان مي‌دارد.
3.ديدمان استراتژيك» فراتر از بيانيه مأموريت سازمان بوده و چشم اندازي را مشخص مي‌كند كه سازمان به آنجا مي‌رود و به آن تبديل مي‌شود.

گام 2: تحليل فرصت‌ها و تهديدهاي خارجي


توفيق مديريت استراتژيك وابسته به ارزيابي صحيح و همه جانبه محيط سازمان است. شايان ذكر است «ذي‌نفعان»، افراد و گروه‌هايي هستند كه از حصول مأموريت، اهداف و استراتژي‌هاي سازمان، تأثير و تأثر مي‌پذيرند. ذي‌نفعان عبارتند از: خريداران، تأمين‌كنندگان، رقبا، سازمان‌هاي دولتي و قانونگذار، اتحاديه‌هـا و گروه‌هـاي كارگري (يا كارمندي)، جامعه مالي، مالكين و سهام‌داران و انجمن‌هاي بازرگاني و تجاري.
به تعبير جرج سلك، «اگر سرعت عمل‌تان بيشتر از رقيب نيست، در وضعيت شكننده‌اي قرار داريد و اگر سرعت عمل‌تان كمتر از رقيب است به آخر خط رسيده‌ايد» (ديويد، 1384: 42). محيط بيروني عبارت است از شناسايي متغيرهاي اصلي در سه سطح ملي، منطقه‌اي و بين‌المللي كه نظام نهاد و ساختار فرهنگي بايد در برابر آن‌ها واكنش عملي نشان دهد.

عوامل اصلي دخيل در محيط بيروني مديريت استراتژيك فرهنگي


1. تحولات هنجاري و ارزشي در سطح نيروهاي اجتماعي.
2. تحولات سياسي در سطح نظام سياسي و بين‌المللي شامل: توانمندي‌ها، متغيرها و ... دخيل در نظام فرهنگي (آيا سياست بر فرهنگ غلبه دارد يا بالعكس. احاطه سياست بر فرهنگ محصول جهان سوم است(

3. تحولات اقتصادي در سطح ملي، منطقه‌اي و بين‌المللي (رابطه فقر، عدالت و توسعه با فرهنگ(
4 .  تحولات تكنولوژيك ـ خصوصاً تكنولوژي ارتباطات و تأثير آن در مديريت استراتژيك فرهنگي (افزايش سطح آگاهي جامعه، دسترسي به كليه فرآورده‌هاي فرهنگي جهان و ...)
5 . نظام قانونگذاري.
6.نگرش دولت به عرصه فرهنگ (اولويت سرمايه‌گذاري فرهنگي، هم به‌عنوان استراتژي و هم برنامه عمل يا بالعكس اولويت اقتصادي و)
6. تحولات جهاني فرهنگ ناشي از جهاني شدن يا جهاني‌سازي: «شناخت دقيق رويكردهاي ادغام فرهنگ جهاني يا تنوع فرهنگ جهاني.
 
تحولات نسلي، شكاف نسلي، شكاف ارزشي، شكاف هنجاري، شكاف جنسيتي زن و مرد و ... .¬8. تغييرات جمعيتي و تأثير آن بر نظام فرهنگي

عوامل فرعي دخيل در برنامه‌ريزي استراتژيك فرهنگي
1. نرخ اميد به آينده.
2.  مسؤوليت‌پذيري اجتماعي.
3. نرخ سرمايه اجتماعي.
4.  ارزش‌ها و فضيلت‌هاي اخلاقي.
5. نرخ مهاجرت مغزها و نخبگان.
6. ميزان انسجام فرهنگي.
7. ميزان تهاجم‌پذيري فرهنگي (انفعال و وادادگي فرهنگي)
8. نرخ ناهنجاري‌هاي فرهنگي و اجتماعي (20 ناهنجاري دهه سوم شناسايي شده است(

گام 3: تحليل نقاط قوت و ضعف داخلي
همزمان با تحليل محيط بيروني سازمان، بايد نقاط قوت و ضعف حوزه‌هاي كاري عمده داخل سازمان نيز مورد ارزيابي و سنجش قرار گيرند. در اين راستا بايد منابع (و ميزان آن‌‌ها) و شايستگي‌هاي محوري سازمان مشخص گردند تا بتوان آن‌ها را با ديگران مقايسه كرد:
1-
منابع و شايستگي‌هاي محوري
الف- «منابع» ورودي توليد سازمان هستند كه مي‌توان از طريق ذخيره‌سازي (و تجمع آن‌ها) در يك بازه زماني، عملكرد شركت را بهبود بخشيد.
ب- «شايستگي‌هاي محوري» به آن چيزهايي اطلاق مي‌شود كه يك شركت، قادر به انجام آن به طور ويژه نسبت به ديگر رقبايش است.
2-
ترازيابي
«
ترازيابي» فرآيندي است كه كاركردها و مهارت‌هاي اصلي يك شركت با ديگر شركت‌ها (يا مجموعه‌اي از شركت‌ها) مقايسه مي‌گردد تا مشخص شود چقدر مي‌تواند «خوب» عمل كند (ميرزا اميني، برنامه‌ريزي و مديريت استراتژيك، 1385).

تجزيه و تحليل SWOT در برنامه‌ريزي استراتژيك فرهنگي در ايران
SWOT
سه واژه قوت‌ها و ضعف‌هاي«Strengths and weaknesses» داخلي كسب و كار و فرصت‌ها و تهديدات «Opportunities and Threats» محيط آن است. تجزيه و تحليل SWOT شناخت نظام يافته اين عوامل و استراتژي‌اي است كه بهترين تركيب ميان آن‌ها را منعكس مي‌سازد. اين تجزيه و تحليل بر اين منطبق استوار است كه استراتژي اثربخش، قوت‌ها و فرصت‌ها را حداكثر مي‌كند، در عين حال كه ضعف‌ها و تهديدات آن را به حداقل مي‌رساند. اين فرض ساده اگر به درستي اجرا شود، تأثيرات عمده‌اي بر انتخاب و طراحي استراتژي اثربخش خواهد داشت (پيرس و رابينسون،1376: 307(

بررسي محيط خارجي
اصولاً تعريف و ترسيم قلمروي محيط خارجي يك سازمان به اهداف و وظايف آن وابسته است. براي اغـلب مـؤسسات فرهنگـي شناخت به روز عميق‌ مخـاطبان و به ‌عـبارتي مخاطب‌‌شناسي‌‌اي كه در بر دارنده درك مختصات و نيازها و انتظارات آنان (مخاطبان) باشد، حائز اولويت است. نبايد فراموش كرد كه در يك عمليات استراتژيك، جهت‌دهي به نيازهاي مخاطـبان نيز منوط به شناخـت دقيق مخاطب خواهـد بود. علاوه بر روان‌شناسي مخاطب، جامعه‌شناسي مخاطب نيز در يك بررسي كارآمد ضروري به نظر مي‌رسد. اينكه مخاطب در چه جامعه و با چه مختصاتي و پيشينه‌اي زندگي مي‌كند، نبايد از دستور بررسي خارج شود. تحقيقاً يكي از مشكلات مزمن اغلب مؤسسات فرهنگي در ايران عدم توجه به مخاطب‌شناسي روزآمد با مواجهه نهايي با اين مقوله مي‌باشد (دانشنامه رشد‌، 1385(

*
فرصت‌هاي برنامه‌ريزي فرهنگي در ايران
فرصت يك موقعيت مطلوب عمده در محيط سازمان و نهاد است. روندهاي كليدي يكي از منابع فرصت تلقي مي‌شوند. شناخت يك بخش از بازار كه پيش از اين فراموش شده بود، تغيير در وضعيت رقابت يا قانوني، تغييرات فن شناختي و بهبود روابط با خريداران يا تأمين‌كنندگان مي‌تواند براي مؤسسه فرصت تلقي شود (پيرس و رابينسون :307(
1-
وجود اشتراك نظري و عملي فرهنگ اسلامي در توليد هنجارهاي فرهنگي در گستره مناطق اسلامي.
2-
امكان توليد روابط فرهنگي قومـي و همزيست‌‌گونه رسانه‌اي با كشورهاي اسلامي از مالزي تا آفريقا و مصر.
3-
همكاري مشترك رسانه‌اي و توزيع كاركردهاي جديد نرم‌افزاري رسانه‌اي ماهواره‌اي در كشورهاي اسلامي.
4-
استفاده از ديرينگي حضور زبان پارسي و تاريخ ملي كشورمان در دانشگاه‌هاي دنيا به منظور صيانت از مرزهاي ملي فرهنگي.

تهديدات برنامه‌ريزي فرهنگي در ايران
تهديد يك موقعيت نامطلوب عمده در محيط مؤسسه است. تهديد يك مانع يا محدوديت كليدي در موقعيت جاري يا آينده است. ورود يك كامپيوتر جديد، رشد كند بازار، افزايش قدرت‌ چانه‌زني خريداران يا تأمين‌كنندگان كليدي، تغييرات عمده فن‌شناختي، و تغيير مقررات و قوانين مي‌تواند تهديدات عمده براي موفقيت آينده‌ مؤسسه باشد (همان‌‌: 307(
1. اشباع بازار مصرف فرهنگي جامعه با كالاهاي جذاب غير خودي (فرهنگ غير(
2. تلاش منسجم در سمت‌دهـي نيازهـا و دسته‌بندي مخاطبان فرهنگي داخل توسط برنامه‌هاي فرهنگي بيگانه.
3.  تبليغ ليبراليستي و ضد هنجاري حاكم در امواج رسانه‌اي و كالاهاي فرهنگي مصرفي و انتقالي بيگانه به كشوري.
4. تلاش در نهادينه كردن بخشي از الگوهاي رفتاري و فرهنگي در نسل نو در كشور.
5. افزايش قدرت رسانه‌اي و برتري بخشيدن در دسترسي، كيفيت و تنوع‌پسندي براي مخاطبان در داخل.
6.  نمايش آستانه تحمل فرهنگي خود و توزيع و شيوع آن در كشور در قبال بروز هر ناكارآمدي فرهنگي در كشور.
7.  جايگزيني آرمان‌هـا و ارزش‌هـاي گسست‌انگيز فرهنگـي بين نسلي (پس از تبليغ و نهادينه‌سازي هنجاري(
8 . برگزيدن استراتژي تبليغ ملي مذهبي و شعار جدايي دين از حكومت به جاي شعار دين از سياست.
9. مصادره فرهنگي حوزه‌هاي پويايي و نشاط ملي تبليغي در رسانه‌هاي كشور توسط غير خودي.
10 . فراهم‌سازي شرايط و فضاي حضور و بروز چالش‌زا و تنش برانگيز خرده فرهنگ‌ها و قوميت‌ها.

بررسي محيط دروني
بررسي محيط دروني عبارت است از: نقاط قوت و ضعف سازمان و تدوين اهداف بلندمدت استراتژي‌هايي كه از نقاط قوت دروني حداكثر بهره‌مندي را داشته باشند و بر نقاط ضعف فائق آيند. تلفيق استراتژي و فرهنگ مهم‌ترين رسالت مديران استراتژيك فرهنگي در نظام فرهنگي مي‌باشد.

عوامل دخيل در محيط دروني
فرهنگ سازماني الگوي رفتاري است كه توسط سازمان ايجاد مي‌شود چرا كه سازمان مي‌آموزد، با مسايل مربوط به تطابق بيروني و انسجام دروني چگونه برخورد نمايد. اين الگو ارزشمند تلقي شده و به اعضاي جديد سازمان آموخته مي‌شود.
فرآورده‌هاي فرهنگ عبارتند از:
ارزش‌ها، باورها، آداب، رسوم، تشريفات، اسطوره‌ها، داستان‌ها، افسانه‌ها، حماسه‌ها، زبان‌ها، نمادها و قهرمان‌ها.
در مديريت استراتژيك فرهنگي، فرهنگ سازماني مي‌تواند:
1. در برابر تغييرات مقاومت كند (تحول فرهنگي در سطح نظام فرهنگي نيازمند تحول در استراتژي‌هاي فرهنگي، ‌نخبگان فرهنگي و نهادها و ساختارهاي فرهنگي مي‌باشد(
2.  مانع مديريت استراتژيك باشد.

نقاط قوت برنامه‌ريزي فرهنگي در ايران
قوت منبع، مهارت ديگري است نسبت به رقبا و نيازهاي بازارهايي كه مؤسسه در آن‌ها كار مي‌كند يا خواهد كرد. قوت يك شايستگي متمايز است كه مزيت مقايسه‌اي مؤسسه در بازار مي‌شود. منابع مالي، تصوير ذهني، رهبري بازار و روابط با خريداران و تأمين‌كنندگان نمونه‌هايي از اين دست است


1. قابليت‌هاي فرهنگ شيعي و ملي در رويكردهاي ارزشي و تاريخي كشور.
2.  پتانسيل بازتوليد هويت فرهنگي و تعصب خانوادگي و‌ ‌... در كشور.
3. غالباً و فراواني چهره‌هاي فرهنگي در ميان نخبگان سياسي.
4. امكان بهره‌مندي از رسانه‌هاي مكتوب و غير مكتوب در جذب مخاطبان و اطلاع‌رساني فرهنگي با ابزارهاي مدرن.
5. امكان استفاده از حضور فعال و ايفاي نقش نظارتي و كنترل مردم.
6.  قابليت ترغيب‌سازي و مشاركت‌جويي فرهنگي از طريق رسانه‌ها، حوادث و تبليغ مثبت چشم‌اندازها و چالش‌ها.
7. حضور قابل توجه رسانه صدا و سيما در قريب به اتفاق اسكان جمعيتي (بالاتر از 80%).
8. قدرت هدايت افكار عمومي از طريق رسانه‌ها و فرهنگ‌سازي در شرايط بحراني.
9. افزايش سطح تحصيلات و دانايي و آگاهي ملي در حوزه درك واقعي از منابع ملي و ارزشي.
10. وجود نهادها و سازمان‌هايي كه قابليت ذاتي توليد محصولات فرهنگي نو و جديد را دارا مي‌باشند.
11. تراكم قابليت‌هاي اشتراك‌ساز مذهبي و قومي، نژادي و گويشي در چند افق ارزش جغرافيايي و ملي.
12. سابقه دوستي و همزيستي ديرينه اقوام و اديان ايراني در قالب مرزهاي ملي.

نقاط ضعف برنامه‌ريزي فرهنگي در ايران  
ضعف يك محدوديت يا كمبود در منابع، مهارت‌ها و توانايي‌هايي است كه جداً مانع عملكرد اثربخش مـي‌شود. تجهيزات، منابع مالي، توانايي‌هاي مديريتي، مهارت‌هاي بازاريابي و تصوير ذهني نام تجارتي مي‌توانند منبع ضعف باشند
1.  كاهش تعلق به هويت ديني - ملي.
2. تبديل شدن فرهنگ‌سازان به سياست‌بازان.
3.  فقدان تعامل پويا بين نظام برنامه‌ريزي و نيازهاي فرهنگي.
4. ضعف يكپارچگي و انسجام مشترك در پي‌گيري چشم‌انداز و رسالت فرهنگي كشور.
5. وجود مراجع متعدد و ناهماهنگ در سياست‌گذاري فرهنگي.
6. عدم توجه به فرهنگي كردن رويكرد ديني مردسالاري در قبال الگوي غربي دموكراسي فرهنگي.
7. غلظت توجه دولت به ماهيت فرهنگ و رها سازي روش‌هاي تحقق.
8. ضعف تعامل نظام برنامه‌ريزي استراتژي فرهنگي با برنامه‌هاي كلان كشور.
9. بي‌توجهي به اصل نشاط و پويايي در نهادينه‌سازي فرهنگي.
10. پرهزينه‌سازي فعاليت فرهنگي در قبال فعاليت‌هاي اجتماعي.
11. افت شديد اعتبار گروه‌هاي مرجع فرهنگي و ارزشي در كشور.
12 . عدم توانايي هنجارها و ابزارهاي فرهنگي در مقابله با هجوم فرهنگ تهاجم.
13 . مصرف‌گرايي مفرط فرهنگ غيرخودي.
14 . ضعف دستگاه‌هاي فرهنگي در شبيه سازي ديني و بومي نيازهاي هنجاري معاصر.
15 . ظهور اپوزيسيون‌هاي جديد با گفتمان‌هاي فرهنگي.
16 . ترويج الگوهاي غير و سرگشتگي در نهادهاي بنيادين فرهنگي از خانواده تا آموزش و پرورش.
17. شيوع لمپنيسم فرهنگي در رسانه‌هاي جمعي و غالب (سينما اينترنت ماهواره و‌‌ ...).
18 . فقدان توانايي درمعرفي و تبليغ الگوهاي مناسب و شايسته فرهنگي براي نسل نو.
19 . ضعف مباني فعاليت‌ و تشكل در نهادهاي فرهنگي جديد.
20. عدم انطباق تقاضاهاي فرهنگي با امكانات و تمهيدات فرهنگي.
21. عدم شفافيت هدف در برنامه‌ها و سياست‌هاي كلان فرهنگي.
22. فقدان تعريف منطقي و اصولي و قابل اجماع از خطوط قرمز فرهنگي.
23 . نبود تعريف مشخص از خود و ديگري در فرهنگ سياسي.
24 . متغير بودن آستانه تحمل فرهنگي نظام و بروز بي‌تفاوتي.
25 . ضعف توجه به شيوه‌ها و ابزارهاي نوين تبليغ فرهنگي.
26. بي‌توجهي به ضرورت بررسي امكان اختلاط و يا تفكيك حوزه‌ها و حدود سه جغرافياي الف- فرهنگ اسلامي ب- فرهنگ ملي ج- فرهنگ غربي.
27 . عدم آشنايي سياست‌گذاران با چهره‌هاي نوين و نرم‌افزاري قدرت فرهنگي.
28 . ناكارآمد بودن صنعت فرهنگي كشور در انطباق خود با نيازهاي فرهنگي از توليد، درك تقاضا و سيكل عرضه.
29 .  تعارض و ابهام درحوزه‌هاي نظري فقهي فرهنگي و دستگاه‌هاي اجرايي فرهنگي و بروز انقطاع فرهنگي.

راهكارهاي عملياتي جهت سهولت در اجراي برنامه‌هاي استراتژيك
پرواضح است كه موارد ذكر شده در خصوص برنامه‌ريزي استراتژيك فرهنگي كه در واقع بخشي مهم از مهندسي فرهنگي كشور مي‌باشد منوط به تهيه مقدمات و ساز و كارهايي مي‌باشد كه در ادامه به پاره‌اي از آن‌ها اشاره مي‌گردد:
1. كليه سازمان‌ها و نهادهاي فرهنگي بايد داراي رابطه ارگانيك و تعريف شده با هم باشند و مجموعه‌ي مؤلفه‌هاي محيطي، تغييرات و اثرگذاري آن‌ها مورد مطالعه و توجه جدي قرار گيرد.
2. هر يك از فعاليت‌هاي فرهنگي بايد داراي سازماندهي واحد و متولي مشخص و منحصر به فردي باشد و توليت امور فرهنگي در حوزه وظيفه‌مندي دولت جنبه ستادي دارد و مبتني بر محدوده تعريف شده و مشخص حاكميتي است.
3. هـرگونه تداخل وظايف و موازي‌كاري بين سازمان‌هـا و نهادهـاي فرهنگي به منظور اجتناب از هزينه‌هاي زائد و بهره‌گيري بهينه از منابع مالي حذف شود.
4.  تقسيم وظايف و تعيين اختيارات سازمان‌هاي فرهنگي در حوزه‌هاي فعاليتي براساس توانمندي‌ها و قابليت‌هاي سازماني، حقوقي، مالي و انساني هر يك از آن‌ها باشد.
5. تعريف و ايجاد سازمان‌هاي متعدد فرهنگي براساس تنوع رسته‌هاي فعاليتي در صورتي كه منجر به تعدد رويه كاركردي و ناسازگاري برنامه‌هاي توليد باشد مطلوب نيست.
6.  ايجاد تمركز در اقدامات ستادي، نظير سياست‌گذاري، برنامه‌ريزي كلان، نظارت و تنظيم اقدامات حمايتي و هدايتي در سطوح ملي و استاني و اجتناب از موازي‌كاري، پراكنده‌كاري و تعدد سازمان‌هاي ستادي و صف در رده‌هاي واحد فعاليتي لازم مي‌باشد.
7.  رعـايت اصـل ارتباط، پيوستگي، همبستگي و تجانس مأموريت، اهداف و راهبردها، متناسب بودن اختيارات با مسؤوليت‌ها، رعايت اصل عدم تمركز در امور اجرايي و سياست‌گذاري استاني و رعايت تعادل در حجم و اندازه‌ سازمان با مأموريت‌هاي محوله بايد مد نظر قرار گيرد.
8. شفاف‌سازي تعامل دولت با نهادهاي فرهنگي مردم در جهت تقويت و كيفيت بخشيدن به فعاليت‌هاي آن‌ها و نيز شفاف‌سازي تعامل دولت با حوزه‌هاي علميه با فرض حفظ استقلال آن‌‌ها و گسترش خدمات متقابل بايد صورت گيرد (حسيني و كرامتي، 1385: 13(

نتيجه‌گيري
با نگاهي دقيق به مفهوم مديريت استراتژيك مي‌توان به ضرورت استفاده از آن پي برد. با توجه به تغييرات محيطي كه در حال حاضر شتاب زيادي به خود گرفته است و پيچيده شدن تصميمات سازماني لزوم به كارگيري برنامه‌اي جامع براي مواجهه با اين‌گونه مسايل بيشتر از گذشته ملموس مي‌شود. اين برنامه چيزي جز برنامه استراتژيك نيست. مديريت استراتژيك با تكيه بر ذهنيتي پويا، آينده‌نگر، جامع‌نگر و اقتضايي راه‌حل بسياري از مسايل سازمان‌هاي امروزي است. پايه‌هاي مديريت استراتژيك بر اساس ميزان دركي است كه مديران از شركت‌هاي رقيب، بازارها، قيمت‌ها، عرضه‌كنندگان مواد اوليه، توزيع‌كنندگان، دولت‌ها، بستانكاران، سهام‌داران و مشتريان كه در سراسر دنيا وجود دارند قرار دارد و اين عوامل تعيين‌كنندگان موفقيت تجاري در دنياي امروز است. سپس يكي از مهم‌ترين ابزارهايي كه سازمان‌ها براي حصول موفقيت در آينده مي‌توانند از آن بهره گيرند «مديريت استراتژيك» خواهد بود.
برنامه‌ريزي استراتژيك را مي‌توان تلاشي منظم و زمان‌بندي شده و سازمان يافته جهت مبادرت به اجراي عمليات استراتژيك كه دربردارنده نحوه تحقق استراتژي‌ها است تعريف كرد. درواقع برنامه‌ريزي صحيح به ما امكان مي‌دهد با يك ملاحظه منسجم و جامع‌نگر نسبت به تمامي امكانات مادي و معنوي يك سازمان و بسيج آن‌ها جهت پيشبرد استراتژي‌هايي كه ما را به دستيابي به اهداف رهنمون خواهد ساخت گام برداريم.
اصولاً برنامه استراتژيك نمي‌تواند بدون اجراي مراحل پيشيني كه در مقاله به آن‌ها اشاره شد، تدوين گردد. در حوزه فرهنگ نيز به اقتضاي مأموريت كلان، تدوين برنامه‌هاي درازمدت كارساز خواهد بود.
بنابراين آنچه كه در برنامه‌ريزي استراتژيك فرهنگي در سطح كشور لازم است داشتن شناخت كافي نسبت به فرصت‌ها، تهديدات، نقاط قوت و نقاط ضعف مي‌باشد كه در اين مقاله سعي گرديده است به بيشتر اين موارد اشاره گردد.
البته نبايد فراموش كرد، يك تفاوت اساسي ميان نظام فرهنگي كشور ما با ساير كشورها وجود دارد كه كار سازماندهي فرهنگ را مقوله‌اي سهل و ممتنع مي‌نمايد و آن اين است كه در بسياري از كشورها فرهنگ (عمومي، تاريخي و ديني) در خدمت موفقيت‌هايي سياسي و اقتصادي قرار مي‌گيرد. در حالي كه در نظام اسلامي ما همه سازمان‌ها و توانمندي‌ها در راستاي يك هدف ايدئولوژيك و فرهنگي تعريف شده‌اند.

 

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 32
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 224
  • بازدید ماه : 960
  • بازدید سال : 6,946
  • بازدید کلی : 95,431