به نام خدا
موضوع : برنامه ریزی فرهنگی
نام استاد : استاد حسن پور
نام دانشجو : احمد سروری
دانشگاه علمی کاربردی فرهنگ و هنر واحد یک گیلان
برنامه ریزی فرهنگی
برنامه ریزی مهمترین وظیفه هر مدیر و یا سازمانی است كه با منابع محدود سعی در نیل به اهداف مشخص دارد. در ادبیات مربوط به برنامه ریزی اصطلاحاتی همچون برنامه ریزی اقتصادی و اجتماعی مفاهیمی جاافتاده و رایج هستند. ولی برنامه ریزی فرهنگی، اصطلاحی است كه اگرچه در برخی كشورهای پیشرفته سالیان زیادی است كه مد نظر برنامه ریزان قرار گرفته است ولی در كشور ما سابقه چندانی ندارد و مروری به جایگاه بخش فرهنگ در چند برنامه كلان اقتصادی - اجتماعی كشور كه در سال های قبل و بعد از انقلاب اجرا شده است صحت این ادعا را كاملاً روشن می كند.
تاریخچه
برنامه ریزی دارای انواع مختلفی است و اشكال گوناگونی دارد. بطور مثال، برنامه ریزی فرهنگی برحسب سرمشق های اساسی موجود به صور مختلفی طبقه بندی می شود. وجودسرمشق های آرمان شهرگرا، واقع گرا، راهبردی و توسعه گرا منشأ پیدایش انواعی از برنامه ریزی های فرهنگی شده است.
می توان براساس میزان فراگیری و پیوستگی برنامه ریزی های فرهنگی به صورت بندی دیگری در زمینه طبقه بندی انواع برنامه ریزی فرهنگی دست یافت. بر اساس مورد اخیر به دو نوع برنامه ریزی فرهنگی گسسته و پیوسته می توان اشاره كرد. برنامه ریزی گسسته به نوع خاصی از برنامه ریزی فرهنگی اطلاق می شود كه برنامه ریزان در هر حوزه بطور مستقل و جداگانه مبادرت به برنامه ریزی می كنند و لذا میان بخش های مختلف آن ارتباط و همبستگی ارگانیكی به چشم نمی خورد. از سوی دیگر، در برنامه ریزی فرهنگی پیوسته، برنامه ریزان با مدنظر قرار دادن الگوی كلی و نظمی اندام واره ای مبادرت به برنامه ریزی می كنند و درنتیجه حاصل كار برنامه ریزی مجموعه همبسته ای از سلسله معضل بندی شده ی تصمیمات و اقدامات خواهد بود.
از نظر زمانی سال های ۱۳۲۰- ۴۷را دوره برنامه ریزی فرهنگی گسسته در ایران باید به حساب آورد. دراین دوره، برنامه ریزان فرهنگی مبادرت به اخذ تصمیم در حوزه های گوناگون فرهنگی كردند. بدون این كه اصول سیاست همگنی را مطمح نظر قرار دهند و برپایهی الگوی كلانی كه نقشه عملیات اجرایی را مشخص كند، رفتار نمایند. قابل ذكر است كه علی رغم وجود سیاست فرهنگی مكتوب و نظام برنامه ریزی همه جانبه، ایدئولوژی فرهنگی حكومت و تسلط گفتمان تجدد، تا حدود زیادی به مجموعه تصمیمات و اقدام غیرهمبسته، جهت گیری تقریباً واحدی می بخشید و آنها را در راستای نسبتاً یكسانی قرار می داد.
از جانب دیگر، در فاصله سال های ۱۳۴۷-۵۷برنامه ریزی فرهنگی در قالب برنامه ریزی پیوسته صورت پذیرفت، در سال ۱۳۴۷شورای عالی فرهنگ و هنر وقت مبادرت به تهیه متنی در زمینه سیاست فرهنگی كشور كرد كه پس از بحث و گفت وگوی كارشناسان و صاحبنظران، در سال بعد، به تصویب رسید و ملاك تصمیم گیری در تمام عرصه های فرهنگی گشت. متن سیاست فرهنگی ایران دارای یك مقدمه و هفت فصل بود. در بخشی از مقدمه ی متن سیاست فرهنگی به اهمیت تدوین آن اشاره شده بود. ضرورتهای نوینی كه در متن سیاست فرهنگی مورد توجه قرار گرفت، بدین قرار بود: «با تحولات عظیم اجتماعی و اقتصادی سال های اخیر، اكنون جامعه ما به فرهنگی نیازمند است كه بر مبانی فرهنگ ملی استوار باشد و ایرانیانی را كه از این پس در یك جامعه صنعتی زندگی خواهند كرد، به كار آید». در ادامه متن سیاست فرهنگی براین مهم پافشاری شده است كه برای پاسخگویی به نیازهای جدید جامعه ایرانی، اجرای برنامه ای جامع و دقیق در پیروی از یك سیاست كلی ضرورت پیدا می كند. در متن مورد اشاره، سیاست كلی فرهنگی عبارت بود از (مجموعه اصول و تدابیری كه مسوولیت های دولت را در امور فرهنگی و نیز چگونگی فعالیت های دولت و سازمان های غیردولتی را در امور فرهنگی و در جهت نیل به هدف های خاص تعیین می كند. )
براین اساس، اصول چهارگانه ای برای سیاست فرهنگی كشور تعیین شد كه عبارت بودند از: فرهنگ برای همه، توجه به میراث فرهنگی، فراهم آوردن بیشترین امكانات برای ابداع و نوآوری فكری و هنری و شناساندن فرهنگ ایران به جهانیان و آگاهی از مظاهر فرهنگ های دیگر
آنچه در رژیم گذشته در تدوین اصول فرهنگی مغفول واقع بود توجه واقعی به نیازهای فرهنگی جامعه است . ایران كشوری اسلامی است كه با سابقه ای درخشان ركن ركین تمدن اسلامی محسوب می شود لیكن در طراحی اصول سیاست فرهنگی كشور ایران هیچ یك از معیارهای اسلامی نه تنها مورد توجه قرار نگرفته بلكه با تأكید بر فرهنگ جامعه صنعتی ، فرهنگ جامعه اسلامی را در محاق برده بود
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان عالی ترین مرجع سیاست گزاری و مدیریت فرهنگی از سال ۱۳۶۳تشكیل گردید و اصول سیاست فرهنگی كشور در جلسه ۲۸۸مورخ پس از شور و بررسی بسیار به تصویب نهایی رسید. علاوه بر این مصوبه مصوبات دیگری نیز با هدف ساماندهی امور فرهنگی به تصویب رسید: از جمله شاخصهای فرهنگی جمهوری اسلامی ایران ، سیاست های مقابله با تهاجم فرهنگی و... . در مصوبه اهداف ، جایگاه ، اهداف و وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی، « شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان مرجع عالی سیاستگزاری ، تعیین خط مشی ، تصمیم گیری ، هماهنگی و هدایت امور فرهنگی ، آموزشی و پژوهشی كشور در چار چوب سیاستهای كلی نظام است » بنابر این مأموریت شورای عالی فرهنگی تصحیح و ارتقای فرهنگ و سازماندهی امور فرهنگی و سازماندهی امور فرهنگی برای حفظ استقلال ، تحكیم و تعمیق فرهنگ دین باوری در جهت تحقق تمدن نوین اسلامی تعریف شده است.
در طول سالهای پس از انقلاب شورای عالی طرحها و برنامه های متعددی را بررسی و به تصویب رسانده است كه از جمله آنها می توان به شیوه نامه رصد فرهنگی كشور اشاره كرد . تلاش شورای عالی همواره تعیین سیاستهای كلان و پرهیز از ورود به حوزه اجراء بوده است.در مقابل با تأسیس هیئت نظارت و بازرسی شورای عالی انقلاب فرهنگی نظارت بر حسن اجرای مصوبات را در دستور كار خود قرار داد . گذشته بر مصوبات و سیاستهای كلان، شورای عالی انقلاب فرهنگی مؤسسات و نهادها و شوراهای متعددی را تأسیس كرد كه هر یك در فرهنگ كشور نقش مهمی را ایفاء كرده و می كنند. همچنین در راستای طراحی و برنامه ریزی برای مطالعات راهبردی و برنامه ریزی مركز مطالعات راهبردی شورای عالی انقلاب فرهنگی را درسال گذشته تأسیس نموده است.
مفهوم برنامه ریزی
برنامه ریزی فرهنگی می تواند جهت بالابردن نظام مندی عرصه های نرم افزاری جامعه نقش نسبتاً كلیدی ایفا نماید كه این خود می تواند بسترسازی فرهنگی مناسبی برای عرصه های سخت افزاری جامعه مثل سیاست و اقتصاد فراهم نماید.
منظور از برنامه ریزی، مداخلات هدفمند و آگاهانه انسانی در سیر حوادث و فرآیندهاست كه نتیجه آن ممكن است موفقیت آمیز باشد یا نباشد یا كم و بیش موفقیت آمیز باشد ویا اصلاً موفقیت آمیز نباشد. خوب، اگر نتایج موفقیت آمیز باشد، یعنی حوادث و فرآیندها عیناً همانند آنچه در برنامه تصور آنها رفته، در عالم واقع بازتولید شوند، در این صورت می توان به این مجموعه از حوادث و فرآیندهای بازتولید شده مفهوم «برنامه ریزی شده» را اطلاق كرد. پس منظور از مفهوم «برنامه ریزی شده»، آن دسته از حوادث و فرآیندهایی است كه توسط مداخلات آگاهانه انسانی شكل گرفته و در واقعیت بازتولید شده اند.
در بین نظریه پردازان حوزه فرهنگ سه نوع رویكرد به برنامه ریزی فرهنگی وجود دارد؛ دسته اول موافقان برنامه ریزی فرهنگی اند؛ دسته دوم مخالفان و دسته دیگر كسانی اند كه به نظریه حد واسطی معتقدند.
گونه های مختلف برنامه ریزی فرهنگی
در یکی از تقسیم بندی ها، برنامه ریزی فرهنگی به ۴گونه ی زیر تقسیم می شود:
۱ )برنامه ریزی آرمان گرایانه:
این نوع برنامه ریزی جامع نگر بوده و تلقی کلانی از مقوله ی فرهنگ دارد. از لحاظ روش شناختی، این نوع برنامه ریزی اهداف بزرگ و بلند مدت را مورد توجه قرار می دهد و به لحاظ برخورد اجتماعی - سیاسی ، تکنوکراتیک است به طوری که تمرکز شدید قدرت را مد نظر قرار می دهد.
۲ )برنامه ریزی واقع بینانه:
فرض اصلی این برنامه ریزی بر این واقعیت مبتنی است که تنوع بی پایانی از نیازها در برابر محدودیت وسایل قرار دارد. الگوی روش شناسی این نوع برنامه ریزی از به کار گرفتن حداکثر بازدهی از منابع محدود ناشی می شود. برخورد سیاسی – اجتماعی این نوع برنامه ریزی، مبتنی بر تجربه است و براساس شبکه ها و ساخت های موجود که دردسترس هستند، شکل می گیرد. این برخورد نیز دارای خصلت تکنوکراتیک است زیرا بسیاری داوری ها وجود دارد که نمی توان به مدد ضوابط مسلم علمی به توجیه آن ها پرداخت.
۳ )برنامه ریزی راهبردی(استراتژیک ):
مشخص کردن حدود و نحوه ی دخالت بخش های عمومی در برنامه ریزی، فرض اصلی این نوع برنامه ریزی است و به مدیریتی بستگی دارد که برنامه را طراحی می کند . میدان عمل این برنامه ریزی گزینشی است . در برنامه ریزی استراتژیک ، انتخاب ها براساس مطالعه و بررسی است، برخلاف برنامه ریزی واقع بینانه که انتخاب ها مبتنی بر تجربه است . تحلیل سیستم ها، مبنای روش شناسی این نوع برنامه ریزی است. در این تحلیل، نخست شرایط سیستم مورد بررسی قرار می گیرد و سپس سعی می شود که ارزش ها و هدف هایی که پشتیبان اقدام بخش های گوناگون هستند روشن شود. برخورد سیاسی اجتماعی این نوع برنامه ریزی معطوف به قدرت است.
۴ )برنامه ریزی توسعه گرا (دموکراتیک ):
پایه اصلی این برنامه ریزی به فرض اصلی برنامه ریزی آرمان گرایانه نزدیک است. این نوع برنامه ریزی نیازهای اصلی مردم را مورد توجه قرار می دهد و با مطالعه و شناخت نیازهای مردم، برنامه مورد نظر به لحاظ قدرت، شیوه ی تحقق اهداف، ابزار و وسایل مورد نیاز، به داوری افکار عمومی نهاده می شود. برخورد سیاسی – اجتماعی این روش براساس مشاوره و سازگاری جمعی است.
تقسیم بندی یاد شده به زبانی دیگری نیز مورد توجه دست اندرکاران امور فرهنگی جامعه واقع شده است. دبیرخانه ی شورای فرهنگ عمومی به عنوان یکی از مجامع تأثیرگذار در مقوله ی فرهنگ، سرمشق های برنامه ریزی را از یکدیگر تفکیک ساخته است.
برنامه ریزی پیوسته و گسسته :
می توان براساس میزان فراگیری و پیوستگی برنامه ریزی های فرهنگی، به صورت بندی دیگری در زمینه ی طبقه بندی انواع برنامه ریزی فرهنگی دست یافت. برنامه ریزی گسسته و پیوسته از انواع برنامه ریزی برطبق ملاک یاد شده است. برنامه ریزی گسسته، به نوعی خاص از برنامه ریزی فرهنگی اطلاق می شود که حاصل تلاش برنامه ریزان در هر حوزه به طور مستقل و جداگانه است لذا بین بخش های مختلف، هیچ نوع ارتباط و همبستگی ارگانیکی(اندام واری ) به چشم نمی خورد. از سوی دیگر در برنامه ریزی فرهنگی پیوسته، برنامه ریز با مد نظر قرار دادن الگویی کلی و نظمی اندام واره ، نسبت به برنامه ریزی مبادرت می کند که در نتیجه، حاصل کار، مجموعه ای همبسته از سلسله ی معضل بندی شده تصمیمات و اقدامات خواهد بود.
جایگاه دولت در برنامه ریزی فرهنگی:
جايگاه دولت در نظام هاي اجتماعي و محدودة تصرفات و دخالت هاي منطقي آن در كليه حوزه هاي سياسي ، فرهنگي و اقتصادي جامعه ، از جمله مباحثي است كه افكار و اذهان انديشمندان و تئوري پردازان علوم سياسي و اجتماعي را به خود جلب كرده است ؛ به طوري كه تاكنون نظرات گوناگوني پيرامون آن مطرح كرد ه اند . آنچه ضرو رت پرداختن به اين موضوع را دو چندان مي كند ، هماهنگي و همسويي هر چه بيشتر صاحب نظران ، كارشناسان و دولت ، به عنوان برنامه ريزان اصلي امور فرهنگي است. اسلامي ايران ، در زمينة مركزيت تصميم گيري و برنامه ريزي در حوزه فرهنگ ، دو نظريه عمده وجود دارد :
-نظريه اول معتقد به عدم دخالت نهاد دولت در برنامه ريزي فرهنگي است ؛
-نظريه دوم ، معتقد به ايفاي نقش مؤثر دولت و حضور آن در سطح مديريت مسائل فرهنگي است .
-نظريه عدم دخالت دولت در برنام هريزي فرهنگي انديشه عدم دخالت دولت در تنظيم امور اجتماعي ، به ويژه در امور فرهنگ ، داراي يك پيشينه تاريخي است كه ريشه در فلسفه حاكميت ماده گرايي و نظام سرمايه داري دارد .
1. اصالت قانون سرمايه حاكم بر جريان فرهنگ :
پيدايش نظريه عدم دخالت دولت در امور مختلف ، از جمله فرهنگ ، ريشه در بنيان هاي نگرش سرمايه داري غرب دارد . نگرش هاي غربي عمده ترين دليل عدم دخالت دولت در برنامه ريزي فرهنگي را پاسداري از اصل دموكراسي و آزادي فكر و عقيده مطرح مي سازند ، لذا دخالت دولت در امور فرهنگي ، به هر ميزان كه محدود و ناچيز باشد ، مضر آزادي تفكر و بيان انسا ن ها و به عنوان مانعي جدي در مقابل آزاد انديشي قلمداد مي شود . در اين ساختار ، مسائل فرهنگي همچون يك كالا ارزيابي مي شود .
2.دامنه تأثيرگذاري قطب هاي اقتصادي بر برنامه ريزي فرهنگي دامنه تأثيرگذاري قطب هاي اقتصادي بر برنامه ريزي فرهنگي تا زيربنايي ترين سطوح توليد فرهنگي ، بر پايه توسعه تكنولوژي صورت مي گيرد ؛ به عبارتي ، توسعه تكنولوژي حاكم بر سفارشات توليدات فرهنگي است ؛ يعني اين صاحبان سرمايه هستند كه جهت گيري سفارشات فرهنگي جامعه را تعيين مي كنند .
3.ناسازگاري بنيان هاي نظريه اول با فطرت و كرامت انساني مديريت فرهنگي جامعه نمي تواند در دست دولت باشد ؛ زيرا دولت مجبور است به صورت يك تابع حول قمر سرمايه حركت كند . حال بايد اين واقعيت را قبول كنيم كه نظريه اول نمي تواند كارآمدي مناسبي در جريان ساماندهي فرهنگي كشور داشته باشد .
-نظريه محوريت دولت در برنامه ريزي فرهنگي :
ديدگاه ديگر كه معتقد به نقش محوري دولت در سطح كلان برنامه ريزي فرهنگي است ، دولت را به عنوان مركز نظام اجتماعي مبتني بر بنيان ديني و بطور مشخص دين اسلام مطرح مي سازد . لذا دولت نه تنها متولي تكامل فرهنگ است ؛ بلكه سرپرست رشد و تكامل تمامي ابعاد اجتماعي حيات بشري نيز مي باشد. به همين دليل ، اصولاً برنامه ريزي هاي فرهنگي نه تنها جدا و مستقل از تأثيرات دولت نيستند ؛ بلكه به دليل جايگاه ولايتي و هدايتي خاصي كه براي دولت ترسيم مي شود .
1.ضرورت هاي دخالت دولت در برنامه ريزي فرهنگي :
طرفداران اين نظريه دليل حضور دولت در برنامه ريزي فرهنگي را ضرورت هدايت و سرپرستي كليه شئون زندگي اجتماعي در جهت سعادت ، قانونمندي و ضابطه مند سازي ، مقابله با هرج و مرج فرهنگي ، اتخاذ موضع فعال فرهنگي در نظام موازنه جهاني ، جلوگيري از ورود فرهنگ فاسد بيگانه به عرصه فرهنگ اسلامي ، استقلال فرهنگي و. . . مي دانند . حضرت آيت ا. . . خامنه اي ، درباره جايگاه دولت در مديريت فرهنگي چنين مي فرمايد : مديريت فرهنگي به مفهوم وجود يك دستگاه متفكر ، مدير و مدبر مي باشد كه قادر است فرهنگ يك كشور را قانونمند و ضابطه مند سازد. علاوه بر آن ، تهاجم فرهنگي از ناحيه دولت هايي كه مي كوشند رهبري جهاني را به دست گيرند ، ايجاب مي كند مركزيت مقتدري مسئوليت دفاع و مقابله هوشمندانه با تهاجم فرهنگي دشمن را به عهده گيرد .
2.مفهوم فرهنگ در ارتباط با برنامه ريزي فرهنگي
براي مشخص شدن دامنه تأثيرگذاري فعاليت هاي دولت در برنامه ريزي فرهنگي ، ابتدا بايد مفهوم فرهنگ روشن شود . بر اين اساس ، فرهنگ به نظام ارزشي يا اعتقادي ، بينشي يا نظري ، دانشي يا جهت گيري هاي پذيرفته شده اجتماعي و يا كاربردي متناسب با تكامل اسلامي جامعه تعريف مي گردد .
● مراحل برنامه ریزی فرهنگی
موفقیت در برنامه ریزی فرهنگی، مستلزم مراحلی است که در پی به آن اشاره می شود:
۱ )تجزیه و تحلیل گذشته ی پدیده فرهنگی (پدیده ای که می خواهیم برای آن برنامه را طراحی کنیم )
۲ )طراحی ، تدوین و ترسیم دقیق اهداف فرهنگی.
۳ )بررسی علمی نیازها و نگرش های اجتماعی فرهنگی گروه مخاطب و شناسایی مناسبات حاکم بر آنها به منظور دستیابی به اولویت نیازها.
۴ )شناسایی قابلیت ها، امکانات و توانمندی های ممکن در ابعاد نرم افزاری و سخت افزاری.
۵ )شناسایی موانع، مشکلات و محدودیت ها جهت اجرای برنامه در ابعاد نرم افزاری و سخت افزاری .
۶ )طراحی برنامه ها با توجه به اهداف ، سنجش نیازها، قابلیت ها، و محدودیت ها.
7)ابلاغ برنامه به مجریان.
۸ )نظارت، ارزشیابی، رفع موانع احتمالی و در صورت نیاز، تجدید نظر در برنامه وطراحی برنامه علمیاتی.
برای تحقق هر برنامه فرهنگی، مقدمات و شرایطی لازم است. در سطح کلان، ثبات و اقتدار نظام اجتماعی از جمله شرایط اولیه برنامه ریزی است. همچنین تأمین حداقل نیازهای اقتصادی گروههای هدف، باعث افزایش اثربخشی و کارآیی برنامه ریزی فرهنگی خواهد شد. عدم خنثی سازی فعالیت های فرهنگی توسط نهادها و مؤسسات فرهنگی موجود در جامعه از جمله الزامات برنامه ریزی فرهنگی مؤثر می باشد، در غیر این صورت، ماحصل برنامه ریزی فرهنگی، به حداقل ممکن خواهد رسید.
انواع برنامه ريزي فرهنگي
از منظر ديگري نيز م ي توان به برنامه ريزي فرهنگي پرداخت ؛ در اين حوزه دو روش مطرح است :
1.برنامه ريزي از پايين به بالا : در برنامه ريزي از پايين به بالا ، اقشار اجتماعي و نهادهاي مدني داراي بيشترين مشاركت در فرايند برنامه ريزي هستند .
2.برنامه ريزي از بالا به پايين : در برنامه ريزي از بالا به پايين ، كه بيان كننده نقش و مداخله حداكثري دولت در عرصه فعاليت هاي فرهنگي و مداخله حداقلي جامعه و نهادهاي مدني فرهنگي در حوزه برنامه ريزي است ، دولت متولي امر برنامه ريزي مي باشد . دراين روش دولت تهيه كننده برنامه ، اجرا كننده و نظارت كننده بر فعاليت هاي فرهنگي است .
در روش اول يعني برنامه ريزي از پايين به بالا - كه قائل به مداخله حداقلي دولت و نقش حداك ثري نهادهاي مدني و بخش خصوصي است - ساختار نيمه دولتي و نيمه خصوصي پديد مي آيد. در اين ساختار ، دولت متولي برنامه ريزي كلان فرهنگي است ، ولي بخشي از فعاليت هاي فرهنگي در سطح فرد را به نهادها و بخش خصوصي واگذار مي نمايد . مانند : برگزاري مراسم عاشورايي توسط هيئت هاي مذهبي . به لحاظ اينكه ايران كشوري در حال گذار از نظام دولتي به سمت نظام آزاد مي باشد و نهادهاي فرهنگي خصوصي در كنار نهادهاي فرهنگي دولتي در حال شكل گيري است، لذا نظام نظارتي مطلوب فرهنگي، همان ساختار نيمه دولتي و نيمه خصوصي مي باشد و امكان مقايسه ، سنجش و اندازه گيري بهره وري و دست يابي به اهداف را كاملاً امكان پذير مي سازد .
طرح فرهنگي؛ ضرورت ها :
يكي از ابزارهاي بسيار مهم در برنامه ريزي فرهنگي ، ايجاد امكانات لازم براي توسعه طرح هاي فرهنگي است . اين طرح نشان مي دهد مردم چگونه بايد از داشته ها و منابع حال و آينده خود استفاده كنند . به طور خلاصه، طرح شامل:
1.جزئيات شرايط و زير ساخ تهاي فرهنگي است ؛
2.گرايش هاي مردم و ساختار مردم شناسي جامعه را نشان مي دهد ؛
3.گروه ها و سازمان هاي گوناگون جامعه را به عنوان اعضا و يك ديدگاه مشترك، در نظر مي گيرد ؛
4.ضامن شيوه اي براي حذف موانع و تقويت و ايجاد فرصت هايي براي مشاركت و مفاهيم فرهنگي مشترك است
5.بازتابي از خواسته ها و انتظارات جوامع محلّي و منطقه اي است ؛
6.حاكي از نحوه تلفيق برنامه ريزي امور فرهنگي ، در فرايند كلي برنامه ريزي و مديريت است ؛
7.دربردارنده چارچوبي از اصول سازماني و ساختار مالي و اجرايي است ؛
8.راهكارهايي براي اولويت سنجي ارائه داده و چگونگي ارزيابي پيشرفت ها را با توجه به اهداف نشان مي دهد ؛
9.يك طرح فرهنگي پس از تصويب به دفاتر مرتبط تسليم مي شود
مسائل اساسي در برنامه ريزي فرهنگي :
در برنامه ريزي فرهنگي دو دسته مشكل اساسي وجود دارد :
- دسته اول مشكلاتي هستند كه با ماهيت موضوع فرهنگ ارتباط دارند؛
-دسته دوم مشكلاتي كه از نارسايي نظام برنامه ريزي اجرايي، تحقيقاتي و ضعف امكانات بخش ناشي مي شود .
مهم ترين مشكلات دسته اول عبارتند از :
- عدم توافق ص احب نظران فرهنگي در مورد تعريف و مفهوم فرهنگ ؛
- عدم شناخت كامل از نقش مهم فرهنگ، در توسعه اقتصادي اجتماعي كشور ؛
- عدم توافق دست اندركاران امور فرهنگي ، در قلمرو واحد و معين ، براي برنامه ريزي فرهنگي و مشخص نبودن حدود و ثغور آن ؛
- آميختگي فرهنگ با مقوله هاي اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي و محدوديت اختيارات بخش فرهنگ ؛
- فقدان يك مدل مشخص در برگيرنده همه متغيرهاي فرهنگ و كم سابقه بودن بخش هاي فرهنگي در جهان ، از جمله در كشور ما از ديدگاه هاي جديد .
- پيچيدگي برنامه ريزي و ارزيابي فرهنگ به دليل كيفي بودن و مشكلات سنجش آن ، مشخص نبودن ميزان همبستگي بين اهداف كيفي و كارهاي بخش ، مشخص نبودن اولويت هاي بخش ،
- ضعف سيستم ارزيابي و كنترل كيفي فعاليت هاي فرهنگي درجامعه و نظري بودن ارزيابي ها ؛
- اثر سوء جنبه هاي نامطلوب فرهنگ قبل از انقلاب اسلامي، بر برنامه هاي فرهنگي كشور ؛
مهم ترين مشكلات دسته دوم عبارتند از :
- ضعف نظام برنامه ريزي ، به دليل سابقه كم برنامه ريزي فرهنگي و ناشناخته بودن اهميت زندگي ؛
- فقدان تشكيلات ويژه برنامه ريزي و كادر لازم و واجد شرايط در اكثر دستگاه هاي بخش ؛
- عدم استفاده درست به هنگام برنامه ريزي از نيروهاي موجود در دستگاه ها كه حضورشان به نفع برنامه ريزي بخش فرهنگ است؛
- فقدان آراء فقهيِ راه گشا براي حل برخي از مسائل و معضلات فرهنگي ، هنري ، ضعف و كمبود قوانين و مقررات لازم براي توسعه فرهنگي ؛
- تهيه ناقص برنامه ميان مدت ، كه موجب تقليل سودمندي آن در هدايت بودجه هاي سالانه مي شود ؛
- عدم توجه لا زم به تأمين و آموزش كادر مورد نياز بخش ، باتوجه به تنوع مقوله ها در بخش فرهنگ ؛
- كمبود امكانات مالي بخش ، پايين بودن سهم بخش فرهنگ از بودجه كل كشور ؛
- كمبود و نقص آمار و اطلاعات بهنگام در بخش ؛
- فقدان تحقيقات لازم و مفيد براي برنامه ريزي فرهنگي ؛
- عدم هماهنگي لازم ، ميان دستگاه هاي تحقيقات فرهنگي كشور ؛
- عدم هماهنگي لازم ، ميان دستگاه هاي اجرايي و سازمان متولي .
بسمه تعالی
عنوان:
ویژگیهای یک برنامه فرهنگی مناسب چیست؟
درس:
برنامه ریزی فرهنگی
استاد محترم:
جناب آقای حسن پور
دانشجو:
آمنه جاوید طبع پسند
ترم چهارم مدیریت فرهنگی
خرداد94
ویژگیهای یک برنامه فرهنگی مناسب چیست؟
مقدمه
برنامهريزي فرهنگي به الگوي فرهنگي وابسته است و مدل فرهنگي نيز وامدار تلقي صحيحي از معناي فرهنگ، كار و ساز پيدايش و گسترش فرهنگ، تعامل فرهنگ با عوامل همعرض خود در جامعه، اهداف فرهنگي و امثال آن ميباشد. سوالات اخير بر درك صحيحي از جامعه و كار و ساز تكامل اجتماعي متوقف بوده و چنين جامعهشناسي نيز عمدتاً بر فلسفهاي كه قدرت تفسير تغيير و تكامل را به معناي عام خود داشته باشد (فلسفه چگونگي)، متكي است.
اگر اين توجه را به روند فوق اضافه نماييم كه مباني جامعهشناسي و فرهنگشناسي و همچنين اهداف جامعه و فرهنگ در نظام اسلامي و غيراسلامي متفاوت است به اين نتيجه مهم نايل خواهيم آمد كه اصلاح بنيادين در فرهنگ جامعه تنها پس از دستيابي به الگوي اسلامي برنامهريزي فرهنگي از قالب شعار و لفاظي خارج ميشود.
شايد برخي تصميمگيري فرهنگي را به تصميمگيري پيرامون محصولات فرهنگي منحصر بدانند، مثل تصميمگيريهايي كه به بهبود وضعيت كتاب، كتابخانه، كتابخواني، فيلم، تئاتر، شعر، موسيقي، نقاشي، مطبوعات و.... در جامعه بينجامد. يا برخي قدري دايره را وسيعتر گرفته و تصميمگيري در خصوص نهادهاي فرهنگي اعم از دولتي و غيردولتي را مشمول تصميمگيري فرهنگي بدانند، مثل تصميمگيري در خصوص بهبود وضعيت نهادها و وزارتخانههايي كه به نوعي، رسالتي فرهنگي برعهده دارند، مثل شوراي عالي انقلاب فرهنگي يا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، وزارت آموزش و پرورش، سازمان تبليغات اسلامي، دفتر تبليغات اسلامي، مساجد، هيأت و... بر اساس اين دو احتمال، سخن از معيار تصميمگيري فرهنگي مستقيماً متوجه محصولات فرهنگي يا نهادهاي فرهنگي كشور ميباشد.
در اين مقاله درصدد برخواهيم آمد تا براساس نگرشي عميقتر در مورد فرهنگ - نسبت به دو احتمال فوق - مسير منطقي كه ميبايست براي تصميمگيري در مورد ساماندهي و تعالي فرهنگي بپيماييم، را ترسيم نموده و گامهايي از اين مسير دشوار و حساس را برداريم. خلاصه سخن اين است كه بهبود كمي و كيفي محصولات فرهنگي به اصطلاح ساختارهاي فرهنگساز جامعه و اصلاح ساختاري جامعه نيز با برنامهريزي جامع ميسر است.
در اين مقاله پس از اثبات ضرورت فوق، مباني فرهنگ را به شكلي فشرده ارايه نموده و سپس به پيشنهاد زيرساخت مدل فرهنگي پرداختيم.
براين اساس، مقاله حاضر در شش بند تقديم خوانندگان گرامي ميگردد.
1- ضرورت توجه به فرهنگ و ساماندهي فرهنگي
2- ضرورت و مفهوم برنامهريزي فرهنگي
3- ضرورت الگوي فرهنگي براي برنامهريزي فرهنگي
4- ضرورت الگوي اسلامي براي برنامهريزي فرهنگي در نظام اسلامي
5- مراحل دستيابي و به كارگيري مدل اسلامي برنامهريزي فرهنگي
6- طرح اجمالي مباني و پيشنويس اسلامي مدل برنامهريزي فرهنگي
1- ضرورت توجه به فرهنگ و ساماندهي فرهنگي
بررسي اهميت توجه به فرهنگ و ساماندهي فرهنگي از زواياي مختلفي قابل بررسي است كه در اينجا تنها به سه نكته اشاره مينماييم؛ تأثير فرهنگ در شكلگيري حوادث بزرگ اجتماعي در سطح دنيا، تأثير فرهنگ در شكلگيري و استمرار انقلاب مبارك اسلامي و بالاخره اهميت فرهنگ از ديدگاه امام خميني (ره) و آيت الله خامنهاي دامت تاييداته.
- در يك نگاه تاريخي، اگر به تحولات مهم گذشته (حداقل در چند قرن اخير) بنگريم خواهيم يافت كه فرهنگ مهمترين نقش را برعهده داشته است. تحولي كه در غرب پس از رنسانس اتفاق افتاده تحولي فرهنگي بود و ميتوان آن را حاصل غلبه فرهنگ عقلگرايي بر حاكميت مسيحيت آن زمان دانست. نازيسم - كه مبدأ اصلي تحقق جنگهاي جهاني اول و دوم بود- حاصل غلبه فرهنگ نژادپرستي بر قشر وسيعي بود كه تلاش نمودند تا حاكميت خود را بر ساير كشورها با تجاوز نظامي تحقق بخشند. سوسياليسم مبتني بر فرهنگ خدا ستيزي و ماده محوري شكل گرفت و براي مدت نه چندان طولاني ساية شوم خود را بر حدود نيمي از جهان افكند و آنچه باعث فروپاشي آن گرديد هم چيزي جز بن بست فرهنگي نبود. وگرنه كشورهاي گرسنهتر و ذليلتر از اتحاد جماهير روسيه كم نبوده و نيستند كه دست به چنين سطح گستردهاي از اصلاحات اجتماعي نزدهاند. آنچه ابرقدرت قرن اخير را زمين زد همان فرهنگ خداستيزي و ماده محوري بود و اين سرنوشت تمامي كشورهايي است كه بر فرهنگ دنياخواهي استوار گشتهاند. موارد ريز و درشت ديگري كه در قرنهاي اخير يا گذشتههاي دورتر رخ داده است نيز همگي گواه اين مدعاست.
- انقلاب مبارك جمهوري اسلامي بيش از هر چيزي رويكردي فرهنگي بود. هر چند در ظاهر انقلاب اسلامي و سرنگوني رژيم ستمشاهي جلوهگر گرديد. مردم پس از بازيافت اسلام ناب محمدي(ره) و زندهشدن دغدغههاي ديني - كه رژيم استبدادي سعي در كتمان و حتي ايجاد انحراف در آن را داشت - به رهبري مردمي فرزانه قيام نموده و پيروز گشتند. البته قطعاً جامعه اسلامي همانند هر جامعه بالنده ديگري بدون برقراري نظام سياسي كه در آن قدرت با عدالت توزيع و گسترش يابد و بدون ايجاد نظام اقتصادي كه در آن ثروت با عدالت توليد و توزيع گردد، شكل گرفتني و استمرار يافتني نيست. اما آنچه انگيزه اصلي حركت عموم مردم و رهبري انقلاب بود نه در دست گرفتن حكومت بود و نه تامين معيشت مردم. هدف اصلي، احياي انديشه ديني و اقامه ارزشهاي اسلامي و انساني در جهاني بود كه ارزشهاي اصيل روز به روز رنگ ميبازد.
دقيقاً آنچه عامل شكلگيري انقلاب اسلامي گرديد ضامن بقاي آن نيز خواهد بود. اگر دولت اسلامي رفاه مادي مردم را تامين نمايد، اما باورها، اعتقادات، رسومات و عادات مردم را به حال خود رها كند در انجام رسالت خويش كوتاهي نموده است. علاوه بر اينكه عدم تدبير لازم در امور فرهنگي باعث ميشود، جامعه از فرهنگي تغذيه نمايد كه زيربناي الگوي توسعه اقتصادي كشور بوده است. لذا ما نه تنها بايد به ساماندهي فرهنگي بپردازيم كه ميبايست از اين مرحله عبور كرده و با برخوردي فعال به تكامل فرهنگي دست يابيم.
- با مراجعه به كلام روشنگرانه رهبران انقلاب اسلامي (كه برجستهترين صاحبنظر در مهندسي اجتماعي محسوب ميشوند) نيز ميتوان به اهميت، بلكه به محوريت و اولويت فرهنگ پي برد. امام خميني (ره) ميفرمودند: اگر انحرافي در فرهنگ كشور رخ دهد به سر كشور آن خواهد آمد كه «در طول ستم شاهي و خصوصاً پنجاه سال سياه برسر كشور آمده است». هر چند مردم و مسوولين به «صراط مستقيم الهي انساني پايبند» باشند «و آن را تعقيب» كنند. 1 و يا ميفرمودند: «سادهانديشي است كه گمان شود با وابستگي فرهنگي، استقلال در ابعاد ديگر يا يكي از آنها امكانپذير است».2
مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنهاي نيز به كرات در فرمايشات خود بر اين نكته تأكيد فرمودند كه «مسأله فرهنگي را بايد مسأله اول اين كشور به حساب آورد»،3 «عامل فرهنگي، تضمين كننده آينده است. علم و اقتصاد، پول و ثروت، منابع زيرزميني براي تأمين و تضمن آينده بشريت تعيين كننده نيست و ضعف عامل فرهنگي همواره سبب سقوط و زوال تمدنها بوده است»،4 «كليه ناهنجاريها ارتباط مستقيم با فرهنگ عمومي و اخلاقيات جامعه دارد».5
باتوجه به بررسي فوق (كه به علت مقدمه بودن براي ورود به بحث اصلي اين مقاله به اشارت از آن عبور شد)، پر واضح است كه فعاليت فرهنگي نه تنها فعاليتي تجملي و دست دوم يا ثانويه محسوب نميشود، بلكه نبايد نگاه ابزاري بدان داشت. اصل دانستن توسعه اقتصادي و اهميت دادن به فعاليت فرهنگي به منظور تثبيت برنامههاي توسعه اقتصادي نگاه ابزاري به فرهنگ است كه قطعاً با مباني نظام اسلامي ناسازگار است. در نظام اسلامي رونق اقتصادي لازم است؛ اما به عنوان شرط لازم حفظ و اقامه ارزشها، سنتها و عقايد اسلامي؛ چنانچه انسان نيز حتماً محتاج غذاخوردن است، اما براي غذاخوردن زندگي نميكند. بنابراين، فرهنگ تأمين كننده اصلي پتانسيل حركت جامعه بوده وهرگونه اعوجاج در آن به منزلة پوك شدن عمود خيمه جامعه است.
2- ضرورت و مفهوم برنامهريزي فرهنگي (به عنوان معيار تصميمگيري فرهنگي)
ساماندهي و بالاتر از آن تكامل فرهنگي بدون برنامهريزي فرهنگي، خيالي بيش نيست. برنامهريزي فرهنگي يعني تنظيم روندي از پيش طراحي شده در رسيدن به اهداف مشخص و زمانبندي شده فرهنگي.
- جالب اينجاست كه برخي فرهنگ را به دليل ماهيت غيرحسي آن (حداقل در بدو امر) امري قابل برنامهريزي نميدانند و حداكثر قايل به برنامهريزي در توسعه ابزارها و محصولات فرهنگي هستند. ميتوان تمهيداتي داشت كه كتابخانه، سينما، صداو سيما، مطبوعات رواج و گسترش يابد. اما اينكه بتوان براساس مؤلفههايي سنجيد كه فرهنگ جامعه در چه مرحلهاي است و بايد به چه مرحلهاي برسد، خير. لذا اگر در برنامهريزيهاي توسعه دركنار توسعه اقتصادي از توسعه فرهنگي و اجتماعي سخن به ميان ميآورند، چيزي بيش از اين مورد نظر آنها نيست.
در حالي كه اعلام عجز از برنامهريزي فرهنگي (همانند برنامهريزي اقتصادي) به معناي اظهار ناتواني از تحقق مدبرانه، سنجيده و متناسب با واقعيت اهداف انقلاب مبارك اسلامي است، متاسفانه نتيجه قهري چنين تفكري آن خواهد بود كه ناخواسته هدايت اخلاقيات، افكار و رفتار آحاد جامعه به دست نااهلاني بيفتد كه در پس پردهها پنهان شدهاند و تنها بايد نظارهگر لطمات برنامهريزي آنها باشيم.
علاوه بر جواب نقضي فوق، فرهنگ پديدهاي با خصوصيات بارز اجتماعي است كه براساس آنها قابل ارزيابي بوده و ميتوان بسترهاي لازم را براي تعالي آن فراهم نمود.
- انديشه غلط ديگري كه مانع اهتمام لازم به برنامهريزي فرهنگي است، تفكري است كه برنامهريزي حكومت براي اداره و توسعه فرهنگي جامعه را ملازم دولتي شدن و كليشهاي شدن فرهنگ ميداند. لذا براي حاكم نشدن قرائت مشخصي از اسلام در جامعه، بازبودن عرصه را براي تمامي تلقيات از فرهنگ اسلامي به صورت مساوي لازم ميداند كه طبعاً رعايت اين اصل مغاير برنامهريزي مشخص فرهنگي است.
حال آنكه ايجاد فضاي باز فرهنگي توسط حكومت به هيچ وجه مجوز پذيرش هرج و مرج فرهنگي در جامعه نيست. جامعه بايد به سمت اهداف و ارزشهاي اسلامي پيش رود و كاملترين انديشه اسلامي كه معمولاً توسط ولي فقيه زمان القا ميگردد، محور تنظيمات اجتماعي باشد. هرچند ديگران هم اجازه يابند كه قرائتهاي خود را از دين عرضه نمايند.
به عبارت ديگر، تضارب افكار حتماً لازم است و طرح انديشههاي متنوع مبدأ رفع كاستي برداشتها خواهد بود و هيچ كس نبايد برداشت خود را از فرهنگ اسلامي مطلق بپندارد. لكن نبايد پذيرش اين مطلب ملازم رهاشدن مقوله فرهنگ توسط حكومت اسلامي تلقي شود. حكومت اسلامي (كه دولت بخشي از آن است) وظيفه سرپرستي همه جانبه تكامل جامعه را برعهده دارد كه سرپرستي فرهنگي جامعه ركن مهمي از آن است. اينجاست كه مفهوم سرپرستي فرهنگي بايد به خوبي شكافته شود. صحيح است كه مردم عاقل و رشيدند و قيم نميخواهند. اما چنانچه همين مردم عاقل در مقياسي وسيعتر بايد توسط انبيا هدايت شوند تا به گمراهي نيفتند. در مقياس كوچكتر نيز در زمان غيبت بايد توسط علماي دينشناس و در رأس آنها ولي فقيه عادل زمان، سرپرستي گردند و بقيه اركان حاكميت نيز وظيفه دارند تا به محوريت برداشتي از اسلام كه نزد متخصصان دينشناسي حجيت آن به اثبات رسيده است جامعه را تعالي بخشد.
اين حرف هيچگاه به معناي دولتي شدن تمامي امور از جمله مقوله فرهنگ نيست، بلكه به معناي توجه دادن به نقش و تأثير مهم دولت در بسترسازي فرهنگي است. دولت ميبايست براساس جهتگيريها و ملاكهايي كه علماي اسلام و در رأس آنها ولي فقيه بيان ميدارد، به تنظيم ساختارهاي اجتماعي بپردازند و در چارچوب ساختارهاي تنظيمي، اجراي فعاليتهاي فرهنگي و توليد و گسترش محصولات فرهنگي را به خود مردم واگذارد. به عبارت ديگر، مديريت خرد در امور فرهنگي به عهده مردم و نهادهاي مردمي، مديريت كلان وظيفه دولت و مديريت توسعه در اختيار دينشناسان خصوصاً مقام معظم رهبري است. اگر چنين تقسيمكاري صورت پذيرد تمامي هزينه فعاليتهاي فرهنگي بر دوش دولت نخواهد بود، تا چنين اشكال شود كه دولت از نظر تأمين منابع قادر به چنين كاري نيست و همچنين عملكرد فوق به معناي حذف رقباي فرهنگي از صحنه نيست تا چنين اشكال شود كه انديشه را نبايد زيرزميني كرد، بلكه به معناي هدايت فرهنگي عموم مردمي است كه آگاهانه اسلام را پذيرفته و بدان پايبند هستند، به معناي جلوگيري از تشنج فرهنگي است كه به مراتب از هرج و مرج اقتصادي فلج كنندهتر ميباشند. هرچند ديرتر خود را نشان ميدهد.
اينكه مطرح ميشود اگر دولت متولي امور فرهنگ گردد باعث عكسالعمل تدافعي مردم است نيز ناشي از نشناختن رابطه دولت و مردم در نظام اسلامي است. در جمهوري اسلامي مردم دولت را خادم، امين و مجري مصالح خود ميدانند و با وجود چنين ارتباطي تدافع موضوعيت ندارد. اين تدافع مربوط به نظامات سياسي است كه استقلال و آزادي را از مردم سلب نموده و مردم را بازيچه اهداف استعماري خود قرار ميدهند. علاوه بر اينكه گفته شد، وظيفه دولت تنها مديريت كلان فرهنگي بوده و مديريت خرد آن برعهده خود مردم است.
حاصل آنكه، برنامهريزي كلان فرهنگي حتماً لازم است و اين كار جز از عهده دولت برنميآيد و بدون هيچ ملاكي براي اينكه در چه زماني، چه فعاليتي، نسبت به چه موضوعي، براي تأمين چه هدفي بايد انجام پذيرد، وجود نخواهد داشت. در چنين شرايطي، سليقههاي شخصي افراد ملاك تصميمگيري خواهد بود و با تغيير افراد عملكردها تفاوت فاحش خواهد يافت.
3- ضرورت مدل فرهنگي براي برنامهريزي فرهنگي
برنامهريزي فرهنگي ملاك تصميمگيريهاي اجرايي فرهنگي است. لكن خود برنامه فرهنگي تصميمي كلان محسوب ميشود كه سوال از ملاك تنظيم و انتخاب آن ميبايست پاسخي معقول و مشروع بيابد. به چه دليل اولويتهاي فرهنگي درست تشخيص داده شده است؟ به چه دليل تخصيصهاي فرهنگي درست انجام پذيرفته است؟ اصلاً تخصيصهاي فرهنگي كدام است؟ آيا فرهنگ جزيي از اجزاي جامعه را تشكيل ميدهد يا هر فعاليت و موضوع اجتماعي داراي بعد و تاثير فرهنگي است؟ تحولات و تغيرات فرهنگي چگونه و با چه معيارهايي قابل شناسايي است؟ فرهنگ به عنوان يك وصف اجتماعي در پويايي جامعه چه نقش دارد؟ چه تعامل و جايگاهي نسبت به مؤلفههاي همعرض خود؟ مولفههاي همعرض فرهنگ چيست؟ سياست و اقتصاد است يا امر چهارم و پنجمي هم ميتوان يافت؟
در يك كلام، مدل فرهنگي روشي است كه بر مبنايي مشخص به برنامهريز فرهنگي «قابليت ارزيابي، امكان تصميمگيري و قدرت كنترل و بهينه تصميم» ميدهد. به عبارت ديگر، در نسبت بين مبنا و هدف، كاركردهاي فرهنگي را در هر زمان مشخص ميسازد.
ضرورت دستيابي به مدل فرهنگي به ضرورت عقلي و عيني قابل اثبات است.
به ضرورت عقلي، بدون وجود روشي كه قدرت سنجش نسبت بين امور و هماهنگسازي آن را به برنامهريز بدهد، انتظار تصميمگيري هماهنگ و متكامل از او بيمورد است.
به ضرورت عيني، نداشتن برداشت عميقي از فرهنگ و فعاليت فرهنگي، جدي نگرفتن انقلاب و اصلاح فرهنگي جامعه، پرداختن به توسعه كمي محصولات فرهنگي بدون محاسبه جدي تأثيرات فرهنگي آن، نپرداختن به تغيير ساختارهاي فرهنگي و روشهاي اداره فرهنگ، متأثر شدن از فرهنگ حاكم برالگوهاي اقتصادي توسعه بر مبناي اقتصاد سرمايهداري، نداشتن تصوير روشن و نظاممند از عوامل و اهداف فرهنگي، مشخص نبودن ميزان نقشآفريني لازم دولت، نهادهاي مردمي و نهاد خانواده در امر فرهنگ و دهها ضرورت عيني از اين قبيل، گواه ضرورت دستيابي به مدل فرهنگي براي ساماندهي و تعالي فرهنگي جامعه است.
4- ضرورت مدل اسلامي براي برنامهريزي فرهنگي در نظام اسلامي
تصميمگيري فرهنگي بر برنامهريزي فرهنگي و برنامهريزي فرهنگي بر مدل فرهنگي - با تعريفي كه از آن ارايه شد - توقف يافت. سوال مهم بعدي اين است كه آيا مدل فرهنگي، اسلامي و غيراسلامي دارد؟ آيا نميتوان در توسعه فرهنگي از كشورهاي توسعه يافته الگو گرفت؟ اعم از اينكه يك كشور الگوي تمام عيار قرار گيرد- كه طرفداري براي اين نظريه سراغ نميرود - يا در هر جنبه از كشور الگوگيري شود، مثلاً در صنعت سينما از آمريكا، در تكنولوژي آموزشي از فرانسه، در شيوة تحقيق از آلمان، در فنآوري از ژاپن و... پاسخ مثبت يا منفي به اين سوال نيز دو مسير كاملاً متفاوت فراروي پژوهشگران و كارگزاران نظام قرار ميدهد.
براي رسيدن به پاسخ مناسب از دو جنبه نظري و عيني مسأله را بررسي مينماييم. از جنبه نظري، به تفاوت مباني و اهداف مدل فرهنگي اشاره نموده و از جنبه عيني، عملكرد دو دهه گذشته نظام اسلامي را اجمالاً ارزيابي مينماييم تا مشاهده شود آثار كمبود مدل اسلامي ساماندهي فرهنگي، در آن مشهود است يا خير؟
- مدل فرهنگي لزوماً مبتني بر مباني و متناسب با اهدافي تنظيم گشته است. مبنا يعني پايگاه صحت تناسبات مجموعه و ريشهاي كه مفسر تغييرات مجموعه است و هدف يعني نقطهاي كه پس از تغييرات مجموعه بايد بدان رسيد. در مقوله فرهنگ آنچه مبناي تنظيمات فرهنگي است تعريف فرهنگ، تعيين جايگاه آن در جامعه و كار و ساز پيدايش و گسترش آن بر مبناي جامعهشناسي اسلامي ميباشد. تفسير تكامل جامعه نيز بر مجموعه تكامل تاريخ صورت ميگيرد و تحليل تاريخ و جامعه بر روي هم براساس فلسفه انجام ميپذيرد. علاوه بر چرايي و چيستي خلقت، كه قدرت تحليل چگونگي حركت را به معناي عام خود دارد - كه از آن به «فلسفة چگونگي» تعبير مينماييم - حال اگر مبتني بر معارف اسلامي، فلسفة تاريخ و مبدأ ايجاد و گسترش جامعه تفاوت نمود- كه در اين مقاله گنجايش شرح آن نيست - مبناي فرهنگ در جامعه اسلامي تفاوت نموده است. در جانب هدف نيز تفاوتهاي روشنتري به چشم ميخورد. در فرهنگ اسلامي اهداف بلند و متعالي دنبال ميگردد كه به برخي موارد آن اشاره مينماييم؛ تقويت بينش توحيدي و استوار كردن تمامي شوون و عرصههاي حيات فردي و اجتماعي بر آن؛ اصالت يافتن ارزشهاي معنوي و فضايل اخلاقي همچون تقوا، علم، جهاد و...؛ انطباق كليه فعاليتها با موازين الهي و اسلامي و پاكسازي جامعه از مظاهر آشكار معارض با احكام ارزشهاي ديني (همچون روابط ناسالم زن و مرد، پوشش و آرايش نامناسب و...)؛ حصول استقلال كامل فرهنگي؛ تقويت روحيه زهد، سادهزيستي و قناعت؛ ضد ارزش شدن لهو و لعب، تجملگرايي و مصرفگرايي؛ صدور فرهنگي انقلاب و اسلام ناب؛ تقويت مشاركت مردمي و امثال آن. موارد ياد شده يا در فرهنگ منحط مادي به عنوان هدف مطرح نيست و يا تنها شعار آن داده ميشود. البته وجود دارد مواردي كه در فرهنگ غني اسلامي به عنوان ارزش مطرح است و خود بدان عمل نميكنيم و در جوامع غربي به دلايلي تحقق يافته است.
جمع دو مطلب فوق با دو تذكر زير مبني بر اينكه اولاً اهداف بايد به صورت نظام يافته تعريف گردند، ثانياً مدل فرهنگي، ابزاري است براي «ارزيابي، تصميمگيري و بهينه تصميم»؛ اين نتيجه مهم را بهدست ميدهد كه مدل ارزيابي و تعالي فرهنگي در جامعه اسلامي و غيراسلامي، عليرغم مشابهتهاي ظاهري و موردي كاملاً متفاوت است. هم مؤلفهها و معيارهاي فرهنگشناسي مختلف است و هم نسبت بين مؤلفههاي فرهنگي .
از دلايل تفاوت مدل فرهنگي، تفاوت در معيار انتخاب فعاليتهاي فرهنگي است. در نظامات غيرالهي مصالح فردي و جمعي با يكديگر در تعارضند، رعايت مصالح فردي نافي مصالح جمع بوده و آنچه قوة حاكمه تحت لواي مصالح عامه مطرح ميكند نافي حقوق و آزاديهاي فردي است. لكن در نظام اسلامي اصولاً بين اين دو تنافي وجود دارد. مصلحت فرد در تبعيت از جمع دور است و مصالح عامه براساس تأمين سعادت و آسايش افراد تعيين ميگردد.
گذشته از تحليل نظري فوق، عملكرد گذشته فرهنگي نظام نيز گواه كمبود مدل اسلامي ساماندهي و تعالي فرهنگي است. با مرور بر اهداف كيفي، سياستها و اهداف كمي در برنامه اول و دوم توسعه چنين بهدست ميآيد كه تعهد و دلسوزي مسوولين برنامهريز در ترسيم اهداف و خطمشيهاي فرهنگي مشهود است. اما چه عاملي باعث گرديده است تا پس از بيست سال هنوز در ساماندهي فرهنگي كمبود جدي احساس كنيم و دغدغة ضعف و پراكنده كاري در فعاليتهاي فرهنگي فراگير شود و انقلاب فرهنگي را در فرهنگ عمومي و تخصصي تحقق نيافته، بلكه فراموش شده مشاهده نماييم. اين سؤال مهم و اساسي بايد پاسخ روشن يابد كه چرا با وجود مومن بودن تصميمگيران و مجريان كشور و وضع اهداف كيفي و كمي ارزشمند در برنامههاي توسعه، آرمانهاي مورد نظر تحقق نيافته است؟
پاسخ اين است كه تنظيمات و تصميمات اتخاذ شده از جامعيت و واقعبيني لازم برخوردار نبوده است. براي تنظيم برنامة فرهنگي با چنين خصوصيت ميبايست فرهنگ جامعه به عنوان يك ارگانيزم زنده، پويا و در حال حركت در نظر گرفته شود؛ ارگانيزمي كه داراي مجموعه عوامل دروني و بيروني است، يعني نه تنها مستقل از ساير موضوعات خارجي نيست، بلكه عوامل دروني آن نيز با يكديگر بيارتباط نميباشند و در صورت ارتباط هم از سهم تأثير مساوي برخوردار نبوده و هركدام به ميزاني در شكلگيري منتجه ايفاي نقش مينمايند و اين دقيقاً توجهي است كه در گذشته تنظيمات فرهنگي كشور دنبال نشده است.
عوامل بيروني مؤثر بر فرهنگ جامعه به اندازه كافي به محاسبه نيامده است، اعم از عوامل بيروني درون جامعه، مثل تأثير اقتصاد و سياست بر فرهنگ يا تأثير فرهنگ بيگانه بر فرهنگ خودي. لذا تصميمات اتخاذ شده هيچگاه مبتني بر دشمنشناسي آگاهانه و از سر اشراف بر راههاي نفوذ فرهنگي دشمن و نقاط ضعف فرهنگي دشمن نبوده است.
در محاسبه عوامل دروني فرهنگساز يك سري اهداف و خطمشيهاي مطلوب و ارزشمند در كنار هم قرار داده شدهاند، منتهي بدون برقراري اولويت بندي كمي و كيفي در بين آنها و دقيقاً به همين دليل ارتباط محسوس بين اهداف كيفي و سياستها با اهداف كمي و تخصيصهاي مالي به چشم نميخورد و در انتهاي برنامه نيز معلوم نميشود كه چه تخصيص مالي باعث تحقق يا مانع تحقق چه هدف كيفي شد و يا كداميك از هدفگذاريهاي كيفي غلط بود.
ضعف در محاسبه عوامل دروني و بيروني مؤثر بر فرهنگ جامعه دليلي جز فقدان مدل جامع و اسلامي فرهنگ ندارد و تا اين مسأله حل نشود اهداف و سياستگذاريهاي خوب بر روي كاغذ باقي خواهد ماند.
5- مراحل دستيابي و بهكارگيري مدل اسلامي برنامهريزي فرهنگي
پس از روشنشدن ضرورت مدل اسلامي برنامهريزي فرهنگي، سخن اين است كه چگونه ميتوان به چنين امري دست يافت و مراحل بعدي تا تحقق توسعه فرهنگي چيست؟ اين مراحل بر روي هم روند - پژوهشي و اجرايي - دستيابي به ساماندهي و تعالي فرهنگي را نيز مشخص ميسازد.
طبيعتاً بايد پژوهش را از بررسي مباني آغاز نمود تا براساس آن الگوي فرهنگي و براساس الگوي فرهنگي برنامهريزي و به وسيله برنامهريزي، تغيير ساختارهاي فرهنگي و از طريق بهبود ساختارهاي فرهنگي به تحول كمي و كيفي در محصولات فرهنگي (به معناي عام آن) نايل گرديم.
الف - مباني
اولين بحث مبنايي در ساماندهي و تصميمگيري فرهنگي، تعريف فرهنگ و كار و ساز پيدايش و تعالي آن است؛ اما به دليل اينكه فرهنگ، ركني از اركان جامعه را تشكيل ميدهد آنچه در جامعهشناسي گفته شود براي بررسي فرهنگ حكم پيش فرض دارد. جامعهشناسي نيز غير از پيش فرضهايي كه از انسانشناسي اخذ ميكند، متكي به فلسفهاي است كه قدرت تحليل كار و ساز حركت را - به معناي عام آن - به انديشمند اسلامي ميدهد. جامعه مركبي است در حال حركت و تكامل كه اگر جامعهشناس بدون هرگونه پيشزمينهاي از چگونگي وقوع حركت خصوصاً در نظامات اجتماعي نميتواند به جامعهشناسي و پيشبيني تغييرات جامعه نايل گردد كه از اين بخش بررسي، به فلسفة چگونگي تعبير مينماييم، فلسفه چگونگي در كنار فلسفه چرايي و فلسفه چيستي نقطه آغاز پژوهش در امر ساماندهي فرهنگي است. 6 بنابراين، بررسي مباني فرهنگ به ترتيب روند زير را ميپيمايد:
فلسفه چرايي، چيستي و چگونگي جامعهشناسي اسلامي نقش فرهنگ جامعه در تعالي
ب - تنظيم الگوي اسلامي برنامهريزي فرهنگي
الگوي فرهنگي - پس از عبور از مرحله مباني - روشن ميسازد كه چه فعاليت فرهنگي نسبت به چه موضوعي براي چه منظوري صورت پذيرد. قبل از اعلام هر گونه قضاوتي نسبت به عينيت و قبل از پيشنهاد هر گونه تخصيصي در مورد عينيت - به وسيله برنامه - ميبايست عوامل فرهنگساز در عينيت جامعه شناخته شده و نسبتي بين آنها برقرار شده باشد؛ مثل اينكه تأثير عبادات و توسلات در جامعه چيست؟ جلوههاي متنوع هنري چه نقشي در شكلگيري فرهنگ جامعه دارند؛ مواردي همچون فيلم، تئاتر، شعر، موسيقي، نقاشي، خط و...؛ اطلاعات عمومي و تخصصي كه از راههاي مختلف به شكل مستقيم در اختيار مردم قرار ميگيرد چه تأثيري در فرهنگ كشور دارند؛ و حتي تنظيمات اجتماعي، قوانين عمومي و كالاهاي مصرفي چه ارتباطي با تغييرات فرهنگي جامعه دارند. سوالاتي از اين قبيل، روشنگر عوامل فرهنگساز جامعه ميباشد كه بايد جايگاه تأثير هر يك در جامعه مشخص گردد.
اما شناسايي عوامل فرهنگساز و طبقهبندي و نظام دادن به آنها چگونه ممكن است؟ از كجا تشخيص دهيم كه درس زيستشناسي كه در دانشگاه يا قبل از آن تدريس ميشود از عوامل فرهنگساز است يا خير؟ واردات كالاهاي تجملاتي و پر زرق و برق از عوامل فرهنگسازند يا خير؟ و دهها و صدها سوال از اين قبيل؛ و مهمتر آنكه از كجا تشخيص دهيم براي هر يك از عواملي كه بدان دست مييابيم چه حسابي بايد باز نمود و چه ارتباطي بين او با ديگر برقرار كرد. آنچه ملاك انتخاب عوامل معيني بعنوان عوامل فرهنگساز جامعه ميباشد، تأثيري است كه هر عامل در جامعه بر جاي ميگذارد. چنانچه براي تشخيص اقتصادي بودن يك عامل اجتماعي تأثير آن بر رشد توليد ناخالص ملي كشور - يا به عبارت منطقيتر، تأثير آن در قدرت عملكرد عيني جامعه - محاسبه ميگردد، در فرهنگ نيز بايد مجموعه آثار يا اوصافي كه نمودار وضعيت فرهنگي جامعه هستند، برگزيده شوند. مثلاً عواملي كه مبدأ پذيرش اخلاق، افكار يا رفتار خاصي در جامعه هستند، عامل فرهنگي قلمداد شود. آنچه باعث شكلگيري تقوا، ايثار، صبر، شجاعت، سخاوت و... يا باعث رسوخ توحيد، امامت، ولايت، باور نسبت به آخرت و... ميشود يا آنچه باعث انضباط اجتماعي، امر به معروف و نهي از منكر، عدم اسراف و قناعت و... ميشود به واسطه تأثير اخلاقي، فكري و رفتاري آن عامل فرهنگي محسوب شود. بنابراين، اوصافي كه يك عامل خارجي بر جاي ميگذارد ملاك فرهنگي بودن يا نبودن آن است.
با روشن شدن معنا و رابطه موضوعات فرهنگساز و اوصاف فرهنگي اين نتيجه نيز به دست ميآيد كه طبقهبندي موضوعات فرهنگساز به تبع طبقهبندي اوصاف فرهنگي انجام ميشود.
با توضيحات فوق، نماي روشنتري از مدل اسلامي ساماندهي فرهنگي به دست آمد. بر اين اساس چنين نتيجه ميشود كه الگوي فرهنگي خود مركب از دو الگو است: الگوي وصفي و الگوي موضوعي؛ در الگوي وصفي، اوصاف فرهنگي شناسايي شده و طبقهبندي كمي و كيفي ميشوند و در الگوي موضوعي، عوامل يا موضوعات خارجي كه مبدأ ايجاد اوصاف فرهنگي هستند، شناسايي و دستهبندي ميگردد.
ج - برنامهريزي فرهنگي
پس تنظيم الگوي فرهنگي بر مبناي اتخاذ شده، امكان برنامهريزي فرهنگي فراهم ميآيد. تفاوت برنامه و الگوي فرهنگي در اين است كه الگو شامل بر زمانها و مكانهاي مختلف است. اما برنامه مقيد به مقطع زماني و شرايط مكاني و جغرافيايي خاصي است، يعني برنامه با لحاظ مقدورات انساني و مالي موجود براي يك مقطع زماني مشخص انجام ميپذيرد. در برنامه فرهنگي بايد مشخص گردد «چه فعلي، توسط چه شخصي، نسبت به چه موضوعي، با چه مقدوراتي، در چه زماني، براي رسيدن به چه هدفي» انجام گيرد. از همين جا مشخص ميشود كه مدل برنامه به هيچ وجه ناظر به يك وضعيت ايستا و ساكن نيست، بلكه قادر است تا متناسب با شرايط مختلف راهنماي تصميمگيري باشد و دقيقاً به همين دليل از اهميت ويژهاي برخوردار ميباشد.
د - ساماندهي ساختارهاي فرهنگساز
با توضيح قبل مشخص گرديد مبدأ اوصاف فرهنگي، عوامل فرهنگي است. در اينجا اضافه مينماييم كه مبدأ شكلگيري و رونق عوامل فرهنگساز نيز ساختارهاي اجتماعي و بخصوص ساختاري اجتماعي متولي امر فرهنگ در جامعه است. رونق مجالس مذهبي، رشتههاي هنري، تحصيلات علمي و... به هيأت مذهبي، تشكلهاي ديني و علمي، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، وزارتخانههايي همچون ارشاد، آموزش عالي، آموزش و پرورش، همچنين صداوسيما، سازمان تبليغات، مجمع ناشران و مؤلفان و حتي مراكزي همانند مجلس شوراي اسلامي، مراكز تحقيقات، مجمع تشخيص مصلحت و امثال آن وابسته است. اين گونه نهادها، انجمنها، تشكلها، هيأتها، وزارتخانهها، شوراها و... هستند كه بستر لازم براي فعاليتهاي فرهنگي را فراهم نموده و به آن سمت و سو ميدهند. به همين دليل، برنامهريزي بايد به گونهاي باشد كه اجراي آن ابتدا به اصلاح و ساماندهي ساختارهاي فرهنگي بينجامد.
ه' - اصلاح و گسترش محصولات فرهنگي
با گذار از مراحل گذشته (مباني، الگو، برنامه، ساماندهي ساختارها) ميتوان نسبت به اصلاح و گسترش محصولات فرهنگي خوشبين بود. در چنين وضعيتي خواهيم دانست در مقوله علم، هنر، ارتباطات و... به دنبال چه هستيم و ميزان احتياج به هر محصول را ميدانيم و بدين ترتيب مانع رشد تورمي يك بخش در قبال ساير بخشها ميگرديم، مشخصات كيفي هر محصول را ميشناسيم و بدين ترتيب مانع توليد و نشر محصول نامرغوب ميشويم.
البته مراد از اصطلاح «محصول فرهنگي» معناي اخص آن نيست كه به فيلم، كتاب، شعر و... محدود شود، بلكه معناي اعم آن مراد است كه شامل توليد علوم و پرورش نيروي انساني هم ميگردد.
و - تعالي فرهنگي جامعه
اگر عزمها را جزم نموده و فكرها را روي هم بريزيم، از كارهاي پر سر و صداي كممحتوا بپرهيزيم و به دنبال نام و نشان نباشيم، اراده جمعيمان به اين تعلق گيرد كه يك بار و براي هميشه به مقوله فرهنگ جدي بينديشيم و با چنين عزم ملي فرآيند فوق را پشت سر نهيم آنگاه شاهد شتاب و جهش فرهنگي خواهيم بود.
البته اين حرف بدان معنا نيست كه قبل از پيمودن فرآيند فوق - كه اگر اراده جمعي نظام بدان تعلق گيرد دور از دسترس نيست - به هيچ اندازه نميتوان به ساماندهي فرهنگي دست زد. اما به هر ميزان كه اين كار تخميني و ذوقي انجام پذيرد احتمال خطا و هرزروي امكانات و از دست دادن زمان بيشتر است.
نكته آخري كه نسبت به فرآيند فوق بايد در نظر داشت اين است كه عبور از يك مرحله به مرحله ديگر به معناي فراغت مطلق از مرحله قبل نيست، به خود مسأله ساماندهي فرهنگي نيز بايد به عنوان امري پويا و در حال تكامل نگريست تا جامعه دايماً به سمت قلههاي رفيعتر فرهنگي حركت كند. لذا بايد از زيربنا تا روبنا همواره به فكر اصلاح و بهينه و ارتقاي كارآمدي بود.
6- الگوي اسلامي پيشنهادي در ساماندهي فرهنگي
ممكن است روند ترسيم شده و ضرورتهاي گفته شده، اذهان عجول و سطحينگر را به اين قضاوت وادارد كه با چنين نگرشي هيچگاه به نتيجه نخواهيم رسيد و از فضاي نظر به صحنه عمل فرود نخواهيم آمد. لذا براي رفع استبعاد از چنين افرادي پس از اشاره بسيار اجمالي به مبنا، مرحله اول مدل پيشنهادي را مطرح ميسازيم. البته طبيعتاً مقاله گنجايش طرح استدلالي و همه جانبه مباحثي - كه بعضاً نيز جديد است - ندارد.
الف - مبناي فرهنگ
جامعه از نظر ما موجودي است حقيقي، بالنده و قابل هدايت 7كه خود حاصل برخورد و تقوم فاعليت و اراده انسانها و به استخدام در آمدن طبيعت، تحت اراده انسانهاست. فاعليت و ولايت انسانها در يك حد و مرتبه نيست و قهراً نظامي از فاعليت و ولايت را تشكيل ميدهد. لذا فرهنگ بايد در بستر چنين جامعهاي مطالعه شود.
فرهنگ جامعه را ميزان پذيرش اجتماعي جامعه نمايان ميسازد. پذيرش اجتماعي يعني آنچه عموم مردم باور و قبول دارند و در آنها رسوخ كرده و شكل گرفته است؛ اعم از اينكه موضوع پذيرش اجتماعي آداب و رسوم باشد يا اعتقادات و يا اخلاقيات. پذيرش اجتماعي فرع تفاهم اجتماعي و تفاهم اجتماعي فرع بر سنجش اجتماعي است. چنانچه فرد ابتدا مسايل را ميسنجد و سنجش وسيله فهم اوست 8و بعد از فهميدن يا آنچه را كه فهميده ميپذيرد و يا نميپذيرد، در جامعه نيز چنين است. به همين دليل براي ارتقاي فرهنگي جامعه بايد نهادهاي اجتماعي كمك كنند تا آحاد مردم، انديشمندان، گروهها، و... حرف يكديگر را بهتر بفمند. البته فهميدن، فهماندن و گسترش كمي و كيفي فهم، تابع قدرت سنجش است.9
نگاه ما به فرهنگ نگاه وصفي است نه بخشي، يعني فرهنگ را جزء از كلي به اسم جامعه نميدانيم، بلكه آن را وصف جاري بركل ميدانيم. لذا مدل فرهنگي بايد كل موضوعات اجتماعي را پوشش دهد، هرچند از زاويه تأثيرشان در فرهنگ آنها را ملاحظه ميكند و اين غفلتي است كه معمولاً در بررسي مقوله فرهنگ به چشم ميخورد.
ب - اوصاف تشكيل دهنده مدل اسلامي فرهنگ
بيان شد كه الگوي فرهنگي متشكل از دو الگوي وصفي و موضوعي ميباشد؛ آنچه در اين مقاله پيشنهاد مينماييم گام اول آن يعني مدل وصفي است.
مدل فرهنگي بايد به گونهاي طراحي شود كه امكان برنامهريزي را فراهم آورد و آنچه در برنامه لازم است تعيين فعاليتهايي است كه نسبت به موضوعاتي براي نيل به اهدافي انجام ميگيرد. به همين دليل لزوماً سه دسته اوصاف بايد در مدل وصفي وجود داشته باشد: -1 اوصاف فعل -2 اوصاف موضوع -3 اوصاف هدف. اگر الگوي فرهنگي در نهايت بتواند امكان تشخيص اين سه (فعل، موضوع، هدف) را متناسب با مقدورات به تصميمگيرنده بدهد، مدل جامعي خواهد بود، چرا كه توانسته است هرآنچه در تشخيص وضعيت فرهنگي و تصميم نسبت به آينده دخالت دارد را در خود جاي دهد.
- معرفي و تعريف اوصاف فعل فرهنگي: همدلي، همفكري، همكاري به عنوان اوصاف فعل فرهنگي پيشنهاد ميشود.
- همدلي: بنيان اخلاق جامعه را تشكيل داده و تكامل وجدان اجتماعي حاصل آن است.
- همفكري: بنيان نظام فكري جامعه را تشكيل داده و تكامل نظام اجتماعي و ادبيات (زبان) حاصل آن است.
- همكاري: بنيان نظام تكنولوژي جامعه را تشكيل داده و تكامل كارآمدي اجتماعي حاصل آن است.
هر فعاليت فرهنگي لزوماً يكي از سه تأثير فوق را دارد. يا با ايجاد همدلي مبدأ تكامل اخلاق در جامعه ميگردد، يا با ايجاد همفكري مبدأ تكامل تفاهم در جامعه ميشود و يا با ايجاد همكاري مبدأ ارتقاي كارآمدي در جامعه است؛ افعالي كه روحيات و تمايلات جامعه را تغيير دهند زيرمجموعه همدلي قرار ميگيرند، افعالي كه ذهنيت جامعه را متأثر ميسازد زير مجموعه همفكري و افعالي كه رفتار مردم را تحت تأثير قرار ميدهد زير مجموعه همكاري قرار ميگيرد. البته ريشه انحصار افعال فرهنگي در اين سه در انسانشناسي و بررسي اركان وجودي انسان است كه جاي طرح آن نيست.
- معرفي و تعريف اوصاف موضوع فرهنگي: ديني، علمي، اجرايي به عنوان اوصاف موضوع فرهنگي پيشنهاد ميشود.
- ديني: هر موضوعي كه ملاك قضاوت و بررسي آن، از وحي الهي اخذ شده و بشري نباشد ديني است.
- علمي: هر موضوعي كه ملاك قضاوت و بررسي آن، سنجش بشري باشد و موضوع بررسي عقل، تحليل امر محسوس خارجي باشد، علمي است.
- اجرايي: هر موضوعي كه ملاك قضاوت و بررسي آن، سنجش بشري باشد و موضوع بررسي عقل، خود امري محسوس باشد، اجرايي است.
بنابراين، تقسيم فوق به حصر عقلي (يعني در دوران بين سلب و ايجاب) به اثبات رسيد. به اين بيان: مبدأ قضاوت يا بشري نيست و ميشود ديني، يا بشري هست. حال كه بشري است يا موضوع علم بشري امر محسوس است، ميشود اجرايي؛ يا موضوع علم بشري امر محسوس نيست، ميشود علمي .10
- معرفي و تعريف اوصاف هدف فرهنگي: صيانت، عدالت، اعتماد بهعنوان اوصاف هدف فرهنگي پيشنهاد ميگردد.
- صيانت: عدم انفعال و تلون فرد و جامعه و در دست داشتن ابتكار عمل است، كه بنيان نظام ولايت در جامعه بوده و تكامل جهتگيري اجتماعي حاصل آن است.
- عدالت: رعايت حد هرچيز و حق هركس ميباشد كه بنيان نظام تولي در جامعه بوده و تكامل انضباط اجتماعي حاصل آن است.
- اعتماد: خوش بين بودن افراد به رعايت حق آنهاست و اينكه كار ديگران تكامل بخش كار آنها ميباشد و بر عكس، كه بنيان نظام عملكرد در جامعه بوده و تكامل قسط اجتماعي حاصل آن است.
عدم تلون فرهنگي و در دست داشتن است ابتكار عملي (صيانت) زمينه را براي رعايت حدود و حقوق (عدالت) فراهم نموده و برقراري عدالت نيز مبدأ اعتماد عمومي ميگردد و به اين وسيله جهتگيري اجتماعي، انضباط اجتماعي و قسط اجتماعي تكامل مييابد و در اين صورت است كه تعالي فرهنگي در مسير صحيح خود قرار گرفته است.
ج- تنظيم الگوي وصفي فرهنگ
الگوي فرهنگي براساس اين اصل موضوعه تنظيم ميگردد كه اوصاف (و در مرحله بعد عوامل) فرهنگساز و نمودار فرهنگ نبايد به صورت بخشي از يكديگر منفك گردد، بلكه از هر نقطه بايد بتوان تأثير آنها را بر يكديگر ديد. اين امر ايجاب ميكند كه اوصاف فعل، موضوع و هدف به يكديگر مقيد گشته و اوصاف مركبي را تشكيل دهند كه هر وصف متشكل از سه قيد است كه قيد اول آن مربوط به اوصاف فعل، قيد دوم آن مربوط به اوصاف موضوع و قيد سوم مربوط به اوصاف هدف باشد.
طريق ساختن اوصاف متقوم بدين ترتيب است كه در يك جدول ماتريسي اوصاف فعل را در سطر به عنوان مضاف و اوصاف موضوع را در ستون به عنوان مضاف اليه قرار داده و آنها را به يكديگر اضافه نماييم. حاصل اين اضافه بهدست آمدن 9 وصف دوقيدي به شكل زير است:
حال اگر اوصاف دوقيدي هر ستون از جدول فوق را مجدداً در سطر قرار داده و در اوصاف هدف - يعني صيانت، عدالت، اعتماد - ضرب نماييم، 27 وصف سه قيدي به دست ميآيد كه تأثير اوصاف هدف نيز در آن لحاظ شده است كه اگر بخواهيم ضرب سه ستون را يكجا نمايش دهيم جدول ماتريسي مندرج در انتهاي زير به دست ميآيد.
اعدادي در بالاي هر وصف جدول قرار گرفتهاند كه تنظيم آنها از معادلة حاضر كمي پيروي ميكند كه در جاي خود بايد توضيح داده شود. اما با صرفنظر از صحت يا عدم صحت كميات پيشنهادي مدل فرهنگي حتماً بايد داراي ضرايب فني كمي باشد تا در علم تصميمگيري به كار آيد. پس از مدل وصفي بايد مراحلي كه در بند 5 بيان داشتيم دنبال گردد.
نتيجه گیری
براي تعيين معيار تصميمگيري فرهنگي نبايد فوراً ذهن را به معيار تصميمگيري در محصولات فرهنگي معطوف داشت. بايد دانست كه اصلاح محصولات فرهنگي به اصلاح ساختارهاي فرهنگساز است و اصلاح ساختارهاي فرهنگساز محتاج برنامهريزي است و برنامهريزي بدون الگو، برنامهنماست. مدل ساماندهي و تعالي فرهنگي مبتني بر فرهنگ اسلامي از ويژگيهاي خاص خود برخوردار بوده و مبتني بر مبنا و اهداف اسلامي است. تا زماني كه پژوهش لازم پيرامون اين مسأله صورت نپذيرد، ساماندهي فرهنگي از حد لفظ و كلمات بر روي كاغد تجاوز نميكند و معياري جامع و متقن براي تصميمگيري فرهنگي بهدست نميآيد.
با توجه به تحليل فوق، مراحلي (پژوهشي و اجرايي) را كه براي تصميمگيري فرهنگي بايد پشت سر نهاده شود، بيان داشته و براي اثبات عملي بودن طي اين طريق، مرحله اول - يعني مباني - را بسيار فشرده به عرض رسانديم و گام اصلي را در تنظيم مدل اسلامي برنامهريزي فرهنگي برداشتيم. پس از آن بايد براين اساس عوامل يا موضوعات را دستهبندي نموده و آن را معيار اصلاح ساختارها و محصولات فرهنگي قرار داد.
اميد است كه با همدلي، همفكري و همكاري عموم انديشمندان و مجريان، روند ساماندهي و تعالي فرهنگي ساماني در خور منزلت خود بيابد.
پي نوشتها:
1- صحيفه نور، جلد 17، صفحه 203 .
2- صحيفه نور، جلد 8، صفحه 7.
3- كيهان، مورخ 11/11/1375.
4- كيهان، مورخ 21/11/1375.
5- كيهان، مورخ 21/11/1375.
6- «فلسفه چگونگي» در كنار «فلسفه چرايي» و «فلسفه چيستي» قرار دارد. فلسفه چرايي به بيان علت حركت در كل جهان ميپردازد؛ فلسفه چيستي به توصيف كلان از مراحل تغيير عالم ميپردازد، مثل توصيف عالم دنيا، برزخ، آخرت؛ فلسفه چگونگي به بيان كار و ساز ايجاد و تكامل حركت ميپردازد. محصول فلسفه چرايي فلسفه چيستي نيز در جامعهشناسي مؤثر است. اما فلسفه چگونگي ارتباط مستقيمتري با جامعهشناسي و فرهنگشناسي دارد.
7- بررسي اجمالي حقيقي بودن جامعه در سلسله مقالات «نظام معقول»، شمارة 4 و 5 روزنامه كيهان، مورخه 28 و 29 مهر 1377 از همين نگارنده آمده است.
8- لذا كسي كه قدرت سنجش خود را از دست بدهد و فهم او مختل شده و حتماً ديوانه ميشود.
9- البته در جاي خود معتقديم: سنجش نيز آنگاه كه از سطح ساده و ابتدايي بگذرد به وسيله «منطق» انجام ميپذيرد. لذا بهينه منطق تفاهم، نقش بسيار رفيعي در توسعه فرهنگي دارد و به همين دليل در اين مقاله بر مدل فرهنگي تأكيد بسيار ورزيديم.
10- البته اين شبهه به وجود ميآيد كه علمي، اعم است از اين كه موضوع آن حسي باشد يا نباشد. اما پاسخ اين است كه موضوعات علمي، موضوعات مبتلا به در اجرا است و در بردارنده تحليل نظري است كه براي ملاحظه جريان تكامل در اجرا لازم است. به عبارت ديگر، تغيير در محسوسات بدون تحليل نظري در مورد آن امكان ندارد. لذا اگر موضوع علم نيز موضوع حسي باشد به تحليل امر حسي ميپردازد و به همين دليل با اجرا متفاوت است.
منابع:
حجتالاسلاموالمسلمين دكتر عليرضا پيروزمند، مباني برنامهريزي فرهنگي
ارايه شده در گردهمايي راهبردها و رويكردهاي ساماندهي فرهنگي، بهمن ماه 1377
انواع برنامهریزی در خانواده
۱) برنامهریزی بلند مدت:
در این نوع برنامهریزی، خانواده با توجه به منابعی که در اختیار دارد، هدفهای بلند مدت خود را تعیین میکند. از این رو، یک شبه نمیتوان به هدفها و برنامهریزیهای بلند مدت در خانواده دست یافت و باید برای نتیجه بهتر، برنامهریزی میان مدت و کوتاه مدت را نیز در نظر گرفت.
۲) برنامهریزی میان مدت:
برنامهریزی میان مدت خانواده باید در راستای برنامهریزی بلند مدت تنظیم گردد. بهعبارت دیگر، برای رسیدن به برنامهریزی بنلد مدت باید پلهپله پیش رفت. در هر برنامه باید نیازها و امکانات خانواده، شناسائی و بهترین انتخاب صورت پذیرد.
۳) برنامهریزی کوتاه مدت:
برای دستیابی به اهداف و برنامه میان مدت، باید روی چند برنامه کوتاه مدت مرکز کرد و در هر دوره، نیازها و منابع، زمان و درآمد خانواده نیز مشخص شود.
در پایان هر دوره برنامه کوتاه مدت ضروری است افراد خانواده، باید اوضاع و شرایط را کنترل و بررسی کنند و بسنجند که آیا به هد کوتاه مدت و بلند مدت دست یافتهاند یا خیر؟ اگر مشکلی در یک دروه ایجاد شود، باید در اصلاح آن بکوشند.
تاریخچه ی برنامه ریزی در جهان
منشاء و ماهیت برنامه ریزی به صدها هزار سال قبل بر میگردد، سابقه ی تاریخی برنامه ریزی تقریباً به همان اندازه قدمت فرهنگ و تمدن بشر است. آثار به جا مانده از زندگی بشر اولیه نشان میدهد که از همان ابتدا برنامهریزی ضرورت یافته بوده است مثلاً در شکار که بالضروره به صورت گروهی صورت میگرفت گردآوری افراد و ابزار و سازماندهی و خلاصه هدایت آنان در حین شکار برای هر فعالیت لازم در زمان مناسب، مدیریت اولیه را به برنامه ریزی ابتدایی پیوند میداد. شوروی سابق محل پیدایش و نشر و نمای نظام برنامه ریزی متمرکز بوده است... روش شوروی سابق در برنامه ریزی با تغییرات کم و زیاد در همه کشورهای سوسیالیستی خواه در اروپا مانند لهستان، مجارستان، چکسلواکی و بلغارستان، خواه در آسیا مانند چین، کره شمالی و ویتنام و خواه در آمریکای لاتین مانند کوبا، به کار گرفته شده است.
عنوان مقاله :
الزامات برنامه ریزی مطلوب فرهنگی
دانشجو : علی صادقی
کارشناسی حرفه ای مدیریت امور فرهنگی
دانشگاه علمی کاربردی فرهنگ و هنر
واحد 1 رشت
ترم چهارم
بهار 94
دکتر سید رضا صالحی امیری
واژگان كليدي : برنامهريزي، فرهنگ، برنامه ريزي فرهنگي و سياستگذاري فرهنگي .
چكيده
هدف اصلي اين نوشتار بررسي ويژگي ها و الزامات برنامه ريزي مطلوب فرهنگي است . بدين منظور در ابتدا ضمن تعريف مفهومي برنامه ريزي، ضرورت برنامه ريزي فرهنگي و ديدگاههاي نظري موجود درباره برنامه ريزي وسياست گذاري فرهنگي شامل ديدگاهي كه با سياست گذاري و برنامه ريزي در عرصه فرهنگ مخالف است و ديدگاهي كه سياست گذاري فرهنگي را يك ضرورت مي داند، بررسي شد. سپس ملزومات و شروط برنامه ريزي فرهنگي مطلوب و ويژگيهاي برنامه ريزي فرهنگي مطلوب به صورت نتيجة اين نوشتار بررسي و واكاوي شدند.
مقدمه
اگر « برنامه ريزي » را مداخله هدفمند ، آگاهانه و سنجيده انساني در مسير حوادث و فرايندها بدانيم ـ اعم از اين كه نتيجة آن ممكن است موفقيت آميز باشد يا نه ـ بر اين اساس، برنامه ريزي فرهنگي را نيز مي توان كوشش آگاهانه ، سنجيده و سازمان يافتة دولت براي ايجاد تغيير در وضع موجود و دستيابي به اهداف مطلوب در حوزه هاي مختلف فرهنگي دانست . ( اكبری : 14 : 1381 )
همان گونه كه در تعريف فوق نيز مستتر است عبارت « برنامه ريزي فرهنگي » با مفروضات زير همراه است:
ـ در حوزة فرهنگي مي توان دست به برنامه ريزی زد و اگر امري مطلوب نباشد، امري اجتناب ناپذير است؛
ـ در حوزة فرهنگ، مشكلاتي وجود دارد كه بايد آنها را با اقداماتي كه « برنامه ريزي فرهنگي » مي ناميم، مرتفع سازيم؛
ـ برنامه ريزي فرهنگي بيشتر بر عهدة دولت است و يا از دولت انتظار مي رود كه دست به چنين اقدامي بزند؛
ـ برنامه ريزي فرهنگي مبتني بر سرمشق ها و الگوهاي فرهنگي موجود در جامعه است.
آنگاه كه از واژه برنامه ريزي فرهنگي استفاده مي كنيم، منظور نحوه به كارگيري منابع فرهنگي برای توسعه يكپارچه شهرها، مناطق و كشورهاست (ايوانز، 1381: 34 ) ؛ به عبارت دقيق تر، « برنامه ريزي فرهنگي فرايند تشخيص پروژه ها، طراحي برنامه ها و مديريت استراتژي هاي اجرا را گويند. هدف اين نوع برنامه ريزي در واقع يك نگرش فرهنگي به انواع سياستگذاري هاي عمومي است ( همان : 35 ) . از اين رو، بين اين دو مفهوم تفاوت عمده اي وجود دارد. اين تفاوت را به صورت خلاصه در شكل 1 مي توان ملاحظه كرد .
برنامه ریزی فرهنگی = نگرش برنامه ای و مدیریتی به فرهنگ ( برنامه ریزی برای فرهنگ ) |
برنامه ریزی فرهنگی = نگرش فرهنگی به برنامه ریزی ( به کارگیری فرهنگ برای برنامه ریزی ) |
شکل 1 : تفاوت بین برنامه ریزی فرهنگ و برنامه ریزی فرهنگی
در اين تحقيق آنچه مد نظر ماست ـ همان گونه كه قبلاً در مورد مديريت فرهنگي نيز گفته شد ـ مفهوم اول است؛ يعني برنامه ريزي براي فرهنگ كه از روي تسامح از اصطلاح برنامه ريزي فرهنگي نيز در اين معنا استفاده كرده ايم، در اينجا برنامه ريزي فرهنگي مبتني بر مجموعه اي از اهداف و الگوهاي پيش بيني شده است. برنامه ريزي يا سياست گذاري فرهنگي شامل اصول و راهبردهاي كلي و عملياتي شده اي است كه بر نوع عملكرد يك نهاد اجتماعي در امور فرهنگي استيلا دارد و از اين رو منظومه هاي سازمان يافته از اهداف نهايي درازمدت، ميان مدت، قابل سنجش و نيز ابزارهای وصول به آن اهداف را در بر می گیرد .
قبل از آن كه به صورت دقيق تري مفهوم برنامه ريزي فرهنگي را تشريح نماييم، ذكر اين نكته الزمی است كه بين مفهوم « برنامه ريزي فرهنگ » و « برنامه ريزي فرهنگي » تفاوت عميق و ظريفي وجود دارد. در مفهوم اول، برنامه ريزي براي حوزه فرهنگ مد نظر است، اما در معناي دوم، اين واژه كاربرد گسترده تري دارد و با مجموعه اي از وظائف و رشته هاي علمي از جغرافياي انساني تا طراحي شهري، برنامه ريزي اقتصادي، سياست گذاري اجتماعي و سرانجام برنامه ريزي استراتژيك پيوند دارد.
هنگامي كه اصطلاح برنامه ريزي فرهنگ را به كار مي بريم، منظور هماهنگ سازي فعاليت هاي شامل مداخلات عامدانه اي است كه دولت براي افزايش تقاضا در مصرف و تمايل به مشاركت در توليد آثار هنري انجام ميدهد.همان گونه كه ملاحظه كرديم، بر اساس تعريفي كه از فرهنگ ارائه مي دهيم، تعريف برنامه ريزي فرهنگي نيز متفاوت خواهد بود.برنامه ريزي فرهنگي عبارت است از: « هر كوششي براي ايجاد تغييراتي آگاهانه مطابق با الگوي ذهني پيشين در زمينه باورها، عقايد، ارزش ها، احساسات و رفتارها كه با خصوصيت نسبتا پايدار از عقايد موردي متمايز ميشود ( تاجیک ، 115 : 1379 ) .
ضرورت برنامه ريزي فرهنگي
ً تقريبا همگان بر اصل برنامه ريزي اتفاق نظر دارند و درباره اهميت و ضرورت آن هيچ گونه شک و شبه ای وجود ندارد. درباره اهميت و ضرورت برنامه ً ريزي در عرصة فرهنگ نيز تقريباچنين توافقي وجود دارد، اگر چه در محتوا و شكل آن ديدگاه های متفاوتي را مي توان مشاهده كرد. شايد برنامه ريزي نتواند دست نيافتني ها را دست يافتني كند، اما قطعاً فقدان آن ميتواند دست يافتن يها را دست نيافتني سازد، لذا دست يافتن به آرمان هاي فرهنگي كه انقلاب اسلامي پيش روي دولت جمهوري اسلامي نهاده است، ضرورت توجه بيشتر به برنامه ريزي فرهنگي را ايجاب مي كند.
برنامه ريزي فرهنگي ميتواند امكان به كارگيري دقيق تر مديريت ها، سازمان ها و طراحي اقدام ها و فعاليت هاي فرهنگي متناسب با اهداف و اولويت ها را فراهم آورد. اصولاً برنامه ريزي بر اساس اين فرض پذيرفته شده ابزارهاي وصول به آن اهداف را در برمي گيرد. بنابراين، الگوي سياست گذاري فرهنگي الزاماً براساس هدفگذاري هاي خاص ـ كه از اصول راهبردهاي كلي و عملياتي شده خود اخذ ميكند ـ سامان مي يابد، سياست گذاري فرهنگي فاقد هدفگذاري هاي پيشين، چيزی جز ترجمان فقدان سياست گذاري فرهنگي نيست ( كاشی، 55 : 1379 ) .
تعريف ما از برنامه ريزي فرهنگي، متأثر از تعريفي است كه از مفهوم فرهنگ ارائه می شود اگر فرهنگ را در معناي كلي ـ كه قبلاً اشاره شد ـ به كار بريم، برنامه ريزي فرهنگي عبارت خواهد بود از: تلاشي آگاهانه براي تغيير نگرش ها، اعتقادات، آداب و رسوم، ارزشها هنجارهاي نسبتاً پايدار و بادوام جامعه، مطابق خواست و الگوي ذهني برنامه ريز.اما اگر فرهنگ را در معناي محدود به كار بريم، تعريف برنامه ريزي فرهنگي متفاوت و محدود خواهد بود. يعنی : برنامه ريزي فرهنگي عبارت است از: تلاش آگاهانه و سنجيده براي تغيير فعاليت ها و محصولات فكري و هنري در راستاي دستيابي به اهداف مطلوب مد نظر برنامه ريز يا برنامه ريزان ؛ به عبارت ديگر و به بيان ايوانز، برنامه ريزي عبارت است از : تشخيص منابع ، توزيع يارانه ها و امكانات عمومي براي مجموعه اي از فعاليت هاي هنري تشويق و طراحي شده (تماشاخانه ها، گالري ها، موزه ها، تالارهاي كنسرت، مراكز هنري و رسانه اي، نمايش فيلم و غيره ) و حمايت از هنرمندان و كاركنان فرهنگي . مثلاً، در اكثر جوامع غربي بخشي از برنامه ريزي فرهنگي انجام مي گيرد كه امكانات و منابع ما محدود است و بهره گيري توأم با روزمرگي از منابع محدود، صدمات جبران ناپذيري به بار خواهد آورد.
امروزه برنامه ريزي در تمام امور انساني، امري انكارناپذير تلقي و عملاً شاخصي براي تفكيك كشورهاي پيشرفته از غير پيشرفته محسوب مي شود. با توجه به اهميت برنامه ريزي، به نظر نمي رسد دليلي براي بهره گيري از آن در عرصه فرهنگ وجود نداشته باشد، زيرا نظام فرهنگي همزمان داراي دو كاركرد محوري متناقض نماي « تغيير و نوآوري اجتماعي » و « تداوم اجتماعي »است. بنابراين، ضرورت برنامه ريزي فرهنگي را بايد در دو چيز جستجو كرد: از يك طرف در همين كاركرد دوگانه و متناقض آميز فرهنگي يعني كاركرد تغيير و تداوم و از طرف ديگر، جوامعي نظير جامعة ما كه مرحله گذر را طي مي كنند و تحولات سريع و ناهمگون و نابرابر را تجربه می كنند، همزمان احتياج به نظم و تغييرات همگون و جهت دار دارند ( چلبی، 175 : 1374 ) .
ديدگاه هاي نظري موجود درباره برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگيدو ديدگاه نظري متفاوت درباره برنامه ريزي فرهنگي را مي توان از يكديگر تفكيك كرد. اين دو عبارتند از :
الف ) ديدگاهي كه با سياستگذاري و برنامه ريزي در عرصه فرهنگ مخالف است :
بر اساس اين ديدگاه ، اتخاذ سياست فرهنگي مشخص، تهديدي عليه آزادي انتخاب فرد و توسعة تجاري است ( گوردن ، 65 : 1383) ؛ لذا اصولاً ضرورتي براي آن وجود ندارد. از طرف اين ديدگاهي است كه توسط اكثر كشورهاي اروپايي و آمريكايي شمالي پيگيري مي شود. در آمريكا مخالفت با برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگي بر سه استدلال زير استوار است :
1. تنظيم سياستهاي هماهنگ در اين عرصه، بر فعاليت سازمان هاي خصوصي تأثير مختل كننده دارد ؛
2. سياستگذاري فرهنگي دولت باعث مداخله نابجاي دولت در توسعة فرهنگي ميشود ؛
3. اين مداخله بر لزوم تبعيت ( نه هدايت كنندگي ) دولت در عرصة فرهنگ از بخش خصوصي تأثير منفي دارد ( وحيد، 1386) .
بر اساس رويكرد مذكور، تدوين سياستي كه كليت فرهنگي يك كشور را در دايره شمول خود قرار دهد ، اگر نگوييم ناممكن حتما امري دشوار است. « تنوع فرهنگي » ، « خالقيت فرهنگي » و « تغيير فرهنگ » در اين رويكرد اصولي اساسي تلقي مي شوند كه برنامه ريزي فرهنگي ـ به ويژه توسط دولت ـ تهديدي جدي براي آن محسوب مي شود.
ب ) ديدگاهي كه سياستگذاري فرهنگي را يك ضرورت مي داند :
اين ديدگاه كه عملاً شامل گروه نسبتاً وسيعي از ديدگاه هاي مختلف است ، برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگي را نه تنها امري ميسر و « شدني » بلكه آن را الزامي و اجتناب ناپذير بر مي شمرد . در اين ديدگاه ، برنامه ريزي فرهنگي تهديدي براي آزادي انتخاب فرد محسوب نمي شود و اگر هم باشد، اصولاً گزيري از آن نيست.
اگر ديدگاه اول را ديدگاه فرهنگي ليبراليسم بناميم، انديشه فرد مستقل و اميال و خواست هاي ويژه او ـ كه نبايد محدوديت و الزام بيروني بر او حاكم باشد و براي او تعيين تكليف كند ـ در مركز آن جاي مي گيرد. تصور چنين فرد مستقلي از شبكه مناسباتي كه بر مبناي آن، فرد و اميال او سامان مي يابد، انديشه اي متافيزيكي است؛ زيرا فرد همواره در شبكه اي از مناسبات جمعي تعريف و كم و بيش خواست او در ديگر، فرهنگ مقوله اي كيفي و حاصل زندگي عده كثيري از مردم در يك شرايط مشابه و در مدت زمان نسبتاً طولاني است، لذا نمي توان و نبايد آن را از امر متعالي و كيفي به زمين خاكي و عالم انساني برنامه ريزي تنزل داد.
ملزومات و شروط برنامه ریزی فرهنگی مطلوب
ملزومات برنامه ریزی فرهنگی بر حسب اهداف و محتوایش متفاوت خواهد بود . در کشورهایی که برنامه ریزی و سیاست فرهنگی اجازه تعیین محتوای فرهنگ را ندارد و هدفش ایجاد فضای باز برای شکوفایی و توسعه فرهنگ است ، ملزومات برنامه ریزی فرهنگی متفاوت با برنامه ریزی کشورهایی خواهد بود که برنامه ریزی فرهنگی دقیقاً محتوای فرهنگ و شکل دادن به آن را از پیش تعیین می کند .
گوردون و ماندی برای برنامه ریزی فرهنگی مطلوب و پایه ای ، پنج شرط اساسی قایل هستند که به نظر می رسد برای سیاست فرهنگی نوع اوّل که مربوط به کشورهای پیشرفته اروپایی است ، کاربرد بیشتری دارد ، اگرچه اين حرف بدان معنا نيست كه اين شروط هيچ كاربردي براي ساير كشورها ندارند و براي آنها مفيد نخواهند بود. اين پنج شرط عبارتاند از:
1. تعادل سياسي
تعادل يعني ترويج و پيشبرد فرهنگ صرفا به خاطر خود فرهنگ و نه اهداف احزاب سياسي و فلسفه هاي جزمي، به خصوص ملي گرايي تهاجمي فرهنگ منطقي ، فرهنگي است كه به روي همه فرهنگ هاي ديگر باز است، آن قدر اعتماد به نفس دارد كه استدلال هاي متنوع و مخالف را پذيرا و شامل گردد و آن قدر زنده است كه باور كند فرهنگ زمان حاضر به همان اندازه فرهنگ زمان گذشته جالب است. مراجع دولتی اغلب ابراز می دارند هدف آنان برقراری ارتباط با نتایج حمایت فرهنگی در عین حفظ فاصله با محتوا و برنامه های فرهنگی است ، اما این هدف مستلزم آن است که وزیران فرهنگ علاوه بر ایجاد گروه های ارزیاب در روند تصمیم گیری های اداری ، خود را در حاشیه نگه دارند و از هرگونه اعمال نفوذ برای انعکاس خط مشی دولت بپرهیزند . تعیین سیاست و حمایت از آن – پول مالیات ، رضایت دادن به گزارش نهایی درباره نتایج قانونگذاری و هزینه ها و کمک به بهبود فرهنگ ، همه بدون دخالت – حتی در صورتی که دولت تحریک به دخالت شود ، صورت می گیرد .
2 – سرمایه گذاری واقع بینانه
اگر فعالیت های فرهنگی با منابع کافی پشتیبانی نشوند ، ساختار آن با تداخل مداوم و بحران های مدیریتی روبرو خواهد شد . مؤثرترین سیاست آن است مبلغی بین 50 تا 60 درصد از بودجه عملیاتی سالانه لازم برای نهادها صرف اعطای انواع بورس ها و کمک هزینههای تشویقی شود . همچنین بخش مهمی از از هزینه ها باید به ابتکارات و فعالیت های جدید و در حال توسعه اختصاص یابد ، نه آن که مبالغی هنگفت در اختیار سازمان های متورم و راکدی قرار گیرد که بازدهی چندانی ندارد .
3 – تدوین چارچوب قانونی عاری از تعصب
وجود نوعی نظام مالیاتی به نفع تولیدکنندگان فرهنگی و هنرمندانی ، امری ضروری است و قوانین تجاری باید به نفع آنها طراحی شوند . حمایت از حق پدیدآورنده ( کپی رایت ) و سایر حقوق مالکیت معنوی ، الزام همه شبکه های دولتی ( رادیو ، تلوزیون و ... ) به بالا بردن کیفیت فرهنگی برنامه هایشان ، وضع قوانین حمایت از محیط زیست و فرهنگ ، انعقاد توافق نامههای بین المللی درباره تعریف و حدود حقوق فرهنگی ، حصول توافق بین المللی در خصوص جابه جایی کالا و خدمات فرهنگی و غیره ، همگی ملزومات یم سیاست فرهنگی پایدار و مطلوب هستند .
4 – تشویق تجارت و صنعت فرهنگی
یک سیاست فرهنگی مطلوب ، نیازمند تجارت و صنعت فرهنگی آزاد و قدرتمند است ، لذا نباید با آثار هنری و متون فرهنگی دقیقاً همچون کالاها و خدمات دیگر رفتار کرد . طرح ها و رسانه هایی که آثار هنری را تبیین می کنند ، باید آزادباشند و در عین حال در برابر سرقت نشر حفاظت شوند . جنبه های مختلف این تشویق عبارت اند از گنجاندن جنبه های فرهنگی در همه امور توسعه عمومی ، طرح های بازسازی ، برنامه های کارآموزی و توافق نامه های مردمی ، الزام طرح های توسعه دولتی و خصوصی با ارزش بیش از 250000 دلار به اثبات فواید فرهنگی خود ، برتری دادن فواید تنوع فرهنگی بر استدلال های تجارت آزاد در قوانین تجاری ، معافیت حمایت صنایع فرهنگی از محدودیت های یارانه ای و نزدیک کردن صنایع فرهنگی ، سازمان های هنری و نهادهای آموزشی به یکدیگر از طریق تخفیف مالیاتی .
آموزش
اگر سیاست های تشویق ، حمایت و پاداش عادلانه با آموزش گسترده ، عمیق و مداوم برای همه مردم همراه نباشد ، در درازمدت بی نتیجه خواهد بود . از جمله فعالیت های این بخش می توان این موارد را نام برد تعیین موقعیت برتر برای موضوعات فرهنگی در همه بخش های نظام آموزشی ، اجباری شدن دوروس هنری در تمام سطوح ، تبدیل بافت فرهنگی و محیط زیست به یک زمینه تحقیقاتی ، الزام تمام مؤسسات فرهنگی به داشتن برنامه آموزشی و غیره ( گوردن ، 105-97 : 1383 ) .
بسیاری از شروط فوق را می توان در یکی از تصمیمات مهم « کنفرانس بین المللی سیست های فرهنگی » که در سال 1998 در استکهلم برگزار شد به وضوح مشاهده کرد : « سیاست فرهنگی باید یکی از اجزای اصلی راهبرد توسعه باشد ، خلاقیت و مشارکت در حیات فرهنگی ترویج و سیاست پاسداری از میراث تقویت و صنایع فرهنگی ترویج شود . تنوع فرهنگی و زبانی در جامعه اطلاعاتی و برای این جامعه رواج یابد و منابع انسانی و مالی بیشتری در عرصه توسعه فرهنگی به کار گرفته شود ( همان : 12 ) .
در کشورهایی که هدف برنامه ریزی فرهنگی ، تغییر محتوایی فرهنگ است ، ملزومات برنامه ریزی فرهنگی تا حدود زیادی متفاوت است . از جمله ضروریات این کشورهای ، تأسیس سازمان ها و نهاد های عریض و طویل و متعاقب آن ، به اجرا درآوردن برنامه ها و نظارت بر آن و اختصاص بودجههای کلان توسط دولت است ؛ ضمن اینکه دولت ها نیز به استخدام و به کارگیری نیروهای اجرایی و کارشناسان متخصص و آموزش دیده ی زیادی در عرصه فرهنگ نیازمندند .
ویژگی های برنامه ریزی فرهنگی مطلوب
برنامه ریزی فرهنگی مطلوب ، باید دارای ویژگی های خاصی باشد از جمله :
1- برنامه ریزی فرهنگی باید منعطف باشد ؛
2- انضمامی و تجربی باشد ؛
3- از یک سو بر اساس تعریف محدود از فرهنگ استوار باشد و از سوی دیگر ، انتخابی باشد و صرفاً به برخی از متغیرهای راهبردی و در سطح فوقانی جامعه توجه کند ، نه اینکه بدون در نظر گرفتن عوامل انگیخته در عرصه های گوناگون و در سطوح مختلف ، برای جزیی ترین امور برنامه ریزی کند که در این صورت نتیجه چنین برنامه ای از قبل مشخص است ؛
4- ویژگی ساختاری دباشد ، نه اجباری . به این موضوع مهم اخیراً در ادبیات برنامه ریزی و توسعه نیز توجه جدی شده است . به عبارت دیگر برنامه ریزی فرهنگکی باید در صدد تأسیس فرصت های ساختاری برآید تا مردم به روشی خاص در آن رفتار کنند ، نه این که مسقیماً برای انجام کاری تحت فشار قرار بگیرند . در ادبیات برنامه ریزی اجتماعی ، معمولاً به برنامه ریز توصیه می شود بیشتر متکی به فراقدرت باشد به جای این که به قدرت عریان تکیه کند ؛
5- مشارکتی و مردمی داشته باشد ؛
6- برای جلب مشارکت عموم باید حتی المقدور داوطلبانه باشد ، زیرا این نوع برنامه ریزی همچنان که از نام آن استنباط می شود ، با عنصر فکر و اندیشه سروکار دارد و این امر بدون مشارکت داوطلبانه مردم میسر نخواهد شد (چلبی،1374:3)؛
7- واقع گرایانه باشد ؛ به عبارت دیگر با توانایی های سیستم سازگار باشد و امکانات و ظرفیت های موجود در جامعه را مدنظر قرار دهد ؛
8- منطبق با وجدان عمومی جامعه باشد ؛
9- آینده نگر باشد ؛
10- به قلمرو ملی محدود نشود ؛ بلکه با اتخاذ چشم اندازی وسیع ، مسائل بین المللی ، بین منطقه ای و جهانی نیز مدنظر قرار گیرد . همچنین برای همکاری با سایر دولت ها ، مؤسسات تجاری ، انجمن های داوطلبانه و خصوصی و نهادهای دیگر ، باید در صدد یافتن راه های جدیدی برآید ؛ ضمن اینکه تأثیر مثبت روند جهانی سازی در خلاقیت محلی – از نظر ایجاد فرصت ها و امکانات بازار – باید مورد بررسی قرار گیرد . اثرات مثبت و منفی بازارهای جهانی بر صنایع فرهنگی محلی نیز ، از جمله مسائلی است که باید مورد مطالعه قرار گیرد تا بتوان برای حمایت از این صنایع و رشد فرهنگی و اقتصادی آنها ، اقداماتی را پیش بینی کرد ( یونسکو ، 529 : 1379 ) ؛
11- بخشی از سیست های اقتصادی و اجتماعی باشد تا ارزش های فرهنگی ملی و محلی در مدیریت اقتصاد در نظر گرفته شود ( همان : 528 ) ؛
12- به امر تنوع فرهنگی ، که خلاقیت در تولید آثار هنری منجر می شود ، توجه ویژه ای داشته باشد ؛
13- با توجه به محدودیت منابع و امکانات و همچنین مشکلات ، اولویت گذار باشد ؛
14- بر اساس اجماع و نوعی توافق رسمی و اتفاق نظر میان سئولان و متولیان امور شکل گرفته باشد و کارشناسان و بخش اجرایی نیز مصمم به اجرای آن باشند . برنامه فرهنگی ملی بر اساس یک فرایند سیاسی است ؛ فرایندی که سیاستمداران آن را آغاز می کنند و می کوشند تا بر آن حاکم گردند . برای تحقق اهداف فرهنگی ، باید میان رهبران سیاسی و برنامه ریزان ، پیوسته تبادل نظر صورت گیرد . برنامه ریزی نمی تواند از فرایند سیاسی جدا افتد و بی توجه به آن ادامه یابد در صورتی که کارکنان – چه کارشناسانی که برنامه را تهیه می کنند و چه کارمندانی که آن را اجرا می نمایند – برای اجرا آن مشتاق نباشند و یا ورزیدگی کافی نداشته باشند ، برنامه را با شکست مواجه می کنند ؛
15- بر اساس یک الگو و رویکرد فرهنگی کلانی شکل گیرد و درباره آن الگو و رویکرد ، میام مسئولان و کارشناسان اتفاق نظر وجود داشته باشد ؛ به عبارت دیگر ، انگاره نظری حاکم بر سطوح عالی برنامه ریزی و سطوح کارشناسی متفاوت نباشد ، زیرا وجود شکاف نظری در اکثر ابعاد محورهای انگاره نظری سطوح عالی برنامه ریزی و سطوح کارشناسی موجب ابهام مفهومی ، نبود تفاهم میان سطوح عالی ، میانی و اجرایی و در نتیجه ظاهر شدن گسست و به هم ریختگی در حوزه برنامه ریزی فرهنگی می شود و سیاست گذاران اهداف و راهبردهایی را تعیین می کنند که برای سطوح کارشناسی ابهام نظری دارد . متقابلاً طرح ها و برنامه هایی توسط کارشناسان ارایه می شود که از نگاه سیاست گذاران مبهم و مشکوک است ( رجب زاده ، 76 : 1380) .
منابع
ـ اكبری، محمدعلی، (1381)، « تجربياتی از برنامه ريزی فرهنگی در ايران (1357-1320) ، فصلنامة فرهنگ عمومی، زمستان 1381، شمارة 33.
ـ ايوانز، گريم، (1381)، «برنامهريزی فرهنگی: مفهومی مبهم » ، ترجمه پرويز اجلالی، فصلنامه فرهنگ عمومی ، زمستان 1381، شمارة 33.
ـ تاجيك، محمدرضا، (1379) ، « تأمل آسيب شناختي بر فرهنگ در ايران » ، در : سياستگذاري فرهنگي در ايران امروز، تهران: مركز بازشناسي اسالم و ايران.
ـ چلبي، مسعود، (1374) ، جامعه شناسی نظم ، تهران : نشر نی .
ـ رجب زاده، احمد و ديگران، (1380) ، جامعه و فرهنگ( مجموعه مقاالت ) ، تهران: بی جا .
ـ كاشی ، غلامرضا، ( 1379) ، سياستگذاری اقتدارگرايانه و دموکراتيک فرهنگی ، تهران : مركز بازشناسی اسالم و ايران، چاپ اوّل.
ـ گزارش جهانی فرهنگ، (1379) ، ترجمه هادی غبرايی و ديگران ، تهران : مركز انتشارات كميسيون ملی يونسكو در ايران ، چاپ اوّل.
ـ گوردن، كريستوفر و سايمون ماندی، ( 1383) ، ديدگاه های اروپايی سياست فرهنگی ، ترجمه هادی غبرايی ، تهران : دفتر پژوهش های فرهنگی .
ـ وحيد، مجيد، (1386) ، بحثی در سياستگذاری فرهنگی، فصلنامه سياست ، دوره سوم، بهمن 1386.
موضوع:
تعریف انواع فرهنگ
نام استاد:
جناب آقای حسن پور
تهیه کننده:
آمنه همتی
رشته :
مدیریت امور فرهنگی
تعریف فرهنگ
در آثار کهن ايران واژهٔ فرهنگ به معنى ادب و تربيت به کار رفته است که با پسوند 'ستان' ، بهصورت فرهنگستان و به معنى دبستان، و مکتب آمده است.
توجه انسانشناسان و جامعهشناسان و فلاسفه به فرهنگ و فرهنگشناسى سبب ارائه تعاريف گوناگونى از اين مقوله مهم انسانى شده است، بهنحوى که گفته مىشود تاکنون بيش از ۳۰۰ تعريف از فرهنگ ذکر شده است.
مفهوم فرهنگ در ايران پيشينهٔ طولانى دارد، و اين امر را مىتوان در بررسى و مطالعه آثار نويسندگان و پژوهشگران اين سرزمين بهدست آورد.
واژهٔ فرهنگ از دو جزء 'فر' و 'هنگ' تشکيل شده است. 'فر' به معنى نيروى معنوي، شکوه، عظمت، جلال، و درخشندگى است. علاوه بر اين 'فر' پيشوند است که در اين صورت بهجاى معنى جلو، بالا و پيش مىنشيند. در اينجا 'فر' در معنى پيشوند به کار برده مىشود.
'هنگ' از ريشه اوستائى Thanga (سنگ) به معنى کشيدن، سنگيني، وزن، گروه و وقار مىباشد. معنى ترکيبى اين دو واژه بيرون کشيدن و بالا کشيدن است که منظور از آن بيرون کشيدن مجموع دانستنىها و نيروها و استعدادهاى نهفتهٔ افراد يک ملت براى پر بار کردن پديدهها و خلاقيتهاى ناشناختهٔ آدمى است (محمودى بختياري، عليقلي، فرهنگ و تمدن ايران، ص ۳۰-۳۴).
بنابراين کشور يا جامعهاى که مىتواند اين نيروها و استعدادهاى نهفته را شناسائى کرده، پربار سازد و بهکار برد، داراى فرهنگى غنى و سازنده است که در واقع مفهوم خلاقيت فرهنگى است، که بهزعم ويل دورانت تمدن ناميده مىشود. حاصل اين جريان منطقي، در شناسائي، پرورش، و کاربرد توانائىهاى يک جامعه است.
در اصطلاح بينالمللى واژه کالچر (Culture)، از واژهٔ لاتينى کالچورا (Cultura)، گرفته شده که خود از کالچورر (Culturer)، به معنى پروراندن، روياندن، بارورى و يا پرداخت و آرايش زمين و درخت است. اصطلاح اگريکالچر (Agreculture)، به معنى کشاورزى از همين ريشه است.
در فرهنگنامهها تعاريف، متعددى از واژه فرهنگ آمده، که به اختصار، تعريفى را که در برهان قاطع آمده، مىآوريم:
'فرهنگ بر وزن فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگى و سنجيدگى و کتاب لغت فارسى و ... شاخ درختى را نيز گويند که در زمين خوابانيده از جاى ديگر سر برآورده و کاريز آب را نيز گفتهاند چه دهن فرهنگ جائى را گويند از کاريز که آب آن برروى زمين آيد' .
در کتب و آثار قديم فارسى واژهٔ فرهنگ در مفاهيم مختلف به کار برده شده است بهاندازهاى که گاه معانى مجازى جاى معانى حقيقى آن را گرفته است.
برخى از اين معانى عبارت هستند از:
رأي، هوش، عقل، خرد، حکمت، علم، دانش، ادب و تربيت درست، هنر، آگاهي، نيروى سنجش و قوه تميز نيک از بد، شناختن حد هر چيز، فضيلت اخلاقي، مجموع صفات پسنديده، فضايل روحى و معنوي، آرايش جان، موجب سرورى و سالاري، سودمندى و بىآزاري، مايه نيکنامي، تندرستى روان، مايه زندهدلي، برتر از گوهر، وقار، بزرگواري، شرف، مايه فخر، معيار وزن و قد و اعتبار، ذکاء و فطنت، فر و شکوه و جلال، انديشه درست، هوشيارى.
از زمان پيدايش و رشد جامعهشناى علمي، انسانشناسى و ديگر شاخههاى مختلف علوم انساني، هريک از صاحبنظران بهزعم خود تعريف تازهاى براى فرهنگ ذکر کردهاند بعضى فرهنگ و تمدن را يکى دانسته و بعضى ديگر آنها را بهعنوان دو مقوله جداگانه مورد تبين قرار دادهاند.
ازنظر تايلر
اگرچه بعضى از صاحبنظران بر تعريفى که تايلر از فرهنگ بهدست داده انتقاداتى وارد ساختهاند، اما گفته مىشود که کاملترين تعريفى که از فرهنگ تاکنون مطرح شده از او است. بهنظر او 'فرهنگ مجموعهٔ آميخته و پيچيده و نظام يافتهاى است از دانستنىها و شناسائىها، هنرها و باورها و آئينها، حقوق و آداب و رسوم، منشاء خوبىها و بسيارى چيزها که انسان از جامعه خويش کسب کرده است (کتاب فرهنگ ابتدائى).
ماکس وبر 'Max weber '
'فرهنگ از يک سلسله روشها و زمينهها متأثر است که آن روشها و زمينهها افراد جامعه را به هم مىپيوندند و در رفتار و کردار و روابط اجتماعى آنها منعکس مىشود' .
روتبنديکت (Ruth bendict)
که از پيروان مکتب شخصيت اساسى و اصالت فرهنگ است، مىگويد:
هر نمونهٔ فرهنگى نمودارى از شخصيت مردمى است که وابسته به آن فرهنگ هستند.
وى سپس فرهنگ را چنين تعريف مىکند:
فرهنگ اصطلاحى جامعهشناختى است براى رفتار آموخته، رفتارى که با آدمى زاده نمىشود و برخلاف رفتارهاى زنبورها و مورچههاى اجتماعى توسط ياختههاى نطفه تعيين نمىشود. بلکه هر نسل بايد آن را از مردم بالغ بياموزند.
جيمز وست، رالف لينتون و کاردينر از پيروان و پايهگذاران اين مکتب مىباشند. بهنظر اين گروه فرهنگ عبارت از سيماى خارجى و کلى نهادها است، که منظور از نهادها 'شکل ثابت طرز تفکر يا رفتار مشترک گروهى از افراد است که از طرف جمع پذيرفته شده و قابل انتقال به سايرين مىباشد و سرپيچى از آن موجب آشفتگى فرد يا گروه مىشود.
هرسکويتس (Melvile Herskovits)
بهنظر او فرهنگ اساساً بنائى است مبين تمامى باورها، رفتارها، واکنشها، ارزشها و مقاصدى که شيوهٔ زندگى هر ملت را مشخص مىکند و بالاخره عبارت است از هر آنچه يک ملت دارد، از آنچه که مىکند و هرآنچه که مىانديشد. وى اضافه مىکند که يک 'فرهنگ' آن قسمت از محيط است که بهدست انسان ساخته شده و تأثير پذيرفته است، فرهنگ ماوراء پديدههاى غريزى است که فرد از گروههاى انسانى يا بهوسيلهٔ رفتار آگاهانه آموخته و يا توسط تکنيکها و شيوههاى گوناگون، نهادهاى اجتماعي، باورها و اشکال مختلف تماس و غيره بهطور ناآگاهانى تحتتأثير قرار گرفته است.
راد کليف براون (Radclif Brown)
وى بهعنوان جامعهشناس مىگويد:
واقعيتى که من بدان نام فرهنگ مىدهم فرآيند فراداد فرهنگى است، يعنى فرآيندى است که از راه آن در يک گروه يا طبقه اجتماعى معين زبان، باورها، تصورات، پسندها، دانستنىها، چيره دستىها و انواع عرفها دست بهدست از شخصى به شخصى و از نسلى به نسلى ديگر منتقل مىشود.
جوزف روسک ورولندوارن
در کتاب مقدمهاى بر جامعهشناسى درباره فرهنگ چنين آوردهاند:
'فرهنگ بهنحوهٔ زيستى گفته مىشود که هر جامعهاى براى رفع احتياجات اساسى خود از حيث بقاء، ادامه نسل، و نظام امور اجتماعى اختيار مىکند' (جوزف روسک، رولندوارن، مقدمهاى بر جامعهشناسي، ترجمهٔ بهروز نبوى و کريمي، ص ۹).
آثار اين انتخاب را در چگونگى تأثيراتى که آدمى در محيط خود مىگذارد مىتوان بهدست آورد. براساس اين تعريف عواملى مثل هنر، ادب، موسيقي، فلسفه و غيره، را نيز مىتوان جزء اجزاء فرهنگ به حساب آورد. به اين ترتيب مىتوان گفت ثمرهٔ واقعى و قابل مشاهدهٔ کوشش انسانها در زندگى اجتماعى فرهنگ خوانده مىشود.
فرانتس فانون وامه سزر
فانون، متفکر سياهپوست، در کنگره جهانى ادبا و شخصيتهاى فرهنگى سياهپوست که در سال ۱۹۵۶ در پاريس برگزار شد، در گفتار خود با عنوان 'نژادپرستى و فرهنگ' ، تعريف زير را از فرهنگ ارائه داده است، 'فرهنگ عبارت از مجموعهاى از حرکات و روشهاى فکرى است که از برخورد بشر با طبيعت و با همنوع خود بهوجود مىآيد' (فرانتس فانون، نژادپرستى و فرهنگ، ترجمهٔ منوچهر هزارخاني، ص۴۹). در همين کنفرانس وامهسزر، وقتى پيرامون شکفتگى تمدن سخن مىگويد، فرهنگ را چنين تعريف مىنمايد:
'تمدن هرگز اختصاصى نيست ولازمهٔ شکفتگى او مجموعهٔ کثيرى از منابع تفکر، سنن، اعتقادات، طرز فکرها، ارزشها، مجموعهاى از ابزار فکري، مجموعهٔ سنجيدهاى از احساس و فرزانگى و حکمت است که به آن فرهنگ مىگوئيم' .
رابرت ردفيلد
برخلاف ديگران فرهنگ را يک مقولهٔ قراردادى مىداند و مىگويد:
'فرهنگ تفاهمى قراردادى است که در اعمال و ساختهها تجلى مىکند و جوامع را از يکديگر متمايز مىسازد' .
گىروشه
بهنظر گىروشه فرهنگ عبارت است از:
'مجموعهٔ به هم پيوستهاى از انحاء انديشه، احساس کم و بيش صريح که بهوسيلهٔ اکثريت افراد گرفته شده است و براى اينکه اين افراد گروه معين و مشخص را تشکيل دهند اين مجموعهٔ به هم پيوسته، بهنحوى که در عين حال عينى و سمبلى است، بهکار برده مىشود' .
ادوارد سايپر
مردمشناس، زبانشناس، روانشناس آمريکائى که در زمينه فرهنگ و شخصيت و زبان نظريات قابل توجهى دارد. فرهنگ را عبارت از سيستم رفتارها و حالات متکى بر ضمير ناخودآگاه مىداند.
خصوصيات اساسى فرهنگ
۱. فرهنگ يک گروه شامل انواع مدلهاى اجتماعى رفتار است که بهوسيلهٔ همه يا اکثريت اعضاء گروه جامعه عمل بهخود مىپوشد.
۲. جامعه يک اصطلاح فرهنگى است که افراد، به نسبت روابطى که با يکديگر دارند، براى بيان برخى از صور رفتارهاى خود به کار مىبرند.
۳. مکان حقيقى فرهنگ عبارت از وقوع اعمال و ضوابط بين افراد است، که از نظر ذهنى برخوردار از دنيائى مفاهيم است که هرکس در جهت منافع و روابط خود با ديگران مىتواند بهوسيله آن ابزار هويت کند.
۴. هر فرد معرف جزئى از فرهنگ و شاخهاى از درخت فرهنگ گروهى است که به آن تعلق دارد.
سابقه تاریخی برنامه ریزی
منشاء و ماهیت برنامه ریزی به صدها هزار سال قبل بر میگردد، سابقه تاریخی برنامهریزی تقریباً به همان اندازه قدمت فرهنگ و تمدن بشر است. آثار به جا مانده از زندگی بشر اولیه نشان میدهد که از همان ابتدا برنامهریزی ضرورت یافته بوده است مثلاً در شکار که بالضروره به صورت گروهی صورت میگرفت گردآوری افراد و ابزار و سازماندهی و خلاصه هدایت آنان در حین شکار برای هر فعالیت لازم در زمان مناسب، مدیریت اولیه را به برنامه ریزی ابتدایی پیوند میداد.
برنامه ریزی در ایران باستان
در فرهنگ مدیریت و برنامهریزی ایرانیان را از بنیانگذاران تفکر و شیوههای برنامهریزی میدانند. توجه کورش اول هخامنشی به ماهیت برنامهریزی، به ویژه عناصر و مفاهیم "آیندهنگری و پیش بینی" ، "تعیین هدف" و "زمانبندی انجام دادن فعالیتها" نسبت به زمان خود، شگفت انگیز مینماید:
آیندهنگری و پیشبینی
تعیین هدف زمان بندی کارها |
کورش عقیده داشت که شبانگاه باید به این فکر بود که صبحگاهان چه کار کنیم، و چون روز فرارسد باید به این اندیشه باشیم که شب را چگونه به صبح آوریم.علاوه بر نظریات کورش مبنی بر ضرورت طرحریزی، تقسیم کار بر مبنای تخصص، و مشخص بودن فرمانها ، نام او به عنوان یکی از نخستین صاحبنظران ... توسعه و تکامل مدیریت ثبت شده است. |
راههایی که در 25 قرن قبل در ایران ساخته شدند نشان دهنده اهمیت برنامه ریزی در ایران باستان میباشد. (آیت الهی، 1377)
برنامه ریزی در تمدن اسلامی
اسلام با احکام و فرایض مذهبی خود شاید معقولترین، منظمترین ، دقیقترین و وسیعترین برنامهریزی را به همراه آورده که هدف کلی "سیرالیالله" است. (آیت الهی، 1377)
برنامه ریزی در غرب
مدیریت و شیوهی آن در غرب قبل از هر چیز، چهرهای سیاسی داشت چنان که پس از سال 1500 میلادی، عقاید ماکیاولی مبتنی بر لزوم حداکثر استفاده از هر چیز در خدمت حاکم، طرفدارانی بسیار یافت.
در حدود سال 1650 میلادی لویی چهاردهم ، امپراتور فرانسه، زندگی روزمره و شیوه حکومت خود را بر اساس یک زمانبندی دقیق قرار داد که طبیعاً دستگاه دولت نیز تا حدودی در تبعیت از این برنامهریزی قرار گرفته و به نوعی ملزم به زمانبندی میگشت.
در اواخر قرن هفدهم برنامه ریزی با اهدافی صرفاً اقتصادی متولد شد. دانشمندی چون توماس هایز برنامهریزی را با هدف اصلی منفعت و آدام اسمیت در قرن هجدهم برنامهریزی را به منظور افزایش بازدهی کار و صرفهجویی در وقت به کار گرفتند. فدریک تیلور در اواخر قرن نوزدهم فلسفهی مدیریت علمی را با هدف افزایش تولید و سود بیشتر با برنامهریزی بنیان نهاد.
در همین دوره هانری فایول فرانسوی نظراتی در خصوص مدیریت و برنامهریزی ارائه داد که به برنامه ریزی دولتی نیز توجه داشت. زیرا
اولاً به خدمات به عنوان یک هدف در برنامهریزی توجه داشت.
ثانیاً خود را به حوزه کارخانه و موسسه محدود نکرده، بلکه متوجه سطوح بالاتر سازمانی نیز بوده است.
ثالثاً وی نظریه مدیریت و برنامهریزی خود را از انحصار بخش اقتصادی خارج کرده و به بخش های اجتماعی-فرهنگی (که معمولاً از وظائف دولت میباشند) نیز توجه داشته است. (آیت الهی، 1377)
تعریف برنامه ریزی:
برنامهریزی، واژهای است که تعاریف بسیارگوناگون، برای آن ارائه شده است و یافتن تعریفی واحد برای آن بسیار مشکل است. (محمودی و همکاران،1387)برنامهریزی یکی از مهمترین وظیفههای مهم مدیران است.(نامغ، 1386)
برنامهریزی به عنوان یک عمل، اگر هدفدار نباشد، پوچ و توخالی است. اصولاً برنامه ریزی، تلاشی است برای برآورد پیشاپیش چگونگی تحقق یک هدف. (اس.آدامز، 1373)
برنامه ریزی یعنی از پیش تصمیم گرفتن برای اینکه چه کار،چگونه،در چه صورت و به دست چه کسی صورت پذیرد. (آیت الهی، 1377)
برنامه ریزی عبارتست از فرایند به کارگیری آن دسته از حقایق مرتبط و مفروضات مربوط به آینده که برای رسیدن به شیوه های دستیابی به هدفهای مشخص تعقیب می شوند. (آیت الهی، 1377)
برنامهریزی یعنی نظامتصمیمگیری برای تعیین خط مشیها؛ (محمودی و همکاران،1387)
برنامهریزی یعنی کوششی برای انتخاب بهترینراهکار؛ (محمودی و همکاران،1387)
برنامهریزی یعنی جریان آگاهانه یا سلسله اقدامهای مرتبط با یکدیگر؛(محمودی و همکاران،1387)
برنامهریزی یعنی پویش هدایت عقلایی مکانیزم تصمیمگیری در امور توسعه؛ (محمودی و همکاران،1387)
برنامهریزی یعنی اندیشیدن و تنظیم پیشاپیش امور؛ (محمودی و همکاران،1387)
برنامهریزی یعنی فعالیتی عمومی برای رسیدن بهاهداف؛ (محمودی و همکاران،1387)
برنامه ریزی عبارتست از تهیه ،توزیع و تخصیص عوامل و وسایل محدود برای رسیدن به هدفهای مطلوب در حداقل زمان با حداقل هزینه ممکن. (آیت الهی، 1377)
برنامه ریزی یک فرآیند خردمندانه است و پلی است میان جایی که میخواهیم باشیم، برنامه ریزی تصویر روشنی از هدف، ابزار مورد نیاز، نوع فعالیت و روشهای مناسب جهت رسیدن به هدف است. (نامغ، 1386)
اهمیت برنامه ریزی:
- برنامهریزی تعیین جهت میکند یعنی نشان میدهد که چه کارایی و چگونه بایستی انجام شود.
- برنامهریزی چارچوبی وحدت بخش بدست میدهد یعنی واحدهای مختلف سازمان در تحقق هدفها مشارکت میکنند لذا از هرج و مرج و تک رویها جلوگیری بعمل میآید.
- برنامهریزی فرصتها و خطرها را مشخص میکند یعنی برنامه ریزی نمیتواند خطرهای ناشی از تصمیمگیری را بطور کامل از میان ببرد اما می تواند به تشخیص فرصتها و خطرهای بالقوه کمک کند و زیانهای ناشی از آنها را به کمترین حد ممکن برساند.
- برنامهریزی معیاری برای عملکرد عرضه میکند یعنی یک برنامه مفید آنچه را که باید انجام شود معین میکند. (نامغ، 1386)
هدفهای برنامه ریزی
- افزایش احتمال رسیدن به هدف از طریق تنظیم فعالیتها
- اقتصادی بودن فعالیتها
- تمرکز بر روی هدف و دوری از تغییر مسیر
- فراهم آمدن ابزاری برای کنترل(نامغ، 1386)
محاسن برنامهریزی و معایب عدم برنامه ریزی
محاسن برنامه ریزی |
معایب عدم برنامه ریزی |
عدم تاخیر در جریان کارها |
مخارج بیشتر |
داشتن روابط حسنه با سایر سازمانها |
محصول(کالا یا خدمات) کمتر |
استفاده کامل از تخصص و مهارت افراد |
عدم رضایت مندی مشتری و ارباب رجوع در روابط اجتماعی |
استفاده کامل از مواد و وسایل موجود |
وجود تقاضاهای ناموجه |
آگاهی دائم از جریان کلی کار |
نبود یا کمبود مواد |
استهلاک کمتر وسایل |
نبود یا کمبود وسایل |
هم آهنگی بین کار فردی و جمعی |
وجود محیطی آکنده از سوء تفاهمات و شک و تردید |
داشتن ذخیره ای از وسایل |
نبود یا کمبود کارکنان متخصص و ماهر |
داشتن حداقل ضایعات |
کار نامطلوب |
تاثیر مثبت کار در سلامتی و بهداشت |
حوادث و تصادفات بخصوص در کارهای فنی |
اتخاذ طرق جلوگیری از اتلاف وقت و اسراف اموال و مواد |
بیکاری یا اضافه کار |
اتخاذ نزدیکترین راه و صرفه جویی در هر چیز |
بکارگیری مواد و وسایل نامرغوب |
رعایت قواعد و مقررات و رویه هایی که مربوطه به کارکنان است |
مواجهه با انتقادات ارباب رجوع |
----- |
استفاده غلط از افراد |
(آیت الهی، 1377)
ویژگیهای برنامه ریزی
هر نوع برنامهریزی دو ویژگی به شرح ذیل دارد :
- ویژگی موضوعی: موضوع موردنظر برنامهریزی را از سایرموضوعهای مطروحه شناسایی و جدا کرده و مورد توجه قرار میدهد؛
- ویژگی مکانییا فضایی: گستره موضوع مورد برنامهریزی را مشخص میکند و به آن بار جغرافیاییمیدهد، چرا که برنامهریزی بدون درنظر گرفتن این محدوده عمل یا گستره جغرافیایی (بستری که موضوع معینی در آن تجلی و عینیت یابد)، فقط مقولهای ذهنی است. (محمودی و همکاران،1387)
انواع برنامهریزی
امروزه برنامهریزی جایگاه وارزش ویژهای یافته و همه فعالیتهای بشری را در برگرفته است، به طوری که بیشترتصمیمات و اقدامات براساس برنامههای از پیش تعیین شده انجام میگیرند. بر همیناساس تقسیمبندیهای گوناگونی از برنامهریزی از نظر زمانی، سطوح، اهداف و ... صورتگرفته است
انواع برنامهریزی از نظر تصمیمگیری
درمقیاس "تصمیمگیری"، برنامهریزی به سه سطح اصلی راهبردی، تاکتیکی و عملیاتی تقسیممیشود :
- برنامهریزی راهبردی(Strategical Planning) : چارچوب برنامهها در تمام سطوح است و شامل اهداف و اقدامات اساسی در بلندمدتمیباشد؛
- برنامهریزی تاکتیکی(Tactical Planning) : مشخص کردن هدفهایمیانکار و انتخاب ابزارهای لازم برای تحقق آنها را در میانمدت موردنظر قرارمیدهد؛
- برنامهریزی عملیاتی(Operational Planning) : شامل گامهای ویژه یااقدامات مشخص برای انجام فعالیتهایی است که به اهداف مشخص نائل میشوند؛
بیناین سطوح سهگانه برنامهریزی (برنامهریزی راهبردی، تاکتیکی و عملیاتی) رابطهایهماهنگ و چندجانبه حاکم است، اما نکته حائز اهمیت این است که ارتباط متقابل بینسطوح مختلف مستلزم "انطباقپذیری برنامهها" میباشد. (محمودی و همکاران،1387)
انواع برنامهریزی از نظر محتوایی و موضوعی
برنامهریزی از نظر "محتوایی و موضوعی" بسیار متنوع و گوناگون بوده ،مانند برنامهریزی اقتصادی، اجتماعی، آموزشی، بهداشتی و ...؛ به طور کلی برحسب "موضوع" میتوان برنامهریزی را به دو نوع کلی دستهبندی نمود. البته اینتقسیمبندی به معنی تفکیک محتوایی دو موضوع از یکدیگر نمیباشد :
- برنامهریزی عمومی: تمام امور و فعالیتهای جامعه را در برمیگیرد. هدف این برنامهریزی رسیدن به توسعه، رشد، رفاه و عدالت اجتماعی یا قدرتملی و سیاسی است؛
- برنامهریزی کالبدی: برای انجام برخی از امور نیاز بهطرحها و نقشههای کالبدی امری انکارناپذیر است، چرا که توسعه و ساماندهی شهرها،روستاها و ... به طرحهایی نیاز دارد که ترکیب و ترتیب منظم کارها در آنها مشخصشده باشد. در این زمینهها، با استفاده از برنامهریزی کالبدی فرآیند انجاماقدامات و ترتیب زمانی آنها روشن میشود . (محمودی و همکاران،1387)
انواع برنامهریزی از نظر زمانی
انواع برنامهریزی از نظر "زمانی" به سه دوره کوتاهمدت، بلندمدت و میانمدت تقسیم شده است:
- برنامهریزی بلندمدت: جزییات کار به ندرت مشخص شده و فقط چارچوبی کلیبرای انجام فعالیتها تعیین میشود؛
- برنامهریزی میانمدت: در چارچوببرنامهریزی بلندمدت و در راستای تحقق اهداف کلی آن صورت میپذیرد، به طوری که اگردر برنامهریزی بلندمدت اهداف کلی مدنظر باشد، در برنامهریزی میانمدت راههایرسیدن به این اهداف پیگیری میشود؛
- برنامهریزی کوتاهمدت:نیز در چارچوببرنامهریزی میانمدت و با قابلیت اجرایی بیشتر و بهتر انجام میگیرد.(محمودی و همکاران،1387)
انواع برنامهریزی از نظر اهداف
برنامهریزی در رابطه با "اهداف" به دو دسته برنامهریزی براساس "اهداف کلی" و برنامهریزی براساس "اهداف خاص" تقسیم میشود. (محمودی و همکاران،1387)
انواع برنامهریزی از نظر مقیاس
برنامهریزی ازنظر "مقیاس" در سطوح مختلفی انجام میگیرد که عبارتند از برنامه ریزی ملی، برنامه ریزی منطقه ای و برنامه ریزی محلی.( محمودی و همکاران،1387)
- برنامهریزی ملی: فعالیتی است دولتی که نخست هدفهای تحقق پذیر را بصورت پیوسته و همساز در مسیر توسعه اقتصادی- اجتماعی مشخص میسازد. سپس وسایل دستیابی به این مقصدها را تعیین میکند و سرانجام ابزارهای انتخابی را برای رسیدن به هدفها بکار میبرد.
- برنامهریزی منطقهای: منظور از بررسیهای منطقهای، یافتن توانائیها و میزان ظرفیت هر منطقه جهت رشد و توسعه میباشد. در مطالعات منطقهای گدشته و حال مورد مطالعه قرار میگیرد و از اطلاعات بدست آمده برای پیش بینی آینده استفاده میشود..(نامغ، 1386)
فرآیند برنامه ریزی
- مشخص کردن ماموریت و وظیفهها
- آگاهی از فرصتها
- تعیین کردن هدفها
- آیندهنگری و تنظیم سیاستها
- تعیین الویتها
- تنظیم برنامهی اصلی و پشتیبانی (نامغ، 1386)
برنامه ریزی جامع:
عبارتست از کوششی آگاهانه، سنجیده و واقع گرایانه برای تدوین سیاستهایی در زمینه چگونگی تخصیص عوامل تولیدی بین سازمانها و موسسه های دولتی و غیر دولتی در کل دوره یا دوره های آتی. (آیت الهی، 1377)
ویژگیهای برنامهریزی جامع
- انعکاسی از ارزشهای حاکم بر جامعه است
- معطوف به سوالهای اصلی سازمان است
- چارچوبی برای برنامه ریزی عملیاتی است
- دارای دید درازمدت است
- عملیات و اقدامهای سازمان را در دورههای زمانی بالنسبه طولانی هماهنگ میکند
- در سطوح عالی سازمان شکل میگیرد
- فراگیر بوده و برنامههای عملیاتی را در بر میگیرد. (نامغ، 1386)
تفاوت بین برنامه ریزی جامع و عملیاتی:
برنامه ریزی جامع (استراتژیک) |
برنامه ریزی عملیاتی |
تابع ارزشها و ایدئولوژیک ها و سیاست های حاکم می باشد |
در سطح مدیران اجرایی |
در پی حل مسایل اساسی جامعه است |
هدف یا اهداف مشخص ،محدود،عینی و دست یافتنی است |
متوجه منافع احتمالی و آتی است |
متوجه منافع فعلی و یقینی است |
بلندمدت است |
کوتاه مدت است |
بنا بر پیش بینی و در مقابل یک راه طی نشده است |
بهره گرفته از تجربیات قبلی است |
مخاطره آمیز است |
اطمینان وجود دارد |
(آیت الهی، 1377)
سطوح برنامه ریزی ملی
- کلان: برنامه ریزی کلان عبارتست از مطالعه، پیشبینی و تخصیص عاملهای اقتصاد ملی. مانند برآورد تولید ملی، درآمد ملی
- بخشی: برنامه ریزی بخشی عبارتست از فرآیند تصمیمگیری و پیشبینی فعالیتهای هماهنگ در یک بخش اقتصادی، اجتماعی و زیربنایی در چارچوب استراتژی توسعه ملی و هدفهای پیش بینی شده مانند بخش های تولید(صنعت، کشاورزی و ....) ، بخش های اجتماعی (آموزش و پرورش، بهداشت و ... ) و بخش هایی زیربنایی( مخابرات، راه و ترابری و ... )
- منطقهای: برنامه ریزی منطقهای فرآیندی است در جهت تنظیم و هماهنگ کردن برنامه های مختلف اقتصادی و اجتماعی با نیازها و امکانهای محلی به عبارت دیگر فرآیندی است در جهت مشارکت مردم منطقه در برنامه ریزی و فراهم کردن زمینههای برنامهریزی از پایین به بالا
- طرح: طرح را می توان مرحله اجرایی برنامه به شمار آورد، هر برنامه ی توسعه اقتصادی فررهنگی و اجتماعی از طرحهای متعددی تشکیل شده است که با اجرای آنها برنامه ی کلان اقتصادی و اجتماعی به اجرا در میآید. (نامغ، 1386)
مراحل اساسی برنامه ریزی اجرایی:
1- شناخت وضع موجود،آینده نگری و پیش بینی
- تصریح نقش ها و ماموریت ها
- شناخت محیط سازمان
- آینده نگری و پیش بینی
2- تعیین و اولویت بندی اهداف ؛ 3- تدوین استراتژی ؛ 4- تهیه برنامه عملیاتی ؛ 5- تخصیص بودجه و منابع؛ 6- سازماندهی ؛ 7- نظارت و کنترل.(آیت الهی، 1377)
مروری بر تاریخچه برنامهریزی در ایران
در سال ۱۳۱۶ برای نخستین بار فکر تنظیم برنامهای، برای فعالیتهای عمرانی کشور بهوجود آمد. در ۱۱ فروردین ماه سال مزبور بنا به تصویب هیات وزیران، هیاتی به نام"شورای اقتصادی" برای تمرکز مطالعات اقتصادی در کشور تشکیل شد. ریاست این هیات بارییس الوزرا بود و اعضای آن را وزیر مالیه، رییسان کل فلاحت، صناعت و تجارت، رییسهیات نظارت بر شرکتها، رییسان بانک ملی ایران، بانک فلاحت و بانک سپه و سه نفر ازاشخاص صلاحیتدار با تصویب هیات وزیران، تشکیل میدادند.
شورای مزبور در دهمینجلسه خود (اول تیر ماه ۱۳۱۶) گزارشی درباره تهیه برنامه عمومی اقتصادی کشور به رضاپهلوی داد و متعاقب آن کمیسیون دائمی زیر نظر این شورا برای تهیه برنامه اموراقتصادی کشور تشکیل شد. این کمیسیون پس از چند هفته نتایج مطالعات خود را دربارهاصلاح وضع کشاورزی و اسکان ایلات و عشایر تحت عنوان " برنامه هفت ساله کشاورزی" تهیهو به نخستوزیر وقت ارائه کرد. مقدمات برنامه پیشنهادی در دست تهیه بود که شروع جنگجهانی و بسته شدن راههای زمینی و دریایی امکان اجرا و تعقیب آن را غیرعملی کرد. دردهه ۱۳۲۰ پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، با بهبود نسبی شرایط اقتصادی، موضوعبرنامهریزی منظم که در دهه ۱۳۱۰ برای نخستین بار مطرح شده بود، با تاکید بیشتریمطرح و در دو مسیر متمرکز شد؛ اول، تجدید سازمان تمام موسسههای انتفاعی دولتی بهاستثنای صنایع نفت، دخانیات و راهآهن که به بانک صنعتی و معدنی واگذار شد. دوم،تنظیم یک برنامه عمرانی ملی. (کردبچه، 1387)
تاریخچه برنامه ریزی ملی در ایران
برنامه عمرانی اول 1334-1327
در سال ۱۳۲۶ قانونی از تصویب مجلس گذشت که اگرچهدر عمل به اجرا درنیامد اما حاکی از وجود نوعی تفکر برنامهای در مسوولان کشور وتلاش به منظور بهبود وضع اقتصادی کشور بود.
در سال ۱۳۲۷ دولت برای تهیه مقدماتکار برنامه و هماهنگی امور مشاوره با هیاتها و موسسههای خارجی، ادارهای به نام" اداره دفتر کل برنامه" تاسیس کرد که وظیفه آن تهیه برنامه تفصیلی هفت ساله تعیینشد. این اداره بعدها به نام سازمان موقت برنامه نامیده شد. همچنین در اواخر همینسال برای انجام بسیاری از خدمات فنی، قراردادی با شرکت آمریکایی " مهندسی مشاورماورای بحار" منعقد شد. هیات ۵ نفره شرکت مزبور پس از مطالعه اوضاع اقتصادی واجتماعی و سفر به نقاط مختلف ایران و بازدید از فعالیتهای اقتصادی، در ۲۲ دی ماهسال ۱۳۲۷ گزارش خود را در مورد برنامه هفت ساله به دولت ایران ارائه کرد.
در ۲۶بهمن ۱۳۲۷ قانون اجازه اجرای مقررات گزارش کمیسیون برنامه مجلس که در واقع قانونبرنامه اول عمرانی کشور بود، شامل ماده واحده و ۴ تبصره به تصویب مجلس رسید. (کردبچه، 1387)
با توجه به جدول الگوی توسعه، توسعهی کشاورزی بوسیلهی بخش خصوصی و صنعت با گرایش مصرفی بویژه نساجی بود. از نظر تقسیم کار بین المللی ، کشور ایران می بایستی تولیدهی مواد خام کشاورزی و معدنی و صنعت مصرفی باشد .
برنامه اول بعلت ملی شدن صنعت نفت و قطع درآمدهای نفتی کامل به اجرا در نیامد و پس از دو سال متوقف شد. (نامغ، 1386)
برنامه عمرانی دوم 1341-1334
قانون برنامه هفت ساله دوم عمرانی کشور در هشتم اسفند ۱۳۳۴ به تصویب مجلس رسید. این قانون مشتمل بر ۲۱ ماده و ۱۰ تبصره بود.
عملکرد برنامه دوم نشان میدهد که مخارج انجام شده دردوران برنامه بیش از مقدار پیشبینی شده بود که این فزونی به دلیل بازپرداخت مبالغقابل ملاحظهای بابت اصل و فرع وامها بود. طی این دوره بیش از یک سوم از درآمد نفتصرف بودجه جاری میشد. کنترلهای مالی و پولی به علت دسترسی آسانتر به اعتباراتداخلی و بینالمللی کنار گذاشته شد اما با محدودیت ذخایر ارزی صندوق بینالمللیپول، صندوق مزبور با حمایت بانک جهانی یک سیاست انقباضی را بر کشور تحمیل کرد که درنتیجه آن اقتصاد ایران نزدیک به ۳ سال دچار رکودی (به طور تقریبی) کامل شد. (کردبچه، 1387)
برنامه دوم با نگرش نادرست به بخش کشاورزی، عدم توجه به صنعت به ویژه صنایع سنگین و بهرهبرداری از معادن مختلف کشور، روابط سرمایه داری را با تشدید تراکم سرمایه در بخش خصوصی گسترش داد. (نامغ، 1386)
برنامه عمرانی سوم 1346-1342
مدت زمان برنامه از هفت سال به پنج سال کاهش داده شد . (نامغ، 1386) برنامه سوم عمرانی کشور مشتمل بر ۸ فصل، ۳۷ ماده، ۷ تبصره و حدود ۱۰۰حکم درشهریور ماه ۱۳۴۱ به تصویب دولت رسید. (کردبچه، 1387)
در این برنامه به ارتباط و مخابرات اهمیت زیادی داده شد و کشاورزی در درجهی اول قرار گرفت در حالی که بخش صنعت نسبت به برنامه دوم از سهم کمتری برخوردار گردید.
بعلت اجرای برنامه اصلاحات ارضی مهاجرت روستائیان به شهرها آغاز شد و نیروی کار ارزان برای فعالیتهای اقتصادی در شهرها فراهم گردید.
در این برنامه با صرف حدود نیمی از هزینهها در امور غیرتولیدی زمینهی لازم برای رشد سرمایهداری وابسته و افزایش سود سرمایههای داخلی و خارجی بدون تحقق هدفهای توسعهی واقعی فراهم گردید. (نامغ، 1386)
برنامه عمرانی چهارم 1351-1347
قانون برنامه عمرانی پنجساله چهارم در ۲۷اسفند سال ۱۳۴۶ در ۸ فصل، ۳۸ ماده، ۱۰ تبصره و در مجموع ۸۶ حکم به تصویب مجلس رسید. (کردبچه، 1387)
الگوی توسعه در این برنامه صنعتی شدن کشور و رها کردن کشاورزی بود. تغییر الگوی توسعه و افزایش سرمایه گذاری در صنعت به این دلیل بود که بازار مناسبی برای شرکتهای فراملیتی بوجود آید و فعالیتها در جهت استراتژی توسعهی مورد نظر امپریالیسم در کشورهای در حال توسعه باشد.
در نهایت با اجرای این برنامهها درآمدهای بدست آمده از فروش نفت به خارج بازگردانده شد. (نامغ، 1386)
برنامه عمرانی پنجم 1356-1352
برنامه عمرانی پنجم در تاریخ ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۱ در ۹ ماده و ۲ تبصره به تصویب مجلس رسید. (کردبچه، 1387)
نتیجه اجرای برنامه های عمرانی بویژه این برنامه ، دادن اعتبارهای کلان به بخش خصوصی و افزایش نقدینگی(بیش از پنج برابر) بود.
برنامه پنجم مانند برنامهی چهارم تاکید بر صنعتی شدن کشور داشت و لذا اعتبارهای زیادی صرف شبکههای زیربنایی اقتصادی و بخش ساختمان شد. در نتیجه رشد بخش خصوصی در این دوره به اوج خود رسید و سودپرستی رواج یافت در حالی که مسائل اقتصادی-اجتماعی حل نشده باقی ماند. (نامغ، 1386)
برنامه اول عمرانی جمهوری اسلامی ایران 1366-1362
برنامه کلان توسعه طی دوره ۱۳۶۶-۱۳۶۲ توسط سازمان برنامه و بودجه وقتتهیه شد که در نهم شهریور ۱۳۶۱ به تصویب شورای اقتصاد وقت رسید.
برنامه کلانیاد شده الگوی کار شوراهای برنامهریزی بخش قرار گرفت و در نهایت لایحه برنامه اولتوسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 20/4/1362 برایتصویب تقدیم مجلس شورای اسلامی شد.
اگرچهلایحه برنامه اول (۱۳۶۶-۱۳۶۲) در نهایت به تصویب مجلس شورای اسلامی نرسید، امابررسی عملکرد آن از جنبه سیاستها و خط مشیها، اهداف مالی و اهداف فیزیکی،میتوانست در تهیه و تدوین چارچوب برنامه جدید کمک زیادی کند. این ارزیابی در دوسطحکلان و بخشی و در قالب «دستورالعمل تهیه گزارش عملکرد اقتصادی کشور» انجام گرفت.(کردبچه، 1387)
هدفهای توسعه در برنامه عمرانی اول عبارت بودند از: گسترش آمورش و پرورش، تامین استقلال اقتصادی، تامین اجتماعی و خدمات بهداشتی، تامین خوراک و پوشاک ، تامین مسکن، رفع بیکاری و تامین منابع مستضعفین(نامغ، 1386)
برنامه اول توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران 1372-1368
برنامه اول توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران با هدف کلی رفعموانع و مشکلات مشتمل برماده واحده،۵۲ تبصره، ۱۰۴ حکم، ۱۱ جدول کلان و یکپیوست (اهداف کمی برنامههای بخشی) در بهمنماه ۱۳۶۸ بهتصویب مجلس شورای اسلامیرسید.
این برنامه بهلحاظ شکلی جامعترین برنامه توسعه ایران از ابتدا تاکنونبهشمار میآمد. لایحه برنامه بهصورت سند اصلی و دوپیوست مربوط بهاهداف وبرنامههای بخشی و پیوست طرحهای عمرانی بهمجلس ارائه شده بود که سند اصلی و اهدافکمی برنامههای بخشی بهتصویب رسیدند.
بنابراین برنامه اول توسعه تنها برنامه بعداز انقلاب اسلامی بهشمار میآمد که دارای پیوست برنامههای بخشی مصوب بود.
یکی از مهمترین سیاستهای کلی برنامه اول، تغییر سیاستنرخگذاری کالاها و خدمات بهنحوی بود که بهتدریج قیمتهای تعادلی برای منابعاقتصادی بهوجود آید.
در راستای همین سیاست، از سال ۱۳۶۹ مجموعه سیاستهایی که به"سیاستهای تعدیل" مرسوم شد، به مورد اجرا گذاشته شده و محور پارهای ازتصمیمگیریهای مهم اقتصادی سالهای بعد قرار گرفت. سیاستهای تعدیل اقتصادی درچارچوب اجرای تدریجی بدون اتکا به یک برنامه اجرایی و با دید غالب آنکه قیمتهایتعادلی، درنهایت، درسطحی به مراتب پایینتر از قیمتهای بازار قرار خواهند گرفت ونیز براساس راهاندازی تولید درحد ظرفیت کامل واحدهای تولیدی، بهمرحله اجرا درآمد.
درمجموع به رغم آنکه یکی از سیاستهای محوری دولت، بهصفر رساندن استقراض دولتاز بانک مرکزی تا پایان برنامه اول بود، بهدلیل عدم تبیین سیاستهای حمایتی درکنار سیاستهای تعدیل و نیز بهدلیل عدم اتکا به یک برنامه مدون، پیشبینیهمهجانبه آثار جانبی پولی و مالی استقراض دولت از بانک مرکزی، با روندی فزایندهنقش موثر خود را در افزایش حجم پول ایفا کرد.
هرچند نظام برنامهریزی برنامه اول درسازماندهی خطوط اصلی خط مشیها و سیاستگذاریها در فرآیند برنامهریزی موفق بود،اما از بررسی عملکرد برنامه معلوم میشود که نقاط ضعفی نیز در نظام برنامهریزیوجود داشت. از جمله جلب مشارکت نهادها و تشکلهای غیردولتی و شرکت فعالان اقتصادیغیردولتی در شوراها و کمیتههای برنامهریزی میتوانست دامنه پذیرش خط مشیها وسیاستهای برنامه را در جامعه بسط دهد و برموفقیت اجرایی برنامه بیفزاید. همچنین درنظام برنامهریزی برنامه اول، کمیتههای هماهنگکننده بخش توفیق چندانی در انجاموظایف خود نداشتند. تهیه برنامههای استانی نیز در نظام برنامهریزی برنامه اولتوسعه در عمل در حاشیه قرار گرفت، زیرا برنامه اقتصادی منطقهای در عمل بهصورتجمعبندی برنامههای بخشی که در منطقه صورت گرفت، درآمد. (کردبچه، 1387)
برنامه دوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران 1378-1374
لایحه برنامه دوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایراندر آذرماه سال ۱۳۷۲ به مجلس شورای اسلامی تقدیم شد، اما باتوجه به اینکه مجلسبهفرصت بیشتری برای بررسی لایحه احتیاج داشت، در عمل بررسی لایحه برنامه دوم بهسال ۱۳۷۳ موکول شد و لایحه مزبور در تاریخ 20/9/1373 به تصویب مجلس شورای اسلامیرسید. برنامه دوم دوره 1378-1374 را در برمیگرفت و بدین ترتیب سال ۱۳۷۳ کشور بدونبرنامه توسعه بود.
قانون برنامه دوم توسعه مشتمل بر 2 فصل بود.
فصل اول: هدفهایکلان کیفی، خط مشیهای اساسی و سیاستهای کلی،
فصل دوم: ماده واحده و تبصرهها )شامل ۱۰۱ تبصره و در مجموع ۲۷۸ حکم)
▪ اهم سیاستهای مالی و بودجهای برنامه دومتوسعه بهشرح زیر بود:
- بررسی و تدوین نظام برنامهریزی و بودجهبندی کشوربهمنظور دستیابی به هدفهای برنامه.
- ایجاد نظم و انضباط مالی و اعمال نهایتصرفهجویی در مصرف منابع و اعتبارات عمرانی و جاری و منابع شرکتهای دولتی و وابستهبه دولت.
- کاستن از حجم بخش دولتی از طریق حذف برخی از تشکیلات، ادغاموزارتخانهها و موسسهها و شرکتهای دولتی و واگذاری بخشی از فعالیتهای بخشهایخصوصی و تعاونی از طریق وضع قوانین مورد نیاز.
- تسریع در واگذاری شرکتهای دولتی وتحت پوشش دولت به بخشهای خصوصی و تعاونی با رعایت اصل ۴۴ قانون اساسی.
- اعمال روشحسابداری قیمت تمام شده برای حفظ بیتالمال.
- ادامه سیاست پرداخت یارانه برایکالاهای اساسی و در حد امکان علنی کردن بخشی از یارانههای پنهان و همزمان با آنتقویت نظام تامین اجتماعی و بیمه و امداد و برقراری و تامین کمکهای مستقیم درموارد لازم.
- افزایش سهم مالیاتهای مستقیم در درآمدهای مالیاتی کشور به استثنایحقوقبگیران.
- حذف تدریجی معافیتهای مالیاتی اعطا شده به بخشها، رشته فعالیتهاو موسسههای مختلف همراه با اصلاح قیمتها.
- تصحیح و تکمیل قوانین مالیاتی برایبرقراری تعرفههای مالیاتی مستقیم به صورت مطلوب و منطقی تنها براساس ارزش کالا.
- بازنگری در تشکیلات و روشهای اخذ مالیات با هدف مدرن کردن و افزایش کارآیی نظاممالیاتی و به حداقل رساندن زمان جمعآوری.
- هدایت درآمدهای حاصل از نفت برایهزینههای عمرانی.
مهمترین ویژگی برنامه دوم توسعه نسبت به برنامه اول، سیاستهای کلی ابلاغ شدهاز سوی مقام معظم رهبری در متن لایحه برنامه بود.
این سیاستها در هنگام تنظیمنهایی لایحه برنامه در اختیار دولت قرار گرفت و در بخشهای مختلف، آثار آن منعکسشد. استراتژی اصلی برنامه دوم توسعه تثبیت دستاوردهای برنامه اول توسعه و ایجادثبات در روندهای اقتصادی کشور و کاهش بار سنگین تحولات اقتصادی بر جامعه بود.
درقالب سیاستهای تثبیت اقتصادی موارد زیر مورد تاکید قرار گرفت:
- استفاده ازاهرمهای مالی و پولی: در این زمینه افزایش سهم درآمدهای مالیاتی، کنترل رشد حجمنقدینگی و افزایش کارآیی استفاده از منابع عمومی مورد توجه قرار گرفت. همچنین نسبتبه انضباط مالی و صرفهجویی در مصرف اعتبارات هزینهای و تملک داراییهایسرمایهای، منابع شرکتهای دولتی و موسسههای انتفاعی وابسته به دولت تاکید شد.
- توجه بیشتر به سازماندهی بازارهای مختلف: با توجه به نقش سازماندهی بازار کالا وخدمات در رفع موانع و حذف تمرکز قدرت انحصاری در دست چند موسسه و بنگاه اقتصادی وتضمین شرایط لازم برای رقابت سالم اقتصادی بین آحاد جامعه و توسعه بازارهای موجود،به سازماندهی بازارهای مختلف اعم از بازار کالاها و خدمات نیروی کار و سرمایه توجهخاص شد.
- اصلاح ساختار اداری: در این زمینه نسبت به حذف تشکیلات موازی در برخی ازدستگاههای دولتی، ایجاد نظم و انضباط اداری، بهبود مدیریت، افزایش کارآیی و اصلاحروشهای مورد عمل در دستگاههای اجرایی دولت تاکید شد.
یکی از اقدامهای اساسی دولت طیدوران برنامه دوم توسعه، تدوین برنامه ساماندهی اقتصاد جمهوری اسلامی ایران در سال۱۳۷۷بود. اجرای برنامه ساماندهی اقتصاد با شروع فعالیتهای تهیه برنامه سومهمزمان شد و درنتیجه اقدامهای لازم برای اجرای سیاستهای پیشبینی شده در آن یاآغاز نشد یا اینکه قرار شد در قالب برنامههای اجرایی برنامه سوم به اجرا درآید. (کردبچه، 1387)
برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران 1383-1379
قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیجمهوری اسلامی ایران در تاریخ 17/1/1379 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید.
اینقانون مشتمل بر ۳ بخش بود:
بخش اول، حوزههای فرابخشی (شامل فصول اول تا دوازدهم)
بخش دوم، امور بخشی (شامل فصول سیزدهم تا بیست و پنجم)
بخش سوم، اجرا و نظارت(فصل بیست و ششم)
در ماده ۱۹۸قانون برنامه سوم توسعه، رییسجمهوری مکلف شده بود گزارش نظارتی و ارزیابی پیشرفتهر سال برنامه را تا پایان شهریور ماه سال بعد به مجلس شورای اسلامی ارائه کند.
ازدیگر نکات مهم برنامه سوم توسعه تشکیل حساب ذخیره ارزی به موجب حکم ماده ۶۰ قانونبرنامه به منظور ایجاد ثبات در میزان درآمدهای ارزی حاصل از صدور نفت خام و تبدیلداراییهای حاصل از فروش نفت خام به دیگر انواع ذخایر و سرمایهگذاری و فراهم کردنامکان تحقق فعالیتهای پیشبینی شده در برنامه بود که با موفقیتی که در این زمینهحاصل شد، اجرای آن در برنامه چهارم توسعه نیز ادامه یافت.
قرار بود برنامه سومتوسعه در ۳ مرحله تهیه و تدوین شود:
- مرحله اول: بررسی عملکرد گذشته و تبیین وضعموجود، تهیه چشمانداز درازمدت، ارائه گزینههای مختلف و پیشنهاد گزینه مطلوب وتهیه رهنمودهای کلی برنامه سوم توسعه.
- مرحله دوم: تدوین برنامههای عملیاتیرهنمودهای کلی برنامه، تدوین سیاستهای اقتصاد کلان و سیاستهای راهبردی بخشی، تهیهطرح پایه آمایش سرزمین، تهیه چارچوبهای تمرکز زدایی و تفویض اختیار از مرکز بهاستانها و تهیه و تدوین لایحه برنامه سوم توسعه.
- مرحله سوم: تدوین برنامههایبخشی و استانی بر اساس قانون برنامه سوم و جهتگیریهای آمایشی
مضامین اصلیبرنامه سوم توسعه که در چارچوب برنامه ساماندهی تعیین شده بودند، به این شرح بودند:اصلاح نظام اجرایی و ساماندهی شرکتهای دولتی، گسترش تولید و سرمایهگذاری، تنظیمانحصارات و رقابتی کردن فعالیتهای اقتصادی، ساماندهی بازارهای مالی، آمایش سرزمین،سیاستهای کلان اقتصادی، نظام تامین و رفاه اجتماعی، یارانهها و حفظ قدرت خرید،اشتغال، توسعه اجتماعی و فرهنگی، ساماندهی سیاست خارجی، محیط زیست ، توسعه علوم وفنآوری و نوآوری.
در تنظیم نظام برنامهریزی برنامه سوم توسعه ۳ اصل مشارکت بیشتردستگاهها، انعکاس محتوای برنامه در چارچوب نظام و مشارکت صاحبنظران مورد تاکیدبود. (کردبچه، 1387)
برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران 1388-1384
مهمترین ویژگی برنامه چهارم توسعه تهیهو تصویب آن در چارچوب چشمانداز بیست ساله و پس از ابلاغ سیاستهای کلی برنامه توسطمقام معظم رهبری است.
برنامه چهارم به عنوان نخستین گام در رسیدن به اهداف تعیینشده در چشمانداز درازمدت کشور به گونهای تدوین شده است که بتواند نرخ بیکاری ونرخ تورم را که مهمترین شاخصهای اقتصادی است، به عدد یک رقمی تبدیل کند. یکی دیگر از اهداف تعیین شده در این برنامه، ارتقای بهرهوری نیروی کار به میزان 5/3 درصداست.
پنج سطح در نظام برنامهریزی برنامه چهارمتوسعه بهشرح ذیل است:
- سطح اول: تهیه چشمانداز درازمدت جمهوری اسلامی ایران:پیشنویس این سند در جلسه مورخ 29/5/1382، در هیاتوزیران به تصویب رسید، در تاریخ1/6/1382 از سوی رییسجمهوری تقدیم مقام معظم رهبری شد و پس از بررسی در مجمعتشخیص مصلحت نظام در تاریخ 13/8/1382، از سوی مقاممعظم رهبری ابلاغ شد.
- سطح دوم: تهیه سیاستهای کلی نظام : پیشنویس سیاستهای کلی نظام حاکم بر تدوین برنامه چهارمنیز پس از تصویب در هیاتوزیران همراه سند چشمانداز تقدیم مقام معظم رهبری شد. اینسند پس از بررسی در مجمع تشخیص مصلحت نظام تحت عنوان «سند سیاستهای کلی برنامهچهارم توسعه» در تاریخ 11/9/1382، از سوی مقام معظم رهبری ابلاغ شد.
- سطح سوم: پساز ابلاغ سند چشمانداز و سیاستهای کلی برنامه چهارم از سوی مقام معظم رهبری، ازتاریخ 12/9/1382 تا 20/10/1382 ، احکام مندرج در پیشنویس لایحه برنامه چهارم توسعهبا سیاستهای کلی برنامه ابلاغ شده از سوی مقام معظم رهبری تطبیق داده و لایحهبرنامه نهایی در تاریخ 22/10/1382، تقدیم مجلس شورای اسلامی شد.
سطح چهارم: این سطح مربوط به تهیهاسناد ویژه (فرابخشی)، اسناد توسعه بخشی و اسناد توسعه استانی میشود. «سند ملیتوسعه فرابخشی» مجموعهای از چند طرح و فعالیت با پوشش فراگیر برای مناطق و بخشهایمختلف مانند قلمرو تامین اجتماعی، فقرزدایی و اشتغال موضوعیت مییابد و تنظیممیشود. (کردبچه، 1387)
منابع و ماخذ:
1- نامغ، پرویز، 1386، مبانی مدیریت دولتی، نشر هستان.
2- آیت الهی، علی رضا، 1377، اصول برنامه ریزی، مرکز آموزش مدیریت دولتی.
3- محمودی، سعید و همکاران،1387 ، آشنایی با مفهوم برنامه ریزی، سایت آفتاب.
4- اس. آدامز، ریموند، 1373، برنامه ریزی آموزشی: به سوی یک چشم انداز کیفی، انتشارات اطلاعات.
5- کردبچه، محمد، 1387، مروری بر تاریخچه برنامه ریزی در ایران، روزنامه دنیای اقتصاد.
بسم الله الرحمن الرحيم
نقاط ضعف و قوت برنامه ریزی فرهنگی در ایران
نام استاد : آقای محمد حسن پور
محققين : محمد حسنی گوراب پسی و مجتبي قامتي مقدم فومني
ترم چهارم
زمستان 93
نقاط ضعف و قوت برنامه ریزی فرهنگی در ایران
مقدمه :
برنامه ریزی مهمترین وظیفه هر مدیر و یا سازمانی است كه با منابع محدود سعی در نیل به اهداف مشخص دارد. در ادبیات مربوط به برنامه ریزی اصطلاحاتی همچون برنامه ریزی اقتصادی و اجتماعی مفاهیمی جاافتاده و رایج هستند. ولی برنامه ریزی فرهنگی، اصطلاحی است كه اگرچه در برخی كشورهای پیشرفته سالیان زیادی است كه مد نظر برنامه ریزان قرار گرفته است ولی در كشور ما سابقه چندانی ندارد و مروری به جایگاه بخش فرهنگ در چند برنامه كلان اقتصادی - اجتماعی كشور كه در سال های قبل و بعد از انقلاب اجرا شده است صحت این ادعا را كاملاً روشن می كند.
برنامه ریزی فرهنگی
مقدمه
برنامه ریزی مهمترین وظیفه هر مدیر و یا سازمانی است كه با منابع محدود سعی در نیل به اهداف مشخص دارد. در ادبیات مربوط به برنامه ریزی اصطلاحاتی همچون برنامه ریزی اقتصادی و اجتماعی مفاهیمی جاافتاده و رایج هستند. ولی برنامه ریزی فرهنگی، اصطلاحی است كه اگرچه در برخی كشورهای پیشرفته سالیان زیادی است كه مد نظر برنامه ریزان قرار گرفته است ولی در كشور ما سابقه چندانی ندارد و مروری به جایگاه بخش فرهنگ در چند برنامه كلان اقتصادی - اجتماعی كشور كه در سال های قبل و بعد از انقلاب اجرا شده است صحت این ادعا را كاملاً روشن می كند.
برنامه ریزی فرهنگی زنان قبل و بعد از انقلاب
زن از دیدگاه امام خمینی(ره)
«ما ميخواهيم زن به مقام والاي انسانيت برسد. زن بايد در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد.»(صحيفه نور، ج5، ص153)«از نظر حقوق انساني، تفاوتي بين زن و مرد نيست زيرا كه هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خويش را همچون مرد دارد بله در بعضي از موارد تفاوتهايي بين زن و مرد وجود دارد كه به حيثيت انساني آنها ارتباط ندارد.»(صحيفه نور، ج3، ص49)«زنان همچون مردان در ساختن جامعه اسلامي فردا شركت دارند، آنان از حق رأي دادن و رأي گرفتن برخوردارند.»(صحيفه نور، ج4، ص259)«زن بايد در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد زنها در جمهوري اسلامي رأي بايد بدهند. همانطوري كه مردان حق رأي دارند، زنها حق رأي دارند»(صحيفه نور، ج 11، ص 254)«شما (زنان) بايد در صحنهها و ميدانها آن قدري كه اسلام اجازه داده وارد باشيد. مثل انتخابات كه امروز عملي است كه بايد انجام بگيرد ... براي انتخابات خانمها هم بايد فعاليت بكنند براي اينكه فرقي ما بين شما و ديگران در سرنوشتتان نيست. سرنوشت ايران، سرنوشت همه است ... اسلام شما را حفظ كرد و شما متقابلاً اسلام را حفظ بكنيد.»(صحيفه نور، ج 18، ص 263)
مقدمه
زنان اگر چه به عنوان نیمی از پیکره اجتماع در نظر گرفته می شوند اما عملکردها و حضور آنان در عرصه های مختلف بر همه اجتماع اثر خواهد گذاشت، در این بین ناگفته عیان است که حضور مثبت و سازنده زنان در جامعه تاثیرات مثبتی را در پی خواهد داشت. درطول تاریخ معاصر ایران، زنان همواره نقش همگام و دوشاش با مردان و درمواردی پیشرو در روند تحولات اجتماعی درمقایسه با مردان را داشته اند. انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) را می توان به عنوان بستری قلمداد کرد که در آن قابلیت ها و ظرفیت های زنان به درستی و درمسیر صحیحی به منصه ظهور رسیده است، بنابراین بررسی و توجه به این بخش از تاریخ معاصر ایران راه گشای خوبی در ایجاد تصویر ذهنی مناسبی از زنان می باشد، زنان که در بستر رخداد انقلاب ها بیش از آن که به دنیال دست یافتن به اغراض و منافع شخصی خود و احیانا حقوق مادی و معنوی خود باشند در پی تحقق اهداف ملی و ارزش های اسلامی و انسانی دردرون جامعه خود بوده اند.
زنان مانند گروه های اجتماعی دیگر نقش چشمگیری در تحولات انقلاب داشتند، اگر چه چهره زن ایرانى از اوایل تا اواخر عصر قاجار، در بیشتر موارد ، چهرهاى مظلوم و صبور، گاه ناآگاه و خرافى و در مواردی استثنایى قوى بود اما این چهره دراواخر حکومت قاجار نقاب انزوا و انفعال را که بر چهره اش نشسته بود کنار میزند و به چهر های حق طلب، فعال و ظلم ستیز تبدیل می شود
حضور زنان درانقلاب مشروطه
درتاریخ 14 مرداد 1285 فرمان مشروطیت به دست مظفرالدین شاه قاجار به امضا رسید. انقلاب مشروطیت را می توان یکی از مهمترین گام هایی ایرانیان برای دست یافتن به عدالت و برابری و استقرار حکومتى دانست که در آن اعمال گسترده قدرت مطلق و خودکامه ناممکن باشد و نمایندگان انتخابى مردم، مسئولان اجرایى را منصوب و فعالیتهاى آنان را کنترل و تعدیل کنند و قوه قضاییه نهادى مستقل باشد و در چارچوب قوانین مبنایى و مدنى عمل کند .
جریان مشروطیت اگرچه در دروان مظفرالدین شاه قاجار به امضا رسید، اما ریشه های این جریان و انقلاب مردمی به زمان قبل از وی و دوران ناصر الدین شاه بازمی گردد، دوران حکومت قاجار که یکی از پرتنش ترین دوران های تاریخی ایران است مصادف با شکل گیری جوامع صنعتی و قدرت های سیاسی مغرب زمین بود. از یک طرف در اروپای غربی بورژوازی قدرت سیاسی را در دست گرفته بود و به همین واسطه اروپا در زمینه های علمی- صنعتی پیشرفت های بسیاری نموده بود و در پی گسترش بازار فروش محصولات صنعتی خود در سطح جهانی بویژه در کشورهای عقب مانده بود.
به همین سبب رقابت شدیدی بین کشورهای اروپایی از جمله انگلیس و فرانسه به منظور گسترش بازار فروش محصولات خود و تسلط بر کشورهای عقب افتاده ایجاد شد. در این میان ایران که کشوری مستعمره نبود نیز به عرصه رقابت انگلیس با روسیه که این کشور نیز پس از دوران طولانی رکود کم کم به یک کشور قدرتمند با ارتشی مجهز تبدیل می شد و از مزیت همسایگی با ایران نیز برخوردار بود مبدل شد. حاصل این رقابت برای ایران شکست های پی در پی از روسیه و انگلیس و از دست رفتن بخش وسیعی از کشور در کنار تحمیل قراردادهای سنگین اقتصادی و سیاسی از طرف روسیه، انگلیس، فرانسه و چند کشور اروپایی دیگر بود. بواسطه این قراردادها جامعه ایران هم از طرف استبداد داخلی و هم استعمار خارجی زیر شدیدترین فشارها قرار گرفت. از طرف دیگر حکومت پارلمانی و جمهوری در اروپا کم کم شکل گرفته بود و بالطبع بواسطه مراودات تجاری و سیاسی مردم مشرق زمین با آنها، در اذهان گروه خاصی از مردم ایران از جمله اشراف، سرمایه داران و بازرگانان مفاهیمی چون مشروطه، جمهوری، قانون و... جای می گرفت.
جنبش مشروطه حاصل همصدایی و اعتراض مشترک سرمایه داری تجاری- صنعتی، بخش زیادی از علما و روحانیون، تحصیل کردگان فرنگ رفته و طبقه متوسط جامعه ایرانی از جمله پیشه وران، تجار و صنعتگران بود، در این بین زنان مانند گروه های اجتماعی دیگر نقش چشمگیری در تحولات انقلاب داشتند، اگر چه چهره زن ایرانى از اوایل تا اواخر عصر قاجار، در بیشتر موارد ، چهرهاى مظلوم و صبور، گاه ناآگاه و خرافى و در مواردی استثنایى قوى بود اما این چهره دراواخر حکومت قاجار نقاب انزوا و انفعال را که بر چهره اش نشسته بود کنار میزند و به چهر های حق طلب، فعال و ظلم ستیز تبدیل می شود. حضور زنان در جریان مشروطه را می توان به چند دوره تقسیم کرد ، که به اختصار به هرکدام از این دوره ها اشاره می شود:
دوران قبل از مشروطه
با مطالعه حرکت های زنان در دوران قبل از مشروطه به روشنی مشخص می شود که حضور زنان در این دوران به شکل مستقیمی متاثر از گفتار و عملکرد علمای دین بوده است و بنا بر فتاوای علمای دینی در امور مختلف زنان وارد عرصه می شدند، شاهد تاریخی این مدعا حضور زنان در جریان جنبش تنباکو ، حادثه گریبایدوف روسی و بحران نان درکشور می باشد، که در این حوادث زنان همگام با مردان طبق فتاوای علمای دین حضور موثر داشتند .
دوران مشروطه
انقلاب مشروطه را می توان بستری مناسب برای حضورجهت دار زنان در عرصه فعالیت های اجتماعی دانست ، اگر تا قبل از مشروطه زنان به شدت تحت تاثیر علمای دینی وبرای ارزش های دینی خود دست به فعالیت زده بودند، در این دوران زنان به دو دسته تقسیم شدند، عده ای از زنان با الگو قرار دادن جریان های زنان در کشورهای اروپایی به فعالیت های خود رنگ و بوی صنفی و جنسیتی داده و به مطالبه بسیاری از حقوق زنان مانند سواد آموزی، پرداختند و گروهی دیگر هم چنان داعیه دفاع از ارزش ها ی ملی و دینی را در سر می پروراندند، اگر چه نمی توان هیچ کدام از این دو گروه را خالی از انگیزه های گروه دیگر دانست. از جمله فعالیت های زنان دردوران مشروطه می توان به حمایت از علمای دین، تلاش برای تاسیس بانک ملی، مشارکت در برخوردهای مسلحانه و حمایت از منسوجات داخلی اشاره کرد.
دوران بعد از مشروطه
در جریان انقلاب مشروطه زنان هیچ گاه خواسته های صنفی خود را مطرح نکردند. اما پس از انقلاب آنان به بیان کردن خواسته های صنفی خود پرداختند.
- زنان به ایجاد انجمن های مختلف پرداختند و خواهان آن شدند که تشکل های سیاسی آنان از سوی مجلس به رسمیت شناخته شود
- حضور در انتخابات و حق رای دادن ، در جمادی الاخر سال 1327، که نظام نامه انتخابات تهیه شد و به صحه محمد علیشاه رسید، در شرایط کسانی که از حق انتخاب کردن مطلقا محرومند، نوشتند: «نسوان و اشخاص خارج از رشد و آنهایی که تحت قیمومت شرعی، ورشکستگان به تقصیر، مرتکبین قتل و سرقت الی آخر.»بدین سان، وضعیت حقوقی، نه تنها قانونی زنان در ردیف افراد فوق قرار گرفت
- انتشار روزنامه و مجله
- تاسیس مدارس دخترانه
انقلاب مشروطه در برگیرنده چند نکته قابل تامل است که به اختصار به آنها اشاره می شود، در ابتدای فعالیتهای زنان همواره سعی می شد که رنگ و بوی مذهبی آن حفظ شود، به طوری که در سرلوحه اساسنامه اولین جمعیت زنان ایران، یعنی نسوان وطنخواه، تأکید بر حفظ شعائر و قوانین اسلام بود
نهضت امام (ره) راه جدیدی را پیش پای زن ایرانی گشود ، راهی که هم به زن ضعیفه تحجر یافته " نه" گفت و هم به زن ظریفیه تبرج کرده . امام پیروزی نهضت را مرهون فدارکاری ها، شهادت طلبی ها و مبارزات مردم ، اعم از زن و مرد ، کوچک و بزرگ و..می داند و در خصوص حضور زنان در انقلاب به ارائه نظراتی پرداختند که به درستی و شفافیت مبین نگاه شریعت اسلامی می باشد
اغلب نوشته های تاریخی به بازخوانی یا بزرگ نمایی تلاش زنان درربار، غررب گراو یا شرق گرا پرداخته اند ، و درباره آنان سخن بسیار گفته اند ، و کوشیده اند فعالیت سیاسی اجتماعی آنان را بخش عمده فعالیت زنان ایرانی معرفی نمایند. اما نقش اصلی در تحولات سیاسی اجتماعی یک سده اخیر را عامه زنان مسلمان یعنی زنانی که نه در دربار بوده اندو نه از طایفه روشنفکران ، بر عهده داشته اند . ولی این نقش به دلایلی چون عدم دسترسی به امکانات چاپ و نشر و ... چندان در تاریخ معاصر برجسته نشده است .
انقلاب اسلامی
زنان از آغازین روزهای شروع انقلاب اسلامی گام به گام در سیر جریانات انقلاب حضور داشته اند . حضور زنان در جریان انقلاب را که بنا به نظر بسیاری از صاحب نظران همگام با حرکت امام خمینی ره در سال 42 آغاز شده است تا پیروزی انقلاب در سال 1357 و بعد از به ثمر نشستن این جریان نیز ادامه داشته است . برای بررسی نقش زنان در جریان انقلاب اسلامی باید ابتدا تا اندازه ای به جایگاه و تعریف زنان در دوران گذشته پرداخته شود
زن در دوران پهلوی قبل از وقوع انقلاب
حکومت پهلوی که از زمان تاج گذاری رضا خان میرپنج در اردیبهشت1305 تاپیروزی انقلاب اسلامی در 1357 به طول انجامید نقش و هویت خاصی برای زنان قائل نشد و آنجا که به زعم خود درصدد برآمد تا ایران را به کشور رشد یافته تبدیل کند مدعی شد وقتی مردم لباس متحدالشکل بپوشند ، مردان کلاه پهلوی بر سرگذارند و زنان کشف حجاب کنند و نیز نسبت به اعتقادات دینی سست شوند متمدن خواهند شد . بنابراین در اوایل خرداد 1314 ه. ش اعضای هیات دولت را احضار کرد و گفت: ما باید غربی شویم .باید شروع به رفع حجاب زن ها نمود و چون برای عامه مردم دفعتا مشکل است اقدام کنند ، شما وزرا و معاونین باید پیش قدم بشویدو ...
بنابراین برنامه های حکومت وقت برای زنان نه تنهابه اعتلای هویت زنان نیانجامید بلکه نوع نگاهی را که درصدد ایجاد آن بود ، نگاهی متکی بر انگاره های جنسی، تنزل شخصیت انسانی زن و رواج نگاه ابتذال گونه به زن بود . امام خمینیرحمه الله درباره اوضاع خطرناک این دوره میفرمود: «به اسم آزادی، آزادی زنان و آزادی مردان، آزادی از زن و مرد را سلب کردند. زنها و جوانان ما را فاسد الاخلاق کردند. شاه برای زن این خاصیت را قائل بود که میگفت زن باید فریبا باشد. البته با آن نظر حیوانی که او داشت. ... زن را فرو کشید به مرتبه یک حیوان، به اسم این که برای زن میخواهد مقام درست کند، زن را از مقام خودش پایینتر آورد. زن را مثل یک عروسک درست کرد. در صورتی که زن انسان است، آن هم یک انسان بزرگ... این پدر و پسر و خصوصا این پسر آنقدر جنایات که به زن کردند، به مردان نکردند... .»
در این دوران زن محجبه به دلیل ترس از برداشتن چادر که به دستور حکومت صورت می گرفت درون خانه خود را محبوس کرده بود. اما این امر منجر به خانه نشینی و عدم شرکت زنان د رجریان انقلاب نشد چراکه همانطور که گفته شد زنان به شکل غیر مستقیم به ایفای نقش پرداختند.
زن در دوران انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی با بهرهگیری از تعالیم نورانی اسلام، جایگاه و نقشی والا و مهم برای زنان در نظر گرفت است. در جمهوری اسلامی ایران زنان از یک طرف توانمندیهای خودشان را در عرصههای مختلف اجتماع به اثبات میرسانند و از طرف دیگر از فضای خانه و تربیت فرزند و نقشهای همسری و مادری خود نیز فاصله نمیگیرند. این عملکرد نتیجه احترام به آموزههای اسلام در مورد اهمیت دادن به خانواده و نقش محوری زن در آن است.
مسأله زنان در جامعه در دو عرصه خانواده و جامعه تبیین میشود . این نگاه به مسائل زنان که نشات گرفته از دین مبین اسلام است، سبب ارتقاء توانمندیهای بانوان و پیشرفت جامعه شده است. اسلام برای زنان جایگاهی انسانی قائل است. از این منظر زن دارای کرامت است و به عنوان سنگ بنای خانواده و جامعه محسوب میشود. بر اساس این نگرش حضور زنان در عرصههای مختلف فعالیتهای اجتماعی مانع از تشکیل خانواده و استحکام بخشیدن به آن نمیشود.
شایان ذکر است که خانواده اولین نهاد اجتماعی است که نقش مهمی در سلامت جامعه دارد. مقام معظم رهبری حضرت آیتاللهخامنهای خانواده را سلول اصلی جامعه میداند که اگر این سلول سالم باشد بقیه جامعه نیز سالم خواهد بود. ایشان پیشرفت جامعهی اسلامی را بدون بهرهمندی کشور از نهاد خانواده سالم، سرزنده و با نشاط، امکانپذیر نمیدانند. بدیهی است، مشکل امروز جامعه غرب نوع نگرش مسئولین به خانواده است که آن را به عنوان نهاد اصلی و مهم تلقی نمیکنند و زن را بصورت فردی جدا از خانواده میبیند. در جمهوری اسلامی ایران زن به عنوان محور آرامش خانواده مطرح است. در نگاه رهبر معظم انقلاب، اگر نقش آرامش دهنده زن و نقش امنیت بخش مرد با یکدیگر هماهنگ باشد، محبت و علاقه بین آنها ایجاد خواهد شد. نتیجه این هماهنگی و همیاری آنست که مشکلات بیرون از خانه برای زن قابل تحمل خواهد شد و زن در عرصه اجتماع میتواند نقش فعال و اثرگذار داشته باشد.
اما اشتغال و فعالیتهای اجتماعی و بیرون از خانه زنان نیز بعد دیگری از زندگی آنان است. از نظر اسلام زنان میتوانند در عرصههای مختلف علمی، تحقیقاتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فعالیت کنند. دین اسلام در چهارده قرن پیش اینگونه فعالیتهای بانوان را به رسمیت شناخته است، در حالی که حق مشارکت سیاسی در غرب در اواخر قرن بیستم و شروع قرن بیست و یکم مطرح شد.
نقش فرهنگی زنان
از مهمترين نیازهای اساسی در هر كشور مبحث ارتقاءو پویایی فرهنگی جهت تكامل مناسبات اجتماعي است. توليد زيرساختهاي فرهنگي در شرايط حاضر نياز به كنشهاي اجتماعي خواهد داشت كه بتواند برخاسته از بطن مردم و متناسب با مذهب، عرف و سنن ديرين مرسوم در آن كشور باشد. زنان مسلمان ايران بهعنوان يكي از اركان فرهنگساز نيز با توجه به اهميت موضوع و درك واقعيت جهان امروز با تشكيل كانونهايي كه بتوانند در اين راستا گام بردارند نقش مهمي را در عرصه توسعه فرهنگي ايفاد مينمايند. بهگونهاي كه ميزان قابل توجهي از سازمانهاي مردم نهاد زنان، با چنين هدفي ايجاد شده و فعاليت ميكنند.
فرهنگ جامعه، روح و حقیقت نظام اجتماعی را شکل می دهد که شامل ارزش ها، شناخت و ایدئولوژی آن مکتب است.
سه عنصر اصلی فرهنگ عبارتند از: 1. اصول دین توحید، نبوت و معاد 2. ارزش های ثابت؛ 3. شیوه های رفتاری برخواسته از ارزش ها.
پایه و اساس امور فرهنگی را تعلیم و تربیت تشکیل داده و اجتماع نیز بر همین اساس استوار می گردد.
سایر امور سیاسی، نظامی، اقتصادی نیز تحت تأثیر امور فرهنگی قرار دارند
پیامبر اعظم صل الله علیه و آله و سلم پس از بعثت، برای تبلیغ دین اسلام به کار فرهنگی گسترده پرداختند که با پایه گذاری اصول دین آغاز شد.
پس از حضرت علی علیه السلام اولین کسی که به پیامبر، ایمان آورد، همسرش، حضرت خدیجه بود که با همه وجود به حمایت از ایشان پرداخت و در مقابل عقاید تمامی مشرکان ایستادگی نمود.
یکی از عوامل مهم موفقیت اسلام، فرهنگ انتظار است که از قیام امام حسین علیه السلام نشأت گرفته است و می توان گفت: «فرهنگ عاشورا، زمینه ساز فرهنگ انتظار است».
تداوم خط فکری شیعه پس از رحلت پیامبر اعظم صل الله علیه و آله و سلم و اجرای آن توسط حضرت علی علیه السلام با قیام عاشورا و خون امام حسین علیه السلام آبیاری گردید و با فرهنگ انتظار تا عصر حاضر تداوم یافته و همواره با آزمایش انسان ها به گونه های مختلف همراه بوده است.
نقش زنان در پیش برد احکام اسلامی جایگاه ویژه ای دارد. در شرایط بحرانی که دست مردان بسته می شد، زنانی هم چون حضرت زهرا علیها السلام و حضرت زینب علیها السلام با تبلیغات خود به حمایت از امام خود و آگاه سازی مردم می پرداختند.
زنان همواره در دفاع از اسلام و ارزش های اسلامی مشارکت داشته اند و در پیروزی انقلاب اسلامی نیز سهم قابل ملاحظه ای ایفا نمودند. امام خمینی قدس سره در این باره فرموده اند: «... در مملکت ما این طور شد که بانوان هم دوش، بلکه جلوتر از مردها از خانه ها بیرون آمدند و در این راه اسلامی زحمت کشیدند و رنج دیدند ...».
تهاجم فرهنگی
یکی از راه های مؤثر دشمنان برای سلطه بر کشورهای اسلامی، تسلط فرهنگی است که دشمن از تمامی ابزارهای خود برای تخلیة فکری و فرهنگی جامعه، خصوصاً جوانان بهره می جوید.
از مهم ترین عوامل تهاجم فرهنگی غرب، تغییر شناخت ها و باورها، دگرگونی ارزش ها و گرایش هاست که در پی آن، رفتارها و کردارها نیز تغییر خواهد کرد. این در حالی است که غرب، خود گرفتار بحران فرهنگی است و به جای حق، انسان را جانشین ساخته و قانون را جای گزین دین نموده و به جای ارزش های الهی، اصالت سود و ترّقی مذهب را به اخلاق و هدونیسم (لذت جویی و لذت گرایی) تبدیل نموده است.
یکی از اهداف دشمن، مبارزه با فرهنگ انتظار می باشد؛ چرا که به تأثیر آن بر افکار، عقاید و رفتار مردم پی برده است.
هم اکنون دشمن با حربه های مختلف درصدد مبارزه با اسلام برآمده و به علت تأثیر شگرف اعتقاد مهدوی، به مبارزة اساسی با این تفکر در سطح جهانی پرداخته و تا کنون بیش از پانصد اثر اعم از: فیلم، نمایش نامه، آهنگ و داستان[87] برای تحریف پیش گویی های نوستر آداموس در ارائه چهرة وحشتناک از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و جنگ افروزی ایشان ارائه شده است؛ در حالی که روایات اسلام، بیان گر ایجاد وحدت کلمه در سایة ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد.
امام علیه السلام در تأویل آیه (و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کلّه لله )[88] می فرماید: امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارزه می کند، تا وقتی که اختلاف از بین ملل و ادیان برداشته شود و تمامی دین، یک کلمه گردد.
هم اکنون تأثیرات تهاجم فرهنگی دشمن در جوامع اسلامی مشهود است و دشمن از راه های گوناگون به خصوص رسانه های ارتباطی از قبیل: ماهواره، اینترنت، فیلم ها و نوارهای مبتذل و ... درصدد تخریب فرهنگ اسلامی برآمده و بیشترین اهداف دشمن بر روی زنان و جوانان متمرکز شده است؛ چرا که دشمن به خوبی دریافته که بهترین راه برای دست یابی به اهداف شوم خود، تخریب زیرساخت ها و بنیان های زیرین جامعه است که شامل جوانان و زنان جامعه می باشد. تأثیر تهاجم فرهنگی در این روایت رسول اعظم صل الله علیه و آله و سلم مشاهده می شود که ضمن هشدار به امت خود در آخرالزمان می فرماید: «حال شما چگونه خواهد بود، زمانی که زنان شما فاسد شوند و جوانان شما به فسق و جور گرایند و شما امر به معروف و نهی از منکر ننمایید. به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته شد: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: آری و بدتر از این خواهد شد! حال شما چگونه خواهد بود، زمانی که شما معروف را منکر، و منکر را معروف پندارید؟»
از این قبیل احادیث در مورد زمان قبل از ظهور وارد شده که بیان گر عملکرد نادرست برخی از مردم است و این مهم، وظیفة سایرین را برای راهنمایی امت گوشزد می نماید.
وظیفة بانوان در مقابل تهاجم فرهنگی
فعالیت های گستردة دشمن برای ایجاد فساد در جامعة اسلامی و از بین بردن فرهنگ انتظار، وظیفة خطیر عمومی را در حوزه های علمیه و مراکز آموزشی ـ پژوهشی گوشزد می نماید.
پژوهش های علمی ـ تحقیقی در این زمینه باعث روشن گری در سطوح مختلف علمی از جمله آموزش و پرورش و آموزش عالی می گردد و در نتیجه، موجب آگاهی قشر عظیمی از مردم خواهد شد. برای آگاهی در سطح عموم نیز می توان از رسانه های جمعی به خصوص صدا و سیما با اجرای برنامه های مختلف اجرایی، فیلم، داستان و ... بهره جست و سطح آگاهی عمومی، خصوصاً زنان را نسبت به مسئله انتظار، مهدویت و ... بالا برد.
گسترش معارف ناب محمدی بین زنان، می تواند جامعه را تحت تأثیر قرار دهد؛ زیرا نه تنها زنان، نصف جامعه را تشکیل می دهند، بلکه بر نصف دیگر جامعه تأثیرگذار هستند و از طریق عقل دینی و عاطفی می توانند تحولات اساسی در افکار فرهنگی جامعه ایجاد نمایند و با گرایشات دینی ـ مذهبی، جوانان را جذب مبانی جذاب دینی و فرهنگ انتظار مهدوی نمایند.
حضور زنان در مجامع علمی، به خصوص علوم اسلامی، در حوزه و دانشگاه برای پرورش اعتقادات اسلامی در جامعه، به خصوص در زمان حاضر که بیش از نصف جمعیت دانشگاه ها را دختران تشکیل می دهند، نقش اساسی دارد.
اعتقاد مذهبی، باور و شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از مبانی فرهنگی است که زیربنای ارتقای فرهنگی را تشکیل می دهد و موجب ثبات عقیده افراد به مهدویت و سازندگی افراد می شود تا آن جا که یارانی خاص را شکل می دهد.
در روایات، یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف این چنین معرفی شده اند: آنها در آسمان، شناخته شده اند و در زمین (تا آمدن حضرت) ناشناخته می مانند.
هم چنین ایشان دارای شخصیتی بی نظیر و پیش گام در کارهای خیرند.
نقش اساسی زنان در ترویج فرهنگ مهدوی را می توان در دو بعد کلی جست وجو نمود:
ابتدا تبلیغات صحیح دربارة فرهنگ مهدوی و جلوگیری از ترویج افکار و عقاید نادرست که تحت عنوان اسلام منتشر می گردد. چه بسا در این میان عده ای به نام ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و تحت تأثیر قراردادن بانوان، آنها را منحرف سازند و در پناه آن به گمراه و فاسد نمودن عده ای اقدام نمایند.
بهترین راه برای جلوگیری از این گونه مفاسد، ترویج معارف ناب محمدی است که برای تحقق آن باید از طریق شناخت و معرفت حقیقی امام، همراه با انتظار صحیح و سازنده بهره جست.
برای گسترش فرهنگ اسلامی می توان به مجالس دسته چمعی یا اردوهای زیارتی فرهنگی اقدام نمود؛ زیرا در چنین مجالس و اردوهایی که به نام ائمه معصومین علیهم السلام برپا می شود، پذیرش دینی مردم بیشتر گشته و با رفتن به مشاهد مشرفه و ارتباط مستقیم با چنین اماکنی، امکان ارتباط معنوی بیشتر می شود.
برگزاری مجالس مذهبی، به خصوص مرتبط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم چون دعای ندبه، دعای عهد، زیارت آل یس و تفسیر آیات قرآن کریم، خصوصاً آیاتی که مرتبط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد مردم را با فرهنگ قرآنی ـ مهدوی، بیشتر آشنا می سازد.
راه دیگر انتقال معارف مهدوی به نسل جدید، بالابردن فرهنگ کتاب خوانی است که با عرضة محصولات فرهنگی (اسلامی ـ مهدوی) می توان آنها را به فرهنگ مهدوی علاقه مند نمود.
بعد دیگر فرهنگی که گاه کمتر مورد توجه قرار می گیرد، ابعاد تأثیرگذار در تفکر و عملکرد اسلامی است. یکی از دلایل دور شدن از فرهنگ اسلامی، شرایط محیطی می باشد که با ایجاد تحول در آن، ابعاد بسیاری از مشکلات فرهنگی حل خواهد شد. برای مثال، کیفیت معماری در فرهنگ اسلامی است که در زمان های گذشته خانواده های متشرع با ساختمان های بیرونی ـ اندرونی مانع اختلاط زنان و مردان نامحرم می شدند، ولی هم اکنون با تهاجم فرهنگی غرب، ساختمان ها به شکل اُپن (باز) در آمده است.
انتقال این گونه فرهنگ ها از هم اکنون می تواند زمینه ساز ظهور باشد و زنان به دلیل طبع ظریف و هنرمند خود می توانند با معماری جدید اسلامی و تنوع بخشی به کیفیت خانه سازی و تزئینات داخلی آن، تحولات اساسی در فرهنگ متأثر از فرهنگ غرب ایجاد نمایند.
مسئله دیگر، تغییر پوشش سنتی قدیم به پوشش نامتناسب تنگ و بدن نما است که در روایات آخرالزمان نیز مورد نکوهش قرار گرفته است[93] و برای تغییر آن به پوشش متناسب اسلامی می توان با ارائه پوشش های زیبا و متنوع جدید اسلامی، جای گزین های مناسبی برای پوشش های نیمه عریان و نامناسب به ارمغان آمده از غرب قرار داد.
زنان در دفاع
جمهوری اسلامی ایران به تبعیت از اسلام زنان را به عنوان نیمه فعال جامعه میداند و برای رشد و ارتقاء زنان قوانین متعددی را تصویب کرده است. زنان ایرانی بر این باورند که رشد واقعی آنها در گرو آن است که زنان در یک حرکت متعادل و چندجانبه؛ از سویی به رشد فردی خویش اهتمام کنند و از سوی دیگر به عنوان محور اصلی خانواده به وظایف خانوادگی شان یعنی همسری و مادری توجه نمایند و علاوه بر این در عرصههای اجتماعی نیز با توانمندی و جدیت حضور یابند.
انقلاب اسلامی ایران چنین الگوی نوینی از زن را براساس آموزههای اسلامی ارائه کرده است که در آن بانوان در منزل و خارج از آن به عنوان انسانهایی تاثیرگذار مطرح هستند.
یکی از تحولات مهمی که در پرتو انقلاب اسلامی در زنان ایران به وجود آمد، تحول روحی و فکری آنان بود. از این رو پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره شاهد حضور زنان در عرصههای مختلف همچون 8 سال دفاع مقدس و سازندگی کشور و پیشرفتهای علمی میباشیم.
رشد و ارتقاء توانمندیهای زنان ایرانی در ابعاد مختلف علمی، تکنولوژی، اختراعات، ابتکارات و نوآوریهایی در عرصههای نانو، انرژی هستهای، هوا و فضا، علوم پایه و غیره، بخشی از پیشرفتهای زنان پس از انقلاب اسلامی است. بدین ترتیب زنان ایرانی با الهام از فرهنگ انقلاب اسلامی به روشنی نشان دادند که در تمام عرصههای اجتماعی، سیاسی و... حضور دارند و اعتقادات دینی و ارزشهای اسلامی نه تنها مانع از شرکت آنها در فعالیتهای مختلف فردی و اجتماعی نیست، بلکه این فعالیتها را در جهت صحیح هدایت میکند.
در این دوران زنان به دو شکل در راستای تحقق اهداف ملی ، میهنی خود و هم چنین آمال و ارزش های اسلامی و انسانی گام برداشته اند؛ حضور مستقیم زنان که به شکل حضور در راهپیمائی ها ، پخش کردن اعلامیه ها، پیاده کردن نوارها، ایثار جان و فرزندکه در بسیار ی از راهپیمائی ها زنان با در آغوش گرفتن نوزادان و همراهی کودکان خردسال خود در مراسمات شرکت می کردند و نیز در اختیار قرار دادن اندوخته های مالی برای کمک به حرکت خودجوش مردمی از دیگر نمودهای حضور مستقیم زنان می باشد. هم چنین زنان در کنار نقش هدایتگری و تشویق همسران و برادران خود برای حضور در راهپیمائی ها و موارد دیگر در کمک کردن به زخمی ها و مداوای آنها نیز حضور غیر مستقم داشتند. در این میان مجموعه نظریاتی که امام خمینی (قدس سره) در فرایند پیروزی و سپس استقرار نظام جمهوری اسلامی درباره مشارکت سیاسی زنان ابراز کردند، نقطه عطفی در مباحث مربوط به این قضیه پر اهمیت است.امام خمینی ره نه تنها "زنان را به مشارکت د رانقلاب دعوت نمود بلکه شرکت آنان را د رمراسم انقلابی واجب و لازم شمرد و حتی موافقت پدر و شوهر را لازم ندانست . به ویژه در سال های آخر رژیم ، زنان مسلمان با چادرهای خود که تبدیل به نوعی نماد شده بود . در تظاهرات اعتراض آمیز شرکت گسترده ای کردند."
امام خمینی ره و مشارکت زنان
نهضت امام (ره) راه جدیدی را پیش پای زن ایرانی گشود ، راهی که هم به زن ضعیفه تحجر یافته " نه" گفت و هم به زن ظریفیه تبرج کرده . امام پیروزی نهضت را مرهون فدارکاری ها، شهادت طلبی ها و مبارزات مردم ، اعم از زن و مرد ، کوچک و بزرگ و..می داند و در خصوص حضور زنان در انقلاب به ارائه نظراتی پرداختند که به درستی و شفافیت مبین نگاه شریعت اسلامی می باشد.
- " ... کسی که تاریخ صد ساله را مطالعه کرده است ، می داند که در جنبش هایی که در ایران بوده است ، جنبش های اصیلی که در ایران بوده است ، قبل از این دوره رژیم پهلوی ، جنبش تنباکو و هم در نهضت مشروطه مهم می دانند. در این جنبش ها، زنان همدوش مردان فعالیت می کردند ..."
- خداوند نگهدار همه شما باشد . این پیروزی را ما از بانوان داریم ، قبل از این که از مردها داشته باشیم
- ملتی که بانوانش صف مقدم برای پیش برد مقاصد اسلامی هست آسیب نخواهد دید .
- مردان ما مرهون شجاعت های شم زنهای شیردل هستند (امام خمینی؛ ج 6 : 299)
امام هم چنین بر مشارکت و دخالت زنان تاکید می کنندو حقوقی را برای زنان در فضای پس از انتخابات بر می شمرند از جمله ؛ تاکید بر ؛ دخالت زنان در همه شئون ؛ حضور موثر زنان ؛ دخالت در سرنوشت ؛ شرکت در سازندگی کشور، دخالت در مقدرات اساسی، نظارت ، دخالت در حفظ جامعه.
نتیجه گیری
زنان در جامعه ما 3 مرحله را طی نموده اند :1- زمانی زن را ضیعفه ای بیش نمی پنداشتند ، چرا که به هیچ وجه کار جدی و مهمی در او دیده نمی شد2- روزگار پس از آن بالاخص در نظام گذشته شاهنشاهی، در این سرزمین زن را عنصری لطیف و فریبا دانسته که کارش تقلید از غرب بود و تنوع آفرینی و پرکردن اوقات زندگی و شهوترانی و ... و اگر او را در اجتماع به خدمت گماشته بودند برای رشد و سعادت خود و جامعه اش که برای سود جویی و هرزگی و... بود 3- دسته سوم بعد از انقلاب ، زنانی که حرکت آفرین بودند خود متحول شدندد و دیگران را متحول کردند ( جمعیت زنان جمهوری اسلامی ؛1368: 134-135)
امام هم چنین بر مشارکت و دخالت زنان تاکید می کنند و حقوقی را برای زنان در فضای پس از انتخابات بر می شمرند از جمله ؛ تاکید بر ؛ دخالت زنان در همه شئون ؛ حضور موثر زنان ؛ دخالت در سرنوشت ؛ شرکت در سازندگی کشور، دخالت در مقدرات اساسی، نظارت ، دخالت در حفظ جامعه امام خمینی (ره) همواره بر نقش و جایگاه انسانی زن تاکید داشتند و برای زن هویتی مستقل و توانمند قائل شدند تا آ نجا به صراحت بیان داشتند که استعدادهای ویژه ای در درون زن هست ، و در برابر استعدادهایی که خداوند در درون مرد قرار داده است یک میدان بسیار وسیع و گسترده است ، و نقش پررنگی را برای زن هم در دوان قبل از انقلاب و هم در دوران انقلاب قائل شدند، شاید بتوان به صراحت بیان کرد که نگاه جامع امام (ره) به مشارکت زنان تفاوت اساسی را در حضور زنان در جامعه بعد از انقلاب پدید آورد اتفاقی که در جریان انقلاب مشروطه رخ نداد و علی رغم حضور پر شور زنان و فداکاری هایشان تفاوت چندان ی دربدنه عامه زنان جامعه رخ نداد و ما تنها شاهد تغییراتی درسطح اشراف هستیم.
منابع
-امام خمینی ، صحیفه نور ج 6
-اتحادیه، منصوره ، «بیداری زنان: تاریخچه مشارکت زنان در نهضت مشروطیت» ، مجموعه مقالات اولین سمینار مشارکت اجتماعی زنان
- باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، 1382، گذر زن از گدار تاریخ ، تهران، نشر کیانا
- حبیبی فتح آبادی، مریم ، بافت بختیار، پاک نیا ، نقش زنان درتوسعه اجتماعی فرهنگی از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، فصلنامه رشد آموزش تاریخ ، دوره دوازدهم، شماره 2، زمستان 89
- خسرو پناه ، محمد حسین ، 1381، هدف ها و مبارزه زن ایرانی ، تهران، پیام امروز
- شیرودی ، مرتضی ، نقش اجتماعی – سیاسی زنان د رجامعه معاصر ایرانی، پژوهش زنان ، دوره 3، شماره 2، تابستان 1384.
- اسماعیل شفیعی سروستانی، تعلیم و تربیت، جایگاه و عملکرد آن، پیش شماره1 ماهنامه موعود.
-مسعود پورسیدآقایی، عاشورا و انتظار (پیوندها، تحلیل ها و رهیافت ها)، فصلنامه انتظار، ش3.
-سیدضیاء مرتضوی، امام خمینی و الگوهای دین شناسی در مسایل زنان، ص87 (به نقل از صحیفه نور، ج11، ص162)
-محمدتقی مصباح یزدی، تهاجم فرهنگی، ص45.
-اسماعیل شفیعی سروستانی، غرب و آخرالزمان، ماهنامه موعود، ش62.
-مسعود پورسیدآقایی، سرمقاله، بازکاوی حقوق امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، فصلنامه انتظار، ش5، ص11.
انفال، آیه 18.
-فوالله یا مفضّل لیرفع عن الملل و الادیان الاختلاف و یکون الدین کله واحداً»، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج53، ص1.
-محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج5، ص51؛ محمدبن حسن شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص177؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص122.
-اسمائهم فی السماء معروفة و فی الارض مجهولة، کلینی، پیشین، ج2، ص242.
-سیدمصطفی مهری، الگوهایی برای چگونه بودن، خصال یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ماهنامه موعود.
برای دریافت فایل مربوط به "ضرورت برنامه ریزی فرهنگی در جامعه روستایی" اینجا کلیک کنید
به نام خدا
جهانی شدن و برنامه ریزی فرهنگی
آنچه که ما امروز با آن مواجه بوده و شاید به آن اشتراک نظر داشته باشیم این موضوع است که جهان در حال تغییر است پرسش های متعددی را در پی داریم که در پاسخ به آنها ممکن است اختلاف نظر داشته باشیم این پرسش ها عبارتند از: الف این که چه چیزهایی تغییر کرده است؟ در کدامین زمینه و بستر تغییر یا تغییرات صورت گرفته است؟ علل و دلایل تغییرات چیست؟ کارگزران و عاملان تغییر چه کسانی هستند؟ فرآیند تغییر چگونه است؟ و پیامدها و نتایج تغییرات چیست؟
پرداختن به هر یک از سوالات مذکور در حیطه فرهنگ و تغیرات فرهنگی دوره های زمانی گوناگون خود تاریخ زندگی انسان و اشیاء تحت تسخیرش را به وجود میآورد. در این گفتار محدود درصدد ارائه یک تحلیل تاریخی و بیان قانونمندی جهان شمول و مبتنی بر فلسفه تاریخی سیستم مقصود و هدف اصلی این مقاله پرداختن به پدیده ای با عمر دو دهه در بستر نیم قرن اخیر در جامعه جهانی است. پدیده ای که ریشه در زمان های گذشته دارد اما بروز آن در نیمه دوم قرن بیستم حالتی ویژه یافته است وجه بارز پدیده جهانی شدن در عرصه اقتصاد اتفاق افتاده است. مبادله کالاها و خدمات و تولید و مصرف کالاهایی اقتصادی در قرن بیستم تغییرات شدیدی را تجربه کرد. وابستگی فرایند، بازارها به یکدیگر و ادغام آنها در یکدیگر از مهم ترین مولفه های بازار در دنیای امروز است
نظام نامه فرهنگی کشور(ویژگی یک برنامه فرهنگی)
گردآورنده:توحید نصرتی
برگرفته از سایت شورای انقلاب فرهنگی
1394
دانشگاه علمی کاربردی فرهنگ وهنر واحد 1رشت
آشنایی با مفهوم برنامهریزی
مقـدمــه :
برنامهریزی، واژهای است که تعاریف بسیار گوناگون، برای آن ارائه شده است و یافتن تعریفی واحد برای آن بسیار مشکل است. برنامه، نمایش منظم و یا رعایت سلسله مراتب فعالیتهای مربوط به هم و مربوط به یک رشته تصمیمات منظم و برحسب دورههای زمانی مختلف است. به عبارت دیگر، برنامهریزی تصمیمات منظم براساس سلسله مراتب عملیات است. (راتکلیف، ۱۹۸۱) عدهای دیگر از صاحبنظران برنامه را تعیین هدف کوتاهمدت و راه رسیدن به آن و یا تعهد برای انجام مجموعهای عملیات به منظور تحقق اهداف میدانند. (کنتز و دیگران، ۱۹۸۸)
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی
به دلیل عکس دار بودن فایل وورد به صورت پی دی اف درامده و آدرس فایل برایتان ارسال می شود.
با تشکر