loading...
برنامه ریزی فرهنگی سال 92 دانشگاه علمی کاربردی رشت
alli بازدید : 1137 یکشنبه 10 خرداد 1394 نظرات (0)

عنوان مقاله :

الزامات برنامه ریزی مطلوب فرهنگی

دانشجو : علی صادقی

کارشناسی حرفه ای مدیریت امور فرهنگی

دانشگاه علمی کاربردی فرهنگ و هنر

واحد 1 رشت

ترم چهارم

بهار 94

دکتر سید رضا صالحی امیری

واژگان كليدي : برنامهريزي، فرهنگ، برنامه ريزي فرهنگي و سياستگذاري فرهنگي .

چكيده

هدف  اصلي  اين  نوشتار  بررسي  ويژگي ها  و  الزامات  برنامه ريزي  مطلوب  فرهنگي  است .  بدين  منظور  در  ابتدا  ضمن  تعريف  مفهومي برنامه ريزي،  ضرورت  برنامه ريزي  فرهنگي  و  ديدگاههاي نظري موجود درباره برنامه ريزي وسياست گذاري  فرهنگي  شامل  ديدگاهي  كه  با سياست گذاري و برنامه ريزي در عرصه فرهنگ مخالف  است  و  ديدگاهي  كه  سياست گذاري فرهنگي را يك ضرورت مي داند، بررسي شد. سپس ملزومات و شروط برنامه ريزي فرهنگي مطلوب  و  ويژگيهاي  برنامه ريزي  فرهنگي مطلوب به صورت نتيجة اين نوشتار بررسي و واكاوي شدند.

مقدمه

اگر « برنامه ريزي »  را  مداخله  هدفمند ، آگاهانه و سنجيده انساني در مسير حوادث و فرايندها بدانيم ـ اعم از اين كه نتيجة آن ممكن است موفقيت آميز باشد يا نه ـ بر اين اساس، برنامه ريزي  فرهنگي  را  نيز  مي توان  كوشش آگاهانه ،  سنجيده  و سازمان يافتة  دولت  براي ايجاد تغيير در وضع موجود و دستيابي به اهداف مطلوب در   حوزه هاي مختلف فرهنگي دانست  .   ( اكبری : 14 : 1381 )

همان  گونه  كه  در  تعريف  فوق  نيز  مستتر است عبارت « برنامه ريزي  فرهنگي » با  مفروضات زير همراه است:

ـ  در  حوزة  فرهنگي  مي توان  دست  به برنامه ريزی زد و اگر امري مطلوب نباشد، امري اجتناب ناپذير است؛

ـ در حوزة فرهنگ، مشكلاتي وجود دارد كه بايد آنها را با اقداماتي كه « برنامه ريزي فرهنگي » مي ناميم، مرتفع سازيم؛

ـ برنامه ريزي فرهنگي بيشتر بر عهدة دولت است و يا از دولت انتظار مي رود كه دست به چنين اقدامي بزند؛

ـ برنامه ريزي فرهنگي مبتني بر سرمشق ها و الگوهاي فرهنگي موجود در جامعه است.

آنگاه كه از  واژه برنامه ريزي فرهنگي استفاده مي كنيم، منظور نحوه  به كارگيري  منابع  فرهنگي  برای  توسعه  يكپارچه شهرها، مناطق و كشورهاست (ايوانز، 1381:  34 ) ؛  به  عبارت  دقيق تر، « برنامه ريزي فرهنگي  فرايند  تشخيص  پروژه ها،  طراحي  برنامه ها و مديريت استراتژي هاي اجرا را گويند. هدف اين نوع برنامه ريزي در واقع يك نگرش  فرهنگي  به  انواع  سياستگذاري هاي  عمومي  است  ( همان : 35 ) . از اين رو، بين اين دو مفهوم تفاوت عمده اي  وجود دارد. اين تفاوت را به صورت خلاصه در  شكل 1 مي توان ملاحظه كرد .

برنامه ریزی فرهنگی = نگرش برنامه ای و مدیریتی به فرهنگ ( برنامه ریزی برای فرهنگ )

برنامه ریزی فرهنگی = نگرش فرهنگی به برنامه ریزی ( به کارگیری فرهنگ برای برنامه ریزی )

                                       شکل 1 : تفاوت بین برنامه ریزی فرهنگ و برنامه ریزی فرهنگی

در اين تحقيق آنچه مد نظر ماست ـ همان گونه  كه  قبلاً  در  مورد  مديريت  فرهنگي  نيز گفته شد ـ مفهوم اول است؛ يعني برنامه ريزي براي  فرهنگ  كه  از  روي  تسامح  از  اصطلاح برنامه ريزي  فرهنگي  نيز  در  اين  معنا  استفاده كرده ايم،  در  اينجا  برنامه ريزي  فرهنگي مبتني  بر  مجموعه اي  از  اهداف  و  الگوهاي پيش بيني  شده است.  برنامه ريزي  يا  سياست گذاري  فرهنگي  شامل  اصول  و  راهبردهاي  كلي  و عملياتي شده اي  است  كه  بر  نوع  عملكرد  يك نهاد  اجتماعي  در  امور  فرهنگي  استيلا  دارد  و  از  اين  رو  منظومه هاي  سازمان يافته  از  اهداف نهايي درازمدت، ميان مدت، قابل سنجش و نيز ابزارهای وصول به آن اهداف را در بر می گیرد .

قبل  از  آن  كه  به  صورت  دقيق تري  مفهوم برنامه ريزي فرهنگي را تشريح نماييم، ذكر اين نكته  الزمی  است  كه  بين  مفهوم « برنامه ريزي فرهنگ  »  و « برنامه ريزي  فرهنگي »  تفاوت عميق  و  ظريفي  وجود  دارد.  در  مفهوم  اول، برنامه ريزي براي حوزه فرهنگ مد نظر است، اما در معناي دوم، اين واژه كاربرد گسترده تري دارد  و  با  مجموعه اي  از  وظائف  و     رشته هاي علمي  از  جغرافياي  انساني  تا  طراحي  شهري، برنامه ريزي  اقتصادي،  سياست گذاري  اجتماعي و  سرانجام  برنامه ريزي  استراتژيك  پيوند  دارد.

هنگامي كه اصطلاح برنامه ريزي فرهنگ را به كار مي بريم، منظور هماهنگ سازي فعاليت هاي  شامل مداخلات عامدانه اي است كه دولت براي افزايش تقاضا در مصرف و تمايل به مشاركت در توليد آثار هنري انجام ميدهد.همان  گونه  كه  ملاحظه  كرديم،  بر  اساس تعريفي  كه  از  فرهنگ  ارائه  مي دهيم،  تعريف برنامه ريزي فرهنگي نيز متفاوت خواهد بود.برنامه ريزي  فرهنگي  عبارت  است  از: « هر كوششي براي ايجاد تغييراتي آگاهانه مطابق با الگوي  ذهني  پيشين  در  زمينه  باورها،  عقايد، ارزش ها، احساسات و رفتارها كه با خصوصيت  نسبتا پايدار از عقايد موردي متمايز ميشود  ( تاجیک ، 115 : 1379 ) .

ضرورت برنامه ريزي فرهنگي

ً تقريبا  همگان  بر  اصل  برنامه ريزي  اتفاق  نظر دارند و درباره اهميت و ضرورت آن هيچ گونه شک و شبه ای وجود ندارد. درباره اهميت و ضرورت برنامه ً ريزي در عرصة فرهنگ نيز تقريباچنين توافقي وجود دارد، اگر چه در محتوا و شكل آن    ديدگاه های متفاوتي را مي توان مشاهده كرد. شايد برنامه ريزي نتواند دست نيافتني ها را دست يافتني  كند،  اما  قطعاً  فقدان  آن  ميتواند دست يافتن يها را دست نيافتني سازد، لذا دست يافتن به آرمان هاي فرهنگي كه انقلاب اسلامي پيش روي دولت جمهوري اسلامي نهاده است، ضرورت توجه بيشتر به برنامه ريزي فرهنگي را ايجاب  مي كند. 

برنامه ريزي  فرهنگي  ميتواند امكان به كارگيري دقيق تر مديريت ها، سازمان ها و طراحي اقدام ها و فعاليت هاي فرهنگي متناسب با  اهداف  و  اولويت ها  را  فراهم  آورد.  اصولاً  برنامه ريزي  بر  اساس  اين  فرض  پذيرفته  شده ابزارهاي وصول به آن اهداف را در برمي گيرد. بنابراين، الگوي سياست  گذاري فرهنگي الزاماً براساس  هدفگذاري هاي  خاص ـ كه  از اصول راهبردهاي كلي و عملياتي شده خود اخذ ميكند  ـ  سامان  مي يابد،  سياست گذاري  فرهنگي  فاقد هدفگذاري هاي  پيشين،  چيزی  جز  ترجمان فقدان  سياست گذاري  فرهنگي  نيست  ( كاشی، 55 : 1379 ) .

تعريف ما از برنامه ريزي فرهنگي، متأثر از تعريفي است كه از مفهوم فرهنگ ارائه می شود اگر فرهنگ را در معناي كلي ـ كه قبلاً اشاره شد ـ به كار بريم، برنامه ريزي فرهنگي عبارت خواهد  بود  از: تلاشي  آگاهانه  براي  تغيير نگرش ها، اعتقادات، آداب و رسوم، ارزشها  هنجارهاي نسبتاً پايدار و بادوام جامعه، مطابق خواست و الگوي ذهني برنامه ريز.اما اگر فرهنگ را در معناي محدود به كار بريم،  تعريف  برنامه ريزي  فرهنگي  متفاوت  و محدود خواهد بود. يعنی : برنامه ريزي فرهنگي عبارت  است  از: تلاش  آگاهانه  و  سنجيده براي  تغيير  فعاليت ها  و  محصولات  فكري  و هنري  در  راستاي  دستيابي  به  اهداف  مطلوب مد  نظر  برنامه ريز  يا  برنامه ريزان ؛  به  عبارت ديگر و به بيان ايوانز، برنامه ريزي عبارت است از : تشخيص منابع ، توزيع يارانه ها و امكانات عمومي براي مجموعه اي از فعاليت هاي هنري تشويق و طراحي شده  (تماشاخانه ها، گالري ها، موزه ها،  تالارهاي  كنسرت،  مراكز  هنري  و رسانه اي،  نمايش  فيلم  و  غيره )  و  حمايت  از  هنرمندان  و  كاركنان  فرهنگي  . مثلاً،  در  اكثر جوامع  غربي  بخشي  از  برنامه ريزي  فرهنگي انجام مي گيرد كه امكانات و منابع ما محدود است و بهره گيري توأم با روزمرگي از منابع محدود، صدمات  جبران ناپذيري  به  بار  خواهد  آورد.

امروزه برنامه ريزي در تمام امور انساني، امري انكارناپذير تلقي و عملاً شاخصي براي تفكيك كشورهاي  پيشرفته  از  غير پيشرفته  محسوب مي شود. با توجه به اهميت برنامه ريزي، به نظر نمي رسد دليلي براي بهره گيري از آن در عرصه فرهنگ وجود نداشته باشد، زيرا نظام فرهنگي همزمان داراي دو كاركرد محوري متناقض نماي  « تغيير و نوآوري اجتماعي » و « تداوم اجتماعي »است. بنابراين، ضرورت برنامه ريزي فرهنگي را بايد در دو چيز جستجو كرد: از يك طرف در همين  كاركرد  دوگانه  و  متناقض آميز  فرهنگي يعني  كاركرد  تغيير  و  تداوم  و  از  طرف  ديگر، جوامعي نظير جامعة ما كه مرحله گذر را طي مي كنند و تحولات سريع و ناهمگون و نابرابر را تجربه می كنند، همزمان احتياج به نظم و تغييرات همگون و جهت دار دارند ( چلبی، 175 : 1374 ) .

ديدگاه هاي نظري موجود درباره برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگيدو  ديدگاه  نظري  متفاوت  درباره  برنامه ريزي فرهنگي را مي توان از يكديگر تفكيك كرد. اين دو عبارتند از :

الف )  ديدگاهي  كه  با  سياستگذاري  و برنامه ريزي در عرصه فرهنگ مخالف است :

 بر  اساس  اين  ديدگاه ،  اتخاذ  سياست  فرهنگي مشخص،  تهديدي  عليه  آزادي  انتخاب  فرد  و توسعة تجاري است ( گوردن ، 65 : 1383) ؛ لذا اصولاً ضرورتي براي آن وجود ندارد. از طرف اين  ديدگاهي  است  كه  توسط  اكثر  كشورهاي اروپايي و آمريكايي شمالي پيگيري مي شود. در آمريكا مخالفت با برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگي بر سه استدلال زير استوار است :

1.  تنظيم  سياستهاي  هماهنگ  در  اين  عرصه،  بر  فعاليت  سازمان هاي  خصوصي  تأثير مختل كننده دارد ؛

2.  سياستگذاري  فرهنگي  دولت  باعث مداخله  نابجاي  دولت  در  توسعة  فرهنگي ميشود ؛

3.  اين  مداخله  بر  لزوم  تبعيت  ( نه هدايت كنندگي )  دولت  در  عرصة  فرهنگ  از بخش خصوصي تأثير منفي دارد ( وحيد، 1386) .

بر اساس رويكرد مذكور، تدوين سياستي كه كليت فرهنگي يك كشور را در دايره شمول خود قرار دهد ، اگر نگوييم ناممكن حتما امري دشوار است. « تنوع فرهنگي » ، « خالقيت فرهنگي » و « تغيير فرهنگ » در اين رويكرد اصولي اساسي تلقي مي شوند كه برنامه ريزي فرهنگي ـ به ويژه توسط دولت ـ تهديدي جدي براي آن محسوب مي شود.

ب  )  ديدگاهي كه سياستگذاري فرهنگي را يك ضرورت مي داند :

اين ديدگاه كه عملاً شامل گروه نسبتاً وسيعي از  ديدگاه هاي  مختلف  است ،  برنامه ريزي  و سياست گذاري  فرهنگي  را  نه  تنها  امري  ميسر و « شدني » بلكه آن را الزامي و اجتناب ناپذير بر مي شمرد . در اين ديدگاه ، برنامه ريزي فرهنگي تهديدي  براي  آزادي  انتخاب  فرد  محسوب نمي  شود و اگر هم باشد، اصولاً گزيري از آن نيست.

 

اگر ديدگاه اول را ديدگاه فرهنگي ليبراليسم بناميم، انديشه فرد مستقل و اميال و خواست هاي ويژه  او  ـ  كه  نبايد  محدوديت  و  الزام  بيروني بر او حاكم باشد و براي او تعيين تكليف كند ـ در مركز آن جاي مي گيرد. تصور چنين فرد مستقلي از شبكه مناسباتي كه بر مبناي آن، فرد و اميال او سامان مي يابد، انديشه اي متافيزيكي است؛ زيرا فرد همواره در شبكه اي از مناسبات جمعي  تعريف  و  كم  و  بيش  خواست  او  در ديگر، فرهنگ مقوله اي كيفي و حاصل زندگي عده كثيري از مردم در يك شرايط مشابه و در مدت  زمان  نسبتاً  طولاني  است،  لذا  نمي توان و  نبايد  آن  را  از  امر  متعالي  و  كيفي  به  زمين خاكي  و  عالم  انساني  برنامه ريزي  تنزل  داد.

ملزومات و شروط برنامه ریزی فرهنگی مطلوب

ملزومات برنامه ریزی فرهنگی بر حسب اهداف و محتوایش متفاوت خواهد بود . در کشورهایی که برنامه ریزی و سیاست فرهنگی اجازه تعیین محتوای فرهنگ را ندارد و هدفش ایجاد فضای باز برای شکوفایی و توسعه فرهنگ است ، ملزومات برنامه ریزی فرهنگی متفاوت با برنامه ریزی کشورهایی خواهد بود که برنامه ریزی فرهنگی دقیقاً محتوای فرهنگ و شکل دادن به آن را از پیش تعیین می کند .

گوردون و ماندی برای برنامه ریزی فرهنگی مطلوب و پایه ای ، پنج شرط اساسی قایل هستند که به نظر می رسد برای سیاست فرهنگی نوع اوّل که مربوط به کشورهای پیشرفته اروپایی است ، کاربرد بیشتری دارد   ،  اگرچه  اين  حرف بدان معنا نيست كه اين شروط هيچ كاربردي براي  ساير  كشورها  ندارند  و  براي  آنها  مفيد نخواهند بود. اين پنج شرط عبارتاند از:

1. تعادل سياسي

تعادل  يعني  ترويج  و  پيشبرد  فرهنگ  صرفا  به خاطر خود فرهنگ و نه اهداف احزاب سياسي و  فلسفه هاي  جزمي،  به  خصوص  ملي گرايي تهاجمي فرهنگ منطقي ، فرهنگي است كه به روي همه فرهنگ هاي ديگر باز است، آن قدر اعتماد  به  نفس  دارد  كه  استدلال هاي  متنوع  و مخالف را پذيرا و شامل گردد و آن قدر زنده است كه باور كند فرهنگ زمان حاضر به همان اندازه فرهنگ زمان گذشته جالب است. مراجع دولتی اغلب ابراز می دارند هدف آنان برقراری ارتباط با نتایج حمایت فرهنگی در عین حفظ فاصله با محتوا و برنامه های فرهنگی است ، اما این هدف مستلزم آن است که وزیران فرهنگ علاوه بر ایجاد گروه های ارزیاب در روند تصمیم گیری های اداری ، خود را در حاشیه نگه دارند و از هرگونه اعمال نفوذ برای انعکاس خط مشی دولت بپرهیزند . تعیین سیاست و حمایت از آن – پول مالیات ، رضایت دادن به گزارش نهایی درباره نتایج قانونگذاری و هزینه ها و کمک به بهبود فرهنگ ، همه بدون دخالت – حتی در صورتی که دولت تحریک به دخالت شود ، صورت می گیرد .

2 – سرمایه گذاری واقع بینانه

اگر فعالیت های فرهنگی با منابع کافی پشتیبانی نشوند ،‌ ساختار آن با تداخل مداوم و بحران های مدیریتی روبرو خواهد شد . مؤثرترین سیاست آن است مبلغی بین 50 تا 60 درصد از بودجه عملیاتی سالانه لازم برای نهادها صرف اعطای انواع بورس ها و کمک هزینههای تشویقی شود . همچنین بخش مهمی از از هزینه ها باید به ابتکارات و فعالیت های جدید و در حال توسعه اختصاص یابد ، نه آن که مبالغی هنگفت در اختیار سازمان های متورم و راکدی قرار گیرد که بازدهی چندانی ندارد .

 

3 – تدوین چارچوب قانونی عاری از تعصب

وجود نوعی نظام مالیاتی به نفع تولیدکنندگان فرهنگی و هنرمندانی ، امری ضروری است و قوانین تجاری باید به نفع آنها طراحی شوند . حمایت از حق پدیدآورنده‌ ( کپی رایت ) و سایر حقوق مالکیت معنوی ، الزام همه شبکه های دولتی ( رادیو ، تلوزیون و ... ) به بالا بردن کیفیت فرهنگی برنامه هایشان ، وضع قوانین حمایت از محیط زیست و فرهنگ ، انعقاد توافق نامههای بین المللی درباره تعریف و حدود حقوق فرهنگی ، حصول توافق بین المللی در خصوص جابه جایی کالا و خدمات فرهنگی و غیره ، همگی ملزومات یم سیاست فرهنگی پایدار و مطلوب هستند .

4 – تشویق تجارت و صنعت فرهنگی

یک سیاست فرهنگی مطلوب ، نیازمند تجارت و صنعت فرهنگی آزاد و قدرتمند است ، لذا نباید با آثار هنری و متون فرهنگی دقیقاً همچون کالاها و خدمات دیگر رفتار کرد . طرح ها و رسانه هایی که آثار هنری را تبیین می کنند ، باید آزادباشند و در عین حال در برابر سرقت نشر حفاظت شوند . جنبه های مختلف این تشویق عبارت اند از گنجاندن جنبه های فرهنگی در همه امور توسعه عمومی ، طرح های بازسازی ، برنامه های کارآموزی و توافق نامه های مردمی ، الزام طرح های توسعه دولتی و خصوصی با ارزش بیش از 250000 دلار به اثبات فواید فرهنگی خود ، برتری دادن فواید تنوع فرهنگی بر استدلال های تجارت آزاد در قوانین تجاری ، معافیت حمایت صنایع فرهنگی از محدودیت های یارانه ای و نزدیک کردن صنایع فرهنگی ، سازمان های هنری و نهادهای آموزشی به یکدیگر از طریق تخفیف مالیاتی .

آموزش

اگر سیاست های تشویق ، حمایت و پاداش عادلانه با آموزش گسترده ، عمیق و مداوم برای همه مردم همراه نباشد ، در درازمدت بی نتیجه خواهد بود . از جمله فعالیت های این بخش می توان این موارد را نام برد تعیین موقعیت برتر برای موضوعات فرهنگی در همه بخش های نظام آموزشی ، اجباری شدن دوروس هنری در تمام سطوح ، تبدیل بافت فرهنگی و محیط زیست به یک زمینه تحقیقاتی ، الزام تمام مؤسسات فرهنگی به داشتن برنامه آموزشی و غیره ( گوردن ، 105-97 : 1383 ) .

بسیاری از شروط فوق را می توان در یکی از تصمیمات مهم « کنفرانس بین المللی سیست های فرهنگی » که در سال 1998 در استکهلم برگزار شد به وضوح مشاهده کرد : « سیاست فرهنگی باید یکی از اجزای اصلی راهبرد توسعه باشد ، خلاقیت و مشارکت در حیات فرهنگی ترویج و سیاست پاسداری از میراث تقویت و صنایع فرهنگی ترویج شود . تنوع فرهنگی و زبانی در جامعه اطلاعاتی و برای این جامعه رواج یابد و منابع انسانی و مالی بیشتری در عرصه توسعه فرهنگی به کار گرفته شود ( همان : 12 ) .

در کشورهایی که هدف برنامه ریزی فرهنگی ، تغییر محتوایی فرهنگ است ، ملزومات برنامه ریزی فرهنگی تا حدود زیادی متفاوت است . از جمله ضروریات این کشورهای ، تأسیس سازمان ها و نهاد های عریض و طویل و متعاقب آن ، به اجرا درآوردن برنامه ها و نظارت بر آن و اختصاص بودجههای کلان توسط دولت است ؛ ضمن اینکه دولت ها نیز به استخدام و به کارگیری نیروهای اجرایی و کارشناسان متخصص و آموزش دیده ی زیادی در عرصه فرهنگ نیازمندند .

 ویژگی های برنامه ریزی فرهنگی مطلوب

برنامه ریزی فرهنگی مطلوب ، باید دارای ویژگی های خاصی باشد از جمله :

1-      برنامه ریزی فرهنگی باید منعطف باشد ؛

2-      انضمامی و تجربی باشد ؛

3-      از یک سو بر اساس تعریف محدود از فرهنگ استوار باشد و از سوی دیگر ، انتخابی باشد و صرفاً به برخی از متغیرهای راهبردی و در سطح فوقانی جامعه توجه کند ، نه اینکه بدون در نظر گرفتن عوامل انگیخته در عرصه های گوناگون و در سطوح مختلف ، برای جزیی ترین امور برنامه ریزی کند که در این صورت نتیجه چنین برنامه ای از قبل مشخص است ؛

4-      ویژگی ساختاری دباشد ، نه اجباری . به این موضوع مهم اخیراً در ادبیات برنامه ریزی و توسعه نیز توجه جدی شده است . به عبارت دیگر برنامه ریزی فرهنگکی باید در صدد تأسیس فرصت های ساختاری برآید تا مردم به روشی خاص در آن رفتار کنند ، نه این که مسقیماً برای انجام کاری تحت فشار قرار بگیرند . در ادبیات برنامه ریزی اجتماعی ، معمولاً به برنامه ریز توصیه می شود بیشتر متکی به فراقدرت باشد به جای این که به قدرت عریان تکیه کند ؛

5-      مشارکتی و مردمی داشته باشد ؛

6-      برای جلب مشارکت عموم باید حتی المقدور داوطلبانه باشد ، زیرا این نوع برنامه ریزی همچنان که از نام آن استنباط می شود ، با عنصر فکر و اندیشه سروکار دارد و این امر بدون مشارکت داوطلبانه مردم میسر نخواهد شد (چلبی،1374:3)؛

7-      واقع گرایانه باشد ؛ به عبارت دیگر با توانایی های سیستم سازگار باشد و امکانات و ظرفیت های موجود در جامعه را مدنظر قرار دهد ؛

8-      منطبق با وجدان عمومی جامعه باشد ؛

9-      آینده نگر باشد ؛

10-  به قلمرو ملی محدود نشود ؛ بلکه با اتخاذ چشم اندازی وسیع ، مسائل بین المللی ، بین منطقه ای و جهانی نیز مدنظر قرار گیرد . همچنین برای همکاری با سایر دولت ها ، مؤسسات تجاری ، انجمن های داوطلبانه و خصوصی و نهادهای دیگر ، باید در صدد یافتن راه های جدیدی برآید ؛ ضمن اینکه تأثیر مثبت روند جهانی سازی در خلاقیت محلی – از نظر ایجاد فرصت ها و امکانات بازار – باید مورد بررسی قرار گیرد . اثرات مثبت و منفی بازارهای جهانی بر صنایع فرهنگی محلی نیز ، از جمله مسائلی است که باید مورد مطالعه قرار گیرد تا بتوان برای حمایت از این صنایع و رشد فرهنگی و اقتصادی آنها ، اقداماتی را پیش بینی کرد ( یونسکو ، 529 : 1379 ) ؛

11-  بخشی از سیست های اقتصادی و اجتماعی باشد تا ارزش های فرهنگی ملی و محلی در مدیریت اقتصاد در نظر گرفته شود ( همان : 528 ) ؛

12-  به امر تنوع فرهنگی ، که خلاقیت در تولید آثار هنری منجر می شود ، توجه ویژه ای داشته باشد ؛

13-  با توجه به محدودیت منابع و امکانات و همچنین مشکلات ، اولویت گذار باشد ؛

14-  بر اساس اجماع و نوعی توافق رسمی و اتفاق نظر میان سئولان و متولیان امور شکل گرفته باشد و کارشناسان و بخش اجرایی نیز مصمم به اجرای آن باشند . برنامه فرهنگی ملی بر اساس یک فرایند سیاسی است ؛ فرایندی که سیاستمداران آن را آغاز می کنند و می کوشند تا بر آن حاکم گردند . برای تحقق اهداف فرهنگی ، باید میان رهبران سیاسی و برنامه ریزان ، پیوسته تبادل نظر صورت گیرد . برنامه ریزی نمی تواند از فرایند سیاسی جدا افتد و بی توجه به آن ادامه یابد در صورتی که کارکنان – چه کارشناسانی که برنامه را تهیه می کنند و چه کارمندانی که آن را اجرا می نمایند – برای اجرا آن مشتاق نباشند و یا ورزیدگی کافی نداشته باشند ، برنامه را با شکست مواجه می کنند ؛

15-  بر اساس یک الگو و رویکرد فرهنگی کلانی شکل گیرد و درباره آن الگو و رویکرد ، میام مسئولان و کارشناسان اتفاق نظر وجود داشته باشد ؛ به عبارت دیگر ، انگاره نظری حاکم بر سطوح عالی برنامه ریزی و سطوح کارشناسی متفاوت نباشد ، زیرا وجود شکاف نظری در اکثر ابعاد محورهای انگاره نظری سطوح عالی برنامه ریزی و سطوح کارشناسی موجب ابهام مفهومی ، نبود تفاهم میان سطوح عالی ، میانی و اجرایی و در نتیجه ظاهر شدن گسست و به هم ریختگی در حوزه برنامه ریزی فرهنگی می شود و سیاست گذاران اهداف و راهبردهایی را تعیین می کنند که برای سطوح کارشناسی ابهام نظری دارد . متقابلاً طرح ها و برنامه هایی توسط کارشناسان ارایه می شود که از نگاه سیاست گذاران مبهم و مشکوک است ( رجب زاده ، 76 : 1380) .

منابع

ـ اكبری، محمدعلی، (1381)، « تجربياتی از برنامه ريزی فرهنگی در ايران (1357-1320) ، فصلنامة فرهنگ عمومی، زمستان 1381، شمارة 33.

ـ ايوانز، گريم، (1381)، «برنامهريزی فرهنگی: مفهومی مبهم » ، ترجمه پرويز اجلالی، فصلنامه فرهنگ عمومی ، زمستان 1381، شمارة 33.

ـ تاجيك، محمدرضا، (1379) ، « تأمل آسيب شناختي بر فرهنگ در ايران » ، در : سياستگذاري فرهنگي در ايران امروز، تهران: مركز بازشناسي اسالم و ايران.

ـ چلبي، مسعود، (1374) ، جامعه شناسی نظم ، تهران : نشر نی .

ـ رجب زاده، احمد و ديگران، (1380) ، جامعه و فرهنگ( مجموعه مقاالت ) ، تهران: بی جا .

ـ كاشی ، غلامرضا، ( 1379) ، سياستگذاری اقتدارگرايانه و دموکراتيک فرهنگی ، تهران : مركز بازشناسی اسالم و ايران، چاپ اوّل.

ـ گزارش جهانی فرهنگ، (1379) ، ترجمه هادی غبرايی و ديگران ، تهران : مركز انتشارات كميسيون ملی يونسكو در ايران ، چاپ اوّل.

ـ  گوردن، كريستوفر  و  سايمون  ماندی، ( 1383) ، ديدگاه های  اروپايی  سياست  فرهنگی ،  ترجمه  هادی غبرايی ، تهران : دفتر پژوهش های فرهنگی .

ـ وحيد، مجيد، (1386) ، بحثی در سياستگذاری فرهنگی، فصلنامه سياست ، دوره سوم، بهمن 1386.

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 32
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 41
  • باردید دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 253
  • بازدید ماه : 989
  • بازدید سال : 6,975
  • بازدید کلی : 95,460