loading...
برنامه ریزی فرهنگی سال 92 دانشگاه علمی کاربردی رشت
alli بازدید : 1137 یکشنبه 10 خرداد 1394 نظرات (0)

عنوان مقاله :

الزامات برنامه ریزی مطلوب فرهنگی

دانشجو : علی صادقی

کارشناسی حرفه ای مدیریت امور فرهنگی

دانشگاه علمی کاربردی فرهنگ و هنر

واحد 1 رشت

ترم چهارم

بهار 94

دکتر سید رضا صالحی امیری

واژگان كليدي : برنامهريزي، فرهنگ، برنامه ريزي فرهنگي و سياستگذاري فرهنگي .

چكيده

هدف  اصلي  اين  نوشتار  بررسي  ويژگي ها  و  الزامات  برنامه ريزي  مطلوب  فرهنگي  است .  بدين  منظور  در  ابتدا  ضمن  تعريف  مفهومي برنامه ريزي،  ضرورت  برنامه ريزي  فرهنگي  و  ديدگاههاي نظري موجود درباره برنامه ريزي وسياست گذاري  فرهنگي  شامل  ديدگاهي  كه  با سياست گذاري و برنامه ريزي در عرصه فرهنگ مخالف  است  و  ديدگاهي  كه  سياست گذاري فرهنگي را يك ضرورت مي داند، بررسي شد. سپس ملزومات و شروط برنامه ريزي فرهنگي مطلوب  و  ويژگيهاي  برنامه ريزي  فرهنگي مطلوب به صورت نتيجة اين نوشتار بررسي و واكاوي شدند.

مقدمه

اگر « برنامه ريزي »  را  مداخله  هدفمند ، آگاهانه و سنجيده انساني در مسير حوادث و فرايندها بدانيم ـ اعم از اين كه نتيجة آن ممكن است موفقيت آميز باشد يا نه ـ بر اين اساس، برنامه ريزي  فرهنگي  را  نيز  مي توان  كوشش آگاهانه ،  سنجيده  و سازمان يافتة  دولت  براي ايجاد تغيير در وضع موجود و دستيابي به اهداف مطلوب در   حوزه هاي مختلف فرهنگي دانست  .   ( اكبری : 14 : 1381 )

همان  گونه  كه  در  تعريف  فوق  نيز  مستتر است عبارت « برنامه ريزي  فرهنگي » با  مفروضات زير همراه است:

ـ  در  حوزة  فرهنگي  مي توان  دست  به برنامه ريزی زد و اگر امري مطلوب نباشد، امري اجتناب ناپذير است؛

ـ در حوزة فرهنگ، مشكلاتي وجود دارد كه بايد آنها را با اقداماتي كه « برنامه ريزي فرهنگي » مي ناميم، مرتفع سازيم؛

ـ برنامه ريزي فرهنگي بيشتر بر عهدة دولت است و يا از دولت انتظار مي رود كه دست به چنين اقدامي بزند؛

ـ برنامه ريزي فرهنگي مبتني بر سرمشق ها و الگوهاي فرهنگي موجود در جامعه است.

آنگاه كه از  واژه برنامه ريزي فرهنگي استفاده مي كنيم، منظور نحوه  به كارگيري  منابع  فرهنگي  برای  توسعه  يكپارچه شهرها، مناطق و كشورهاست (ايوانز، 1381:  34 ) ؛  به  عبارت  دقيق تر، « برنامه ريزي فرهنگي  فرايند  تشخيص  پروژه ها،  طراحي  برنامه ها و مديريت استراتژي هاي اجرا را گويند. هدف اين نوع برنامه ريزي در واقع يك نگرش  فرهنگي  به  انواع  سياستگذاري هاي  عمومي  است  ( همان : 35 ) . از اين رو، بين اين دو مفهوم تفاوت عمده اي  وجود دارد. اين تفاوت را به صورت خلاصه در  شكل 1 مي توان ملاحظه كرد .

برنامه ریزی فرهنگی = نگرش برنامه ای و مدیریتی به فرهنگ ( برنامه ریزی برای فرهنگ )

برنامه ریزی فرهنگی = نگرش فرهنگی به برنامه ریزی ( به کارگیری فرهنگ برای برنامه ریزی )

                                       شکل 1 : تفاوت بین برنامه ریزی فرهنگ و برنامه ریزی فرهنگی

در اين تحقيق آنچه مد نظر ماست ـ همان گونه  كه  قبلاً  در  مورد  مديريت  فرهنگي  نيز گفته شد ـ مفهوم اول است؛ يعني برنامه ريزي براي  فرهنگ  كه  از  روي  تسامح  از  اصطلاح برنامه ريزي  فرهنگي  نيز  در  اين  معنا  استفاده كرده ايم،  در  اينجا  برنامه ريزي  فرهنگي مبتني  بر  مجموعه اي  از  اهداف  و  الگوهاي پيش بيني  شده است.  برنامه ريزي  يا  سياست گذاري  فرهنگي  شامل  اصول  و  راهبردهاي  كلي  و عملياتي شده اي  است  كه  بر  نوع  عملكرد  يك نهاد  اجتماعي  در  امور  فرهنگي  استيلا  دارد  و  از  اين  رو  منظومه هاي  سازمان يافته  از  اهداف نهايي درازمدت، ميان مدت، قابل سنجش و نيز ابزارهای وصول به آن اهداف را در بر می گیرد .

قبل  از  آن  كه  به  صورت  دقيق تري  مفهوم برنامه ريزي فرهنگي را تشريح نماييم، ذكر اين نكته  الزمی  است  كه  بين  مفهوم « برنامه ريزي فرهنگ  »  و « برنامه ريزي  فرهنگي »  تفاوت عميق  و  ظريفي  وجود  دارد.  در  مفهوم  اول، برنامه ريزي براي حوزه فرهنگ مد نظر است، اما در معناي دوم، اين واژه كاربرد گسترده تري دارد  و  با  مجموعه اي  از  وظائف  و     رشته هاي علمي  از  جغرافياي  انساني  تا  طراحي  شهري، برنامه ريزي  اقتصادي،  سياست گذاري  اجتماعي و  سرانجام  برنامه ريزي  استراتژيك  پيوند  دارد.

هنگامي كه اصطلاح برنامه ريزي فرهنگ را به كار مي بريم، منظور هماهنگ سازي فعاليت هاي  شامل مداخلات عامدانه اي است كه دولت براي افزايش تقاضا در مصرف و تمايل به مشاركت در توليد آثار هنري انجام ميدهد.همان  گونه  كه  ملاحظه  كرديم،  بر  اساس تعريفي  كه  از  فرهنگ  ارائه  مي دهيم،  تعريف برنامه ريزي فرهنگي نيز متفاوت خواهد بود.برنامه ريزي  فرهنگي  عبارت  است  از: « هر كوششي براي ايجاد تغييراتي آگاهانه مطابق با الگوي  ذهني  پيشين  در  زمينه  باورها،  عقايد، ارزش ها، احساسات و رفتارها كه با خصوصيت  نسبتا پايدار از عقايد موردي متمايز ميشود  ( تاجیک ، 115 : 1379 ) .

ضرورت برنامه ريزي فرهنگي

ً تقريبا  همگان  بر  اصل  برنامه ريزي  اتفاق  نظر دارند و درباره اهميت و ضرورت آن هيچ گونه شک و شبه ای وجود ندارد. درباره اهميت و ضرورت برنامه ً ريزي در عرصة فرهنگ نيز تقريباچنين توافقي وجود دارد، اگر چه در محتوا و شكل آن    ديدگاه های متفاوتي را مي توان مشاهده كرد. شايد برنامه ريزي نتواند دست نيافتني ها را دست يافتني  كند،  اما  قطعاً  فقدان  آن  ميتواند دست يافتن يها را دست نيافتني سازد، لذا دست يافتن به آرمان هاي فرهنگي كه انقلاب اسلامي پيش روي دولت جمهوري اسلامي نهاده است، ضرورت توجه بيشتر به برنامه ريزي فرهنگي را ايجاب  مي كند. 

برنامه ريزي  فرهنگي  ميتواند امكان به كارگيري دقيق تر مديريت ها، سازمان ها و طراحي اقدام ها و فعاليت هاي فرهنگي متناسب با  اهداف  و  اولويت ها  را  فراهم  آورد.  اصولاً  برنامه ريزي  بر  اساس  اين  فرض  پذيرفته  شده ابزارهاي وصول به آن اهداف را در برمي گيرد. بنابراين، الگوي سياست  گذاري فرهنگي الزاماً براساس  هدفگذاري هاي  خاص ـ كه  از اصول راهبردهاي كلي و عملياتي شده خود اخذ ميكند  ـ  سامان  مي يابد،  سياست گذاري  فرهنگي  فاقد هدفگذاري هاي  پيشين،  چيزی  جز  ترجمان فقدان  سياست گذاري  فرهنگي  نيست  ( كاشی، 55 : 1379 ) .

تعريف ما از برنامه ريزي فرهنگي، متأثر از تعريفي است كه از مفهوم فرهنگ ارائه می شود اگر فرهنگ را در معناي كلي ـ كه قبلاً اشاره شد ـ به كار بريم، برنامه ريزي فرهنگي عبارت خواهد  بود  از: تلاشي  آگاهانه  براي  تغيير نگرش ها، اعتقادات، آداب و رسوم، ارزشها  هنجارهاي نسبتاً پايدار و بادوام جامعه، مطابق خواست و الگوي ذهني برنامه ريز.اما اگر فرهنگ را در معناي محدود به كار بريم،  تعريف  برنامه ريزي  فرهنگي  متفاوت  و محدود خواهد بود. يعنی : برنامه ريزي فرهنگي عبارت  است  از: تلاش  آگاهانه  و  سنجيده براي  تغيير  فعاليت ها  و  محصولات  فكري  و هنري  در  راستاي  دستيابي  به  اهداف  مطلوب مد  نظر  برنامه ريز  يا  برنامه ريزان ؛  به  عبارت ديگر و به بيان ايوانز، برنامه ريزي عبارت است از : تشخيص منابع ، توزيع يارانه ها و امكانات عمومي براي مجموعه اي از فعاليت هاي هنري تشويق و طراحي شده  (تماشاخانه ها، گالري ها، موزه ها،  تالارهاي  كنسرت،  مراكز  هنري  و رسانه اي،  نمايش  فيلم  و  غيره )  و  حمايت  از  هنرمندان  و  كاركنان  فرهنگي  . مثلاً،  در  اكثر جوامع  غربي  بخشي  از  برنامه ريزي  فرهنگي انجام مي گيرد كه امكانات و منابع ما محدود است و بهره گيري توأم با روزمرگي از منابع محدود، صدمات  جبران ناپذيري  به  بار  خواهد  آورد.

امروزه برنامه ريزي در تمام امور انساني، امري انكارناپذير تلقي و عملاً شاخصي براي تفكيك كشورهاي  پيشرفته  از  غير پيشرفته  محسوب مي شود. با توجه به اهميت برنامه ريزي، به نظر نمي رسد دليلي براي بهره گيري از آن در عرصه فرهنگ وجود نداشته باشد، زيرا نظام فرهنگي همزمان داراي دو كاركرد محوري متناقض نماي  « تغيير و نوآوري اجتماعي » و « تداوم اجتماعي »است. بنابراين، ضرورت برنامه ريزي فرهنگي را بايد در دو چيز جستجو كرد: از يك طرف در همين  كاركرد  دوگانه  و  متناقض آميز  فرهنگي يعني  كاركرد  تغيير  و  تداوم  و  از  طرف  ديگر، جوامعي نظير جامعة ما كه مرحله گذر را طي مي كنند و تحولات سريع و ناهمگون و نابرابر را تجربه می كنند، همزمان احتياج به نظم و تغييرات همگون و جهت دار دارند ( چلبی، 175 : 1374 ) .

ديدگاه هاي نظري موجود درباره برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگيدو  ديدگاه  نظري  متفاوت  درباره  برنامه ريزي فرهنگي را مي توان از يكديگر تفكيك كرد. اين دو عبارتند از :

الف )  ديدگاهي  كه  با  سياستگذاري  و برنامه ريزي در عرصه فرهنگ مخالف است :

 بر  اساس  اين  ديدگاه ،  اتخاذ  سياست  فرهنگي مشخص،  تهديدي  عليه  آزادي  انتخاب  فرد  و توسعة تجاري است ( گوردن ، 65 : 1383) ؛ لذا اصولاً ضرورتي براي آن وجود ندارد. از طرف اين  ديدگاهي  است  كه  توسط  اكثر  كشورهاي اروپايي و آمريكايي شمالي پيگيري مي شود. در آمريكا مخالفت با برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگي بر سه استدلال زير استوار است :

1.  تنظيم  سياستهاي  هماهنگ  در  اين  عرصه،  بر  فعاليت  سازمان هاي  خصوصي  تأثير مختل كننده دارد ؛

2.  سياستگذاري  فرهنگي  دولت  باعث مداخله  نابجاي  دولت  در  توسعة  فرهنگي ميشود ؛

3.  اين  مداخله  بر  لزوم  تبعيت  ( نه هدايت كنندگي )  دولت  در  عرصة  فرهنگ  از بخش خصوصي تأثير منفي دارد ( وحيد، 1386) .

بر اساس رويكرد مذكور، تدوين سياستي كه كليت فرهنگي يك كشور را در دايره شمول خود قرار دهد ، اگر نگوييم ناممكن حتما امري دشوار است. « تنوع فرهنگي » ، « خالقيت فرهنگي » و « تغيير فرهنگ » در اين رويكرد اصولي اساسي تلقي مي شوند كه برنامه ريزي فرهنگي ـ به ويژه توسط دولت ـ تهديدي جدي براي آن محسوب مي شود.

ب  )  ديدگاهي كه سياستگذاري فرهنگي را يك ضرورت مي داند :

اين ديدگاه كه عملاً شامل گروه نسبتاً وسيعي از  ديدگاه هاي  مختلف  است ،  برنامه ريزي  و سياست گذاري  فرهنگي  را  نه  تنها  امري  ميسر و « شدني » بلكه آن را الزامي و اجتناب ناپذير بر مي شمرد . در اين ديدگاه ، برنامه ريزي فرهنگي تهديدي  براي  آزادي  انتخاب  فرد  محسوب نمي  شود و اگر هم باشد، اصولاً گزيري از آن نيست.

 

اگر ديدگاه اول را ديدگاه فرهنگي ليبراليسم بناميم، انديشه فرد مستقل و اميال و خواست هاي ويژه  او  ـ  كه  نبايد  محدوديت  و  الزام  بيروني بر او حاكم باشد و براي او تعيين تكليف كند ـ در مركز آن جاي مي گيرد. تصور چنين فرد مستقلي از شبكه مناسباتي كه بر مبناي آن، فرد و اميال او سامان مي يابد، انديشه اي متافيزيكي است؛ زيرا فرد همواره در شبكه اي از مناسبات جمعي  تعريف  و  كم  و  بيش  خواست  او  در ديگر، فرهنگ مقوله اي كيفي و حاصل زندگي عده كثيري از مردم در يك شرايط مشابه و در مدت  زمان  نسبتاً  طولاني  است،  لذا  نمي توان و  نبايد  آن  را  از  امر  متعالي  و  كيفي  به  زمين خاكي  و  عالم  انساني  برنامه ريزي  تنزل  داد.

ملزومات و شروط برنامه ریزی فرهنگی مطلوب

ملزومات برنامه ریزی فرهنگی بر حسب اهداف و محتوایش متفاوت خواهد بود . در کشورهایی که برنامه ریزی و سیاست فرهنگی اجازه تعیین محتوای فرهنگ را ندارد و هدفش ایجاد فضای باز برای شکوفایی و توسعه فرهنگ است ، ملزومات برنامه ریزی فرهنگی متفاوت با برنامه ریزی کشورهایی خواهد بود که برنامه ریزی فرهنگی دقیقاً محتوای فرهنگ و شکل دادن به آن را از پیش تعیین می کند .

گوردون و ماندی برای برنامه ریزی فرهنگی مطلوب و پایه ای ، پنج شرط اساسی قایل هستند که به نظر می رسد برای سیاست فرهنگی نوع اوّل که مربوط به کشورهای پیشرفته اروپایی است ، کاربرد بیشتری دارد   ،  اگرچه  اين  حرف بدان معنا نيست كه اين شروط هيچ كاربردي براي  ساير  كشورها  ندارند  و  براي  آنها  مفيد نخواهند بود. اين پنج شرط عبارتاند از:

1. تعادل سياسي

تعادل  يعني  ترويج  و  پيشبرد  فرهنگ  صرفا  به خاطر خود فرهنگ و نه اهداف احزاب سياسي و  فلسفه هاي  جزمي،  به  خصوص  ملي گرايي تهاجمي فرهنگ منطقي ، فرهنگي است كه به روي همه فرهنگ هاي ديگر باز است، آن قدر اعتماد  به  نفس  دارد  كه  استدلال هاي  متنوع  و مخالف را پذيرا و شامل گردد و آن قدر زنده است كه باور كند فرهنگ زمان حاضر به همان اندازه فرهنگ زمان گذشته جالب است. مراجع دولتی اغلب ابراز می دارند هدف آنان برقراری ارتباط با نتایج حمایت فرهنگی در عین حفظ فاصله با محتوا و برنامه های فرهنگی است ، اما این هدف مستلزم آن است که وزیران فرهنگ علاوه بر ایجاد گروه های ارزیاب در روند تصمیم گیری های اداری ، خود را در حاشیه نگه دارند و از هرگونه اعمال نفوذ برای انعکاس خط مشی دولت بپرهیزند . تعیین سیاست و حمایت از آن – پول مالیات ، رضایت دادن به گزارش نهایی درباره نتایج قانونگذاری و هزینه ها و کمک به بهبود فرهنگ ، همه بدون دخالت – حتی در صورتی که دولت تحریک به دخالت شود ، صورت می گیرد .

2 – سرمایه گذاری واقع بینانه

اگر فعالیت های فرهنگی با منابع کافی پشتیبانی نشوند ،‌ ساختار آن با تداخل مداوم و بحران های مدیریتی روبرو خواهد شد . مؤثرترین سیاست آن است مبلغی بین 50 تا 60 درصد از بودجه عملیاتی سالانه لازم برای نهادها صرف اعطای انواع بورس ها و کمک هزینههای تشویقی شود . همچنین بخش مهمی از از هزینه ها باید به ابتکارات و فعالیت های جدید و در حال توسعه اختصاص یابد ، نه آن که مبالغی هنگفت در اختیار سازمان های متورم و راکدی قرار گیرد که بازدهی چندانی ندارد .

 

3 – تدوین چارچوب قانونی عاری از تعصب

وجود نوعی نظام مالیاتی به نفع تولیدکنندگان فرهنگی و هنرمندانی ، امری ضروری است و قوانین تجاری باید به نفع آنها طراحی شوند . حمایت از حق پدیدآورنده‌ ( کپی رایت ) و سایر حقوق مالکیت معنوی ، الزام همه شبکه های دولتی ( رادیو ، تلوزیون و ... ) به بالا بردن کیفیت فرهنگی برنامه هایشان ، وضع قوانین حمایت از محیط زیست و فرهنگ ، انعقاد توافق نامههای بین المللی درباره تعریف و حدود حقوق فرهنگی ، حصول توافق بین المللی در خصوص جابه جایی کالا و خدمات فرهنگی و غیره ، همگی ملزومات یم سیاست فرهنگی پایدار و مطلوب هستند .

4 – تشویق تجارت و صنعت فرهنگی

یک سیاست فرهنگی مطلوب ، نیازمند تجارت و صنعت فرهنگی آزاد و قدرتمند است ، لذا نباید با آثار هنری و متون فرهنگی دقیقاً همچون کالاها و خدمات دیگر رفتار کرد . طرح ها و رسانه هایی که آثار هنری را تبیین می کنند ، باید آزادباشند و در عین حال در برابر سرقت نشر حفاظت شوند . جنبه های مختلف این تشویق عبارت اند از گنجاندن جنبه های فرهنگی در همه امور توسعه عمومی ، طرح های بازسازی ، برنامه های کارآموزی و توافق نامه های مردمی ، الزام طرح های توسعه دولتی و خصوصی با ارزش بیش از 250000 دلار به اثبات فواید فرهنگی خود ، برتری دادن فواید تنوع فرهنگی بر استدلال های تجارت آزاد در قوانین تجاری ، معافیت حمایت صنایع فرهنگی از محدودیت های یارانه ای و نزدیک کردن صنایع فرهنگی ، سازمان های هنری و نهادهای آموزشی به یکدیگر از طریق تخفیف مالیاتی .

آموزش

اگر سیاست های تشویق ، حمایت و پاداش عادلانه با آموزش گسترده ، عمیق و مداوم برای همه مردم همراه نباشد ، در درازمدت بی نتیجه خواهد بود . از جمله فعالیت های این بخش می توان این موارد را نام برد تعیین موقعیت برتر برای موضوعات فرهنگی در همه بخش های نظام آموزشی ، اجباری شدن دوروس هنری در تمام سطوح ، تبدیل بافت فرهنگی و محیط زیست به یک زمینه تحقیقاتی ، الزام تمام مؤسسات فرهنگی به داشتن برنامه آموزشی و غیره ( گوردن ، 105-97 : 1383 ) .

بسیاری از شروط فوق را می توان در یکی از تصمیمات مهم « کنفرانس بین المللی سیست های فرهنگی » که در سال 1998 در استکهلم برگزار شد به وضوح مشاهده کرد : « سیاست فرهنگی باید یکی از اجزای اصلی راهبرد توسعه باشد ، خلاقیت و مشارکت در حیات فرهنگی ترویج و سیاست پاسداری از میراث تقویت و صنایع فرهنگی ترویج شود . تنوع فرهنگی و زبانی در جامعه اطلاعاتی و برای این جامعه رواج یابد و منابع انسانی و مالی بیشتری در عرصه توسعه فرهنگی به کار گرفته شود ( همان : 12 ) .

در کشورهایی که هدف برنامه ریزی فرهنگی ، تغییر محتوایی فرهنگ است ، ملزومات برنامه ریزی فرهنگی تا حدود زیادی متفاوت است . از جمله ضروریات این کشورهای ، تأسیس سازمان ها و نهاد های عریض و طویل و متعاقب آن ، به اجرا درآوردن برنامه ها و نظارت بر آن و اختصاص بودجههای کلان توسط دولت است ؛ ضمن اینکه دولت ها نیز به استخدام و به کارگیری نیروهای اجرایی و کارشناسان متخصص و آموزش دیده ی زیادی در عرصه فرهنگ نیازمندند .

 ویژگی های برنامه ریزی فرهنگی مطلوب

برنامه ریزی فرهنگی مطلوب ، باید دارای ویژگی های خاصی باشد از جمله :

1-      برنامه ریزی فرهنگی باید منعطف باشد ؛

2-      انضمامی و تجربی باشد ؛

3-      از یک سو بر اساس تعریف محدود از فرهنگ استوار باشد و از سوی دیگر ، انتخابی باشد و صرفاً به برخی از متغیرهای راهبردی و در سطح فوقانی جامعه توجه کند ، نه اینکه بدون در نظر گرفتن عوامل انگیخته در عرصه های گوناگون و در سطوح مختلف ، برای جزیی ترین امور برنامه ریزی کند که در این صورت نتیجه چنین برنامه ای از قبل مشخص است ؛

4-      ویژگی ساختاری دباشد ، نه اجباری . به این موضوع مهم اخیراً در ادبیات برنامه ریزی و توسعه نیز توجه جدی شده است . به عبارت دیگر برنامه ریزی فرهنگکی باید در صدد تأسیس فرصت های ساختاری برآید تا مردم به روشی خاص در آن رفتار کنند ، نه این که مسقیماً برای انجام کاری تحت فشار قرار بگیرند . در ادبیات برنامه ریزی اجتماعی ، معمولاً به برنامه ریز توصیه می شود بیشتر متکی به فراقدرت باشد به جای این که به قدرت عریان تکیه کند ؛

5-      مشارکتی و مردمی داشته باشد ؛

6-      برای جلب مشارکت عموم باید حتی المقدور داوطلبانه باشد ، زیرا این نوع برنامه ریزی همچنان که از نام آن استنباط می شود ، با عنصر فکر و اندیشه سروکار دارد و این امر بدون مشارکت داوطلبانه مردم میسر نخواهد شد (چلبی،1374:3)؛

7-      واقع گرایانه باشد ؛ به عبارت دیگر با توانایی های سیستم سازگار باشد و امکانات و ظرفیت های موجود در جامعه را مدنظر قرار دهد ؛

8-      منطبق با وجدان عمومی جامعه باشد ؛

9-      آینده نگر باشد ؛

10-  به قلمرو ملی محدود نشود ؛ بلکه با اتخاذ چشم اندازی وسیع ، مسائل بین المللی ، بین منطقه ای و جهانی نیز مدنظر قرار گیرد . همچنین برای همکاری با سایر دولت ها ، مؤسسات تجاری ، انجمن های داوطلبانه و خصوصی و نهادهای دیگر ، باید در صدد یافتن راه های جدیدی برآید ؛ ضمن اینکه تأثیر مثبت روند جهانی سازی در خلاقیت محلی – از نظر ایجاد فرصت ها و امکانات بازار – باید مورد بررسی قرار گیرد . اثرات مثبت و منفی بازارهای جهانی بر صنایع فرهنگی محلی نیز ، از جمله مسائلی است که باید مورد مطالعه قرار گیرد تا بتوان برای حمایت از این صنایع و رشد فرهنگی و اقتصادی آنها ، اقداماتی را پیش بینی کرد ( یونسکو ، 529 : 1379 ) ؛

11-  بخشی از سیست های اقتصادی و اجتماعی باشد تا ارزش های فرهنگی ملی و محلی در مدیریت اقتصاد در نظر گرفته شود ( همان : 528 ) ؛

12-  به امر تنوع فرهنگی ، که خلاقیت در تولید آثار هنری منجر می شود ، توجه ویژه ای داشته باشد ؛

13-  با توجه به محدودیت منابع و امکانات و همچنین مشکلات ، اولویت گذار باشد ؛

14-  بر اساس اجماع و نوعی توافق رسمی و اتفاق نظر میان سئولان و متولیان امور شکل گرفته باشد و کارشناسان و بخش اجرایی نیز مصمم به اجرای آن باشند . برنامه فرهنگی ملی بر اساس یک فرایند سیاسی است ؛ فرایندی که سیاستمداران آن را آغاز می کنند و می کوشند تا بر آن حاکم گردند . برای تحقق اهداف فرهنگی ، باید میان رهبران سیاسی و برنامه ریزان ، پیوسته تبادل نظر صورت گیرد . برنامه ریزی نمی تواند از فرایند سیاسی جدا افتد و بی توجه به آن ادامه یابد در صورتی که کارکنان – چه کارشناسانی که برنامه را تهیه می کنند و چه کارمندانی که آن را اجرا می نمایند – برای اجرا آن مشتاق نباشند و یا ورزیدگی کافی نداشته باشند ، برنامه را با شکست مواجه می کنند ؛

15-  بر اساس یک الگو و رویکرد فرهنگی کلانی شکل گیرد و درباره آن الگو و رویکرد ، میام مسئولان و کارشناسان اتفاق نظر وجود داشته باشد ؛ به عبارت دیگر ، انگاره نظری حاکم بر سطوح عالی برنامه ریزی و سطوح کارشناسی متفاوت نباشد ، زیرا وجود شکاف نظری در اکثر ابعاد محورهای انگاره نظری سطوح عالی برنامه ریزی و سطوح کارشناسی موجب ابهام مفهومی ، نبود تفاهم میان سطوح عالی ، میانی و اجرایی و در نتیجه ظاهر شدن گسست و به هم ریختگی در حوزه برنامه ریزی فرهنگی می شود و سیاست گذاران اهداف و راهبردهایی را تعیین می کنند که برای سطوح کارشناسی ابهام نظری دارد . متقابلاً طرح ها و برنامه هایی توسط کارشناسان ارایه می شود که از نگاه سیاست گذاران مبهم و مشکوک است ( رجب زاده ، 76 : 1380) .

منابع

ـ اكبری، محمدعلی، (1381)، « تجربياتی از برنامه ريزی فرهنگی در ايران (1357-1320) ، فصلنامة فرهنگ عمومی، زمستان 1381، شمارة 33.

ـ ايوانز، گريم، (1381)، «برنامهريزی فرهنگی: مفهومی مبهم » ، ترجمه پرويز اجلالی، فصلنامه فرهنگ عمومی ، زمستان 1381، شمارة 33.

ـ تاجيك، محمدرضا، (1379) ، « تأمل آسيب شناختي بر فرهنگ در ايران » ، در : سياستگذاري فرهنگي در ايران امروز، تهران: مركز بازشناسي اسالم و ايران.

ـ چلبي، مسعود، (1374) ، جامعه شناسی نظم ، تهران : نشر نی .

ـ رجب زاده، احمد و ديگران، (1380) ، جامعه و فرهنگ( مجموعه مقاالت ) ، تهران: بی جا .

ـ كاشی ، غلامرضا، ( 1379) ، سياستگذاری اقتدارگرايانه و دموکراتيک فرهنگی ، تهران : مركز بازشناسی اسالم و ايران، چاپ اوّل.

ـ گزارش جهانی فرهنگ، (1379) ، ترجمه هادی غبرايی و ديگران ، تهران : مركز انتشارات كميسيون ملی يونسكو در ايران ، چاپ اوّل.

ـ  گوردن، كريستوفر  و  سايمون  ماندی، ( 1383) ، ديدگاه های  اروپايی  سياست  فرهنگی ،  ترجمه  هادی غبرايی ، تهران : دفتر پژوهش های فرهنگی .

ـ وحيد، مجيد، (1386) ، بحثی در سياستگذاری فرهنگی، فصلنامه سياست ، دوره سوم، بهمن 1386.

 

ayda بازدید : 9690 شنبه 09 خرداد 1394 نظرات (0)

          

                               رشته مدیریت امور فرهنگی و برنامه ریزی

عنوان تحقیق

                                      انواع فرهنگ

استاد مربوطه

                                    استاد حسن پور

تهیه و تنظیم

                                      مهستی بیگی

درس

                                                     برنامه ریزی فرهنگی

                                 

                                              کارشناسی حرفه ای ترم ۴

                                                              بهار ۹۴

 

 

 

 

 انواع فرهنگ

صاحب نظران و فرهنگ شناسان، برای فرهنگ انواع یا سطوح مختلفی را ذکر می کنند و مبانی متفاوتی را برای تقسیم بندی در نظر می گیرند.یکی از تقسیم بندی ها بر مبنای دامنه شمولیت زمانی وجامعه تحت پوشش می باشد. دراین تقسیم بندی انواع فرهنگ عبار است از :

فرهنگ عمومی

فرهنگ عمومي عبارت است از محموعه منسجم و نظام يافته‌اي از اهداف، ارزشها، عقايد، باورها، رسوم و هنجارهاي مردم متعلق به يك جامعه بزرگ، قوم يا ملت»[2] بنابراين فرهنگ عمومي، شامل تمامي فعاليتهاي مبتني بر انديشه و عادت است كه در جهت برآوردن نيازهاي بشري بسته به انواع جوامع از نظر تاريخي، سياسي، اقتصادي، مذهبي، رفتارهاي عمومی مردم را شكل مي‌دهد. همه انسانهايي كه از گذشته‌هاي دور تا كنون در اقصي نقاط دنيا زندگي كرده‌اند؛ فرهنگ داشته‌اند. پس فرهنگ يك پديده عام است و هيچ گروه يا فردي در جامعه انساني نمي‌توان يافت كه فرهنگ نداشته باشد؛ اما از آنجايي كه اقوام و جوامع مختلف به نحوه يكساني در برآوردن نيازهاي خود و برخوردشان براي رفع نيازها يكسان نبوده است، طبيعتاً فرهنگ خاص خود را ساخته و پرداخته‌اند و از اين رو است كه در جوامع مختلف، تنوع فرهنگي به چشم مي‌خورد. ليكن در يك جامعه بزرگ، قوم ياملت، بسياري از ارزشها، باورها، هنجارها، معيارها و الگوهاي رفتاري هستند كه گذشته از تكثر فرهنگي قوميتهاي مختلف جامعه، جنبه عام داشته، همگان آن را پذيرفته‌اند و در يك كل اجتماعي از آن پيروي مي‌كنند. همين جنبه‌هاي عام در يك جامعه بزرگ يا ملت را به عنوان «فرهنگ عمومي» آن جامعه مي‌توان مورد مطالعه و بررسي قرار داد. شخصيت اجتماعي مردم يك جامعه در فرهنگ عمومي آن خلاصه مي‌شود و اهداف و كيفيت و مسير حركت به سوي تعالي با زوال و عقب افتادگي آن تحت تأثير فرهنگ عمومي است. لذا اهميت شناخت و بررسي فرهنگ عمومي براي ارتقاء و تحول آن در مسير رشد و توسعه، آشكار مي‌شود. بسياري از پژوهشگران براي واكاوي فرهنگ عمومي و اصلاح و برنامه ريزي آن ابتدا به بررسي دقيق آن از طريق كاركردهاي سطوح و لايه‌هاي مختلف فرهنگ مي‌پردازند. زيرا فرهنگ از سطوح مختلفي مشتق شده است. برخي از اين مشتقات در يك نظام فرهنگي، پايه‌ها و ريشه‌هاي فرهنگ عمومي را مي‌سازند. اين بخش را لايه زيرين مجموعه مي‌نامند كه ديگر سطوح و لايه‌ها بر آن قرار دارند. مي‌توان گفت كه جهان بيني‌ها و شناخت شناسي در اين سطح قرار دارد كه ريشۀ بسياري از باورها، اعتقادات و ارزشها را به عنوان لايه بعدي فرهنگ تشكيل مي دهند . (۱)

فرهنگ عمومی

فرهنگی است که وجوه مشترک زیادی با فرهنگ ملی دارد ولی در مظاهر فرهنگی با تغییرات متناسب با شرایط و مقتضیات محیطی همراه است. به یک معنا فرهنگ عمومی، ظهور ونمود فرهنگ ملی در دوره های زمانی کوتاه مدت وتحت تأثیر شرایط زمانی است. عموم افراد جامعه در فرهنگ عمومی مشترک اند. (۲)

فرهنگ ملی

فرهنگی است که چندین نسل در آن مشترک اند و به عنوان عامل مؤثر در تعیین هویت ملت ها قلمداد می شود. (۳)

فرهنگ تخصصی

فرهنگی است که بخشی از افراد یک جامعه براساس حرفه و تخصص و حوزۀ شغلی خویش در آن مشترک اند. (۴)

فرهنگ سازمانی

فرهنگی است که اعضای یک سازمان در آن مشترک اند. (۵)

 

 (1) http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=31632

(2) Shams47.blogfa.come

(3) Shams47.blogfa.come

Shams47.blogfa.come  (4)          

 (5)   Shams47.blogfa.come

فرهنگ سیاسی :

به عنوان تابعی از فرهنگ عمومی، مفهومی است که سعی در ترکیب رهیافت­های روان­شناختی، مردم­شناختی، جامعه­شناختی و تاریخی برای پر کردن خلا موجود بین سطح تحلیل خرد رفتار سیاسی فرد و سطح تحلیل کردن رفتار سیاسی مبتنی بر متغیزهای مشترک جامعه دارد. پای معتقد است فرهنگ سیاسی مجموعه بازخوردها، اعتقادات و احساساتی است که به روند سیاسی سامان می­دهد و اصول و قواعد تعیین کننده حاکم بر رفتار نظام سیاسی را مشخص می­کند. رهیافت فرهنگ سیاسی بر سنّت ماکس وبر تکیه دارد. وی تغییر وتحوّل بینش مذهبی را عامل اساسی تحوّلات می­دانست؛ لذا فرهنگ سیاسی که کنش­های سیاسی انسان را نه در اقتصاد و اجتماع بلکه در بینش­ها و نگرش­های مذهبی و متغیرهایی از این دست می­جوید. با این همه واژه­ی فرهنگ سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم در آثار توسعه­ی سیاسی مطرح شده است. اصطلاح امروزی فرهنگ سیاسی با ایده­های قدیمی­تری نظیر روح ملی و شخصیت ملی تا حدی هم­پوشانی دارد. مقصود از روح ملی مجموعه خصوصیت­ها، اخلاق و استعدادهایی است که با وجود تحولات ظاهری ثابت است و در واقع مغز، منشاء ساختمان باطنی ملت­ها را تشکیل می­دهد. از این دیدگاه روح ملی در همه دوره­های زندگی، آثاری از خود بر جای می­گذارد. و به عبارتی ریشه و مبنای همه احوال آن ملت است. بر این اساس ملت­ها هر کدام طرز فکر و عمل مخصوص به خود را دارند. برای مثال آندره زیگفرید در کتاب روح ملت­ها از ابتکار فرانسوی­ها، سرسختی انگلیسی­ها، انظباط آلمانی­ها و بالندگی آمریکایی­ها به عنوان مشخصه­های بارز یا روح این ملت­ها نام برده است. (۱)

فرهنگ الهی

فرهنگ الهى ، انسان را آميزه اى از پيكر خاكى و روان آسمانى مى داند. كه فرهنگ اسلامى تبلور تمام و كمال آن است ، و هدفش دستيابى به كمال است كه در تابش آفتاب وحى حاصل مى شود و معيار برترى افراد را نيز پرهيزگارى و پايبندى به اصول ثابت اخلاقى مى داند. (۲)

(۱) http://kalamejomeh.blogfa.com/post/259

(۲) http://kalamejomeh.blogfa.com/post/259

فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی :

فرهنگ را می‏توان در دو سطح مادی و معنوی دسته‏بندی کرد؛ فرهنگ مادی عبارت است از تمامی آنچه که عینی و ملموس است؛ مانند آثار هنری، دستاوردهای صنعتی، بناهای تاریخی، خط، موسیقی و فرهنگ معنوی یاغیرمادی نیزعبارت است ازعقاید و رسوم، علوم ومعارف، ارزش‏ها و اندیشه‏ها، اخلاقیات، دانستنی‏ها و... (روسک3، 1369، ص 10 و روح‏الامینی، (ص ۲۴ )... . فرهنگ مادی معمولاً تحت تأثیر فرهنگ معنوی رشدمی‏کند؛ زیرا نوع نگرش به هستی وجهان، وارزش های حاکم بر جوامع، در ساخت ابزار جدید برای امور زندگی و رفاه اجتماعی به انسان جهت می‏دهد؛ برای مثال، طرز نگرش، نوع ارتباطات و معاشرتِ انسان‏ها، آنان را به ساختاری خاص در معماری سوق می‏دهد، و یا نوع نگرش زنان به حقوقشان، آنان را در انتخاب نوع لباس یا رفتار رهنمون می‏سازد(قیصی‏زاده، 1363). از طرف دیگر فرهنگ مادی نیز در فرهنگ معنوی تأثیر می‏گذارد. برای مثال، وارد شدن و جای گرفتن یک تکنولوژی جدید که در شمارفرهنگ مادی است، بالطبع ارزش‏های جدیدی رابا خودخواهد آورد و ارزش‏هایی را نیز متزلزل خواهد ساخت (روح‏الامینی، ص110 ) (۱)

فرهنگ عامه :

فرهنگ عامّه یا فرهنگ مردمی، اصطلاحی است که در سال ۱۸۴۶ از سوی ویلیام تامس (william Thams) عتیقه‌شناس انگلیسی ابداع شد و به نحوهٔ زندگی انسان‌ها در طبیعت، رفتارها و همچنین معناهای مشترکی گفته می‌شود که عامه مردم جامعه در زندگی روزمره با آن سر و کار دارند. چند نظریه کلی پیرامون فرهنگ عامه وجود دارد :

نخست اینکه آن را از طرف صنایع فرهنگ‌سازی سرمایه‌داری تحمیل شده، و با هدف عوام فریبی و سود بردن می‌دانند. این دیدگاه، فرهنگ عامه را یک نظام (ساختار، قالب و چهارچوب) می‌بیند. دیدگاه‌های ساختارگرایی، مکتب فرانکفورت، برخی انواع پساساختارگرایی، و اقتصاد سیاسی مدافع این نگرش هستند.[۱] نگرشی که فرهنگ عامه را برآمده از اعماق جامعه و «ندای» واقعی مردم، عامه، طبقه کارگر، یا خرده‌فرهنگی «اصیل» می‌داند. این دیدگاه فرهنگ را شامل نوعی کنش‌گری مردم می‌داند. دیدگاه‌های تاریخ اجتماعی، تاریخ اعماق جامعه، و برخی انواع ساختارگرایی مدافع این نظر هستند.[۱]

نظریه‌پردازانی با به کار گیری مفهوم هژمونی، فرهنگ عامه را «موازنه‌ای مبتنی بر مصالحه» از هر دو دیدگاه بالا می‌دانند. این پژوهشگران توجه خود را بر نحوه فرهنگ‌سازی مردم با استفاده از کالاهای فراهم شده توسط صنایع فرهنگ سازی ِ سرمایه‌داری معطوف می‌کنند و رابطه میان کنش‌گری و نظام (میان تولید و مصرف) رابطه‌ای دیالکتیکی می‌دانند. این دیدگاه که «انسان‌ها هم فرهنگ خود را می‌سازند و هم توسط فرهنگ ساخته می‌شوند» را در واقع کارل مارکس نخستین بار ارائه کرد. آنتونیو گرامشی و دیگر نظریه پردازان نیز به طور جدی بدان پرداخته‌اند. (۲)

غالب ترين فرهنگ حاکم بر جو سازمان ها شناسايي شده و ساير فرهنگ ها به ترتيب نمره ميانگين کسب کرده عبارتند از:فرهنگ مشارکتي: 2.722، فرهنگ انعطاف پذيري: 2.525 و فرهنگ ماموريتي: 2.405. مقايسه ميانگين شاخص هاي موفقيت سازمان نشان داد که مولفه انعطاف پذيري با نمره ميانگين 2.96 بالاترين مولفه و ساير مولفه ها به ترتيب نمره ميانگين کسب کرده عبارتند از: مولفه انسجام: 2.885، مولفه سرعت: 2.88 و مولفه نوآوري: 2.725. در تفکيک داده هاي تحقيق به دو دسته 1- مراکز تحت پوشش دانشگاههاي علوم پزشکي و وزارت بهداشت و 2- مراکز تحت پوشش تامين اجتماعي نتايج نشان داد که فرهنگ سازماني غالب بر بيمارستان هاي تحت پوشش وزارت بهداشت، فرهنگ بروکراتيک و فرهنگ غالب در بيمارستان هاي تحت پوشش تامين اجتماعي فرهنگ مشارکتي مي باشد. همچنين ميانگين نمره موفقيت سازماني در بيمارستان هاي تحت پوشش سازمان تامين اجتماعي به صورت معني داري بالاتر از ميانگين نمره موفقيت سازماني بيمارستان هاي تحت پوشش وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکي بود. از نظر ارتباط فرهنگ سازماني با موفقيت سازماني تنها فرهنگ مشارکتي همبستگي مثبت با موفقيت سازماني داشت و در ساير فرهنگ ها يا فرض عدم وجود رابطه تاييد شد و يا همبستگي منفي حاصل شد. نتيجه گيري: بيمارستان ها اصلي ترين سازمان هاي ارائه دهنده خدمت در نظام سلامت و حوزه بهداشت و درمان کشور مي باشند، پياده سازي فرهنگ هاي مشارکتي و انعطاف پذيري، بيمارستان را در پاسخگويي به نيازهاي مراجعين و بيماران افزايش داده و ضمن تامين رضايتمندي مشتريان، در راستاي تحقق رسالت اصلي سازمان بيمارستان که ارائه خدمت مي باشد، نقش انکار ناپذيري ايفا خواهد کرد. (۳).

انواع فرهنگ به عقيده روت‌ بنديکت : فرهنگ ديونيزى Dionysienne که تمايل به پرخاشگرى در آنها بيشتر است دوبوها (Dobu)، در سواحل جنوبى گيتهٔ جديد داراى اين نوع فرهنگ مى‌باشند. بنابراين دوبوها خواستار جنگجويان ورزيده‌ هستند. فرهنگ آپولونى Apollnienne خصوصياتى مانند قناعت، صلح دوستي، ميانه‌روي، تعادل و گرايش به زندگى مسالمت‌آميز، الگوهاى اساسى اين فرهنگ است. نمونه مورد استناد بنديکت سرخ‌پوستان زونى است که در ميان قبائل پوئبلو در نيومکزيکو، زندگى مى‌کنند، آنها افراد خود را متمايل به همکارى و اهل منطق تربيت مى‌کنند. کازنو معتقد است که اين طبقه‌بندى کلى نيست زيرا قبائلى وجود دارند که افراد خود را طورى تربيت مى‌کنند که خصوصيات فرهنگ پهلوانى و فلسفى را داشته باشند. اگر زوزنى‌ها و ديوها را لحاظ خصوصيات رفتارى با يکديگر متفاوت هستند، بدان جهت است که افراد جامعه اين رسم را مى‌خواهند. به‌عبارت ديگر فرد است که فرهنگ را توجيه مى‌کند. بنديکت مى‌گويد: مجموعه فرديت‌ها است که به فرهنگ شکل مى‌بخشد ولى شکل کلى برتر از تک‌تک افراد است از اين‌رو بر آنها حاکم است. تأثير و حاکميت فرهنگ بر افراد در همهٔ جوامع يکسان نيست. در برخى از جوامع فشارهاى فرهنگى به مراحل ابتدائى زندگى افراد محدود مى‌شود، و حال آنکه در جوامع ديگر تا پايان عمر اين جريان فرهنگى ادامه دارد، مثلاً در بين زونى‌ها نظارت و کنترل بر مسائل جنسى از آغاز کودکى تا بزرگسالى ادامه دارد، ولى نزد ملانزى‌ها از آغاز آزادى مطلق جنسى وجود دارد و بعد کامجوئى آن مورد توجه است نه تشکيل خانواده . انواع فرهنگ به‌عقيده ديويد ريزمن(David Reisman) فرهنگى که افراد آن تحت‌تأثير سنت‌ها قرار دارند آنان مى‌کوشند تا در هر امرى از سنت‌ها پيروى کنند و چنانکه معمول است، اعمال و رفتار خود را تنظيم نمايند. گورويچ مى‌گويد که اين نوع افراد مطابق با روستاى جوامع سنتى است که در آنها تغييرات بسيار کند است. فرهنگى که افراد آن ابتکار عمل دارند افراد در آن مى‌کوشند تا رفتار خود را تحت‌تأثير آگاهى‌هاى شخصى منظم نمايند. ريزمن افراد اين نوع فرهنگ را خودمختار مى‌نامد. افراد اين فرهنگ تحت‌تأثير ارزش‌ها و هنجارهائى هستند که از راه تربيت اجتماعي، که معمولاً منطبق با نيازهاى زمان است، به آنها آموخته شده است، نمونهٔ اين فرهنگ همان است که در جوامع سرمايه‌دارى و شهرى غيرسنتى وجود دارد

فرهنگ دنباله و يا التقاطى

رفتار افراد در اين فرهنگ از منابع گوناگون متأثر مى‌‌شود، و بايد به‌نحوى خود را تطبيق دهند. در اين نوع فرهنگ افراد تابع عقيده و نظرى هستند که ديگران دربارهٔ آنها اظهار مى‌دارند 'آنها تابع آنچه فکر مى‌کنند خوب است نيستند بلکه تابع آن چيزى هستند که فکر مى‌کنند ديگران از آنها انتظار دارند. نمونهٔ اين فرهنگ در نظام ديوان‌سالارى حاکم در جوامع بشرى امروز نزد کارکنان مؤسسات دولتى و خصوصى وجود دارد (هانري، مندراس، ژرژ گورويچ، جامعه‌شناسي، ترجمه باقرپرهام، ص ۹۰). براين اساس ريزمن پيامد اين جريان فرهنگى را پيدايش سه شخصيت متمايز سنتي، فعال يا خودمختار و دنباله‌رو مى‌داند. (۴)

به عقيده ويليام گرام سامنر

شيوه‌هاى قومى عادت و روش‌هاى سنتى حاکم بر رفتار افراد است که عدم اجراء آنها مستوجب مجازات خواهد بود. رسوم اجتماعى قادر است همه امور زندگى جامعه را در مجراء درست خود قرار دهد. اطاعت و اجراء آنها، حتى اگر هم درست نباشد، چون مورد قبول جامعه است الزامى است. قوانينى مدون که هنجارهاى مدون و مصوب مقامات سياسى و ادارى جامعه است و رفتار عمومى جامعه را، براى انتظام امور، راهبرى و نظارت مى‌نمايد (محسني، منوچهر، مقدمات جامعه‌شناسي، ص ۱۸۲- ۱۸۳

انواع فرهنگ پرسش:

طور كلي چند نوع فرهنگ در عرصه فرهنگي وجود دارد و چه سطوحي را مي توان براي آن برشمرد؟ پاسخ: در رابطه با اين سئوال صاحب نظران و فرهنگ شناسان، براي فرهنگ انواع يا سطوح مختلفي را ذكر مي كنند و مباني متفاوتي را براي تقسيم بندي در نظر مي گيرند. يكي از تقسيم بندي ها بر مبناي دامنه شموليت زماني و جامعه تحت پوشش محيط فرهنگي مي باشد. در اين تقسيم بندي انواع فرهنگ عبارت است از: 1-فرهنگ ملي 2-فرهنگ عمومي 3-فرهنگ تخصصي 4-فرهنگ سازماني فرهنگ ملي فرهنگي است كه چندين نسل در آن مشترك اند و به عنوان عامل موثر در تعيين هويت ملت ها قلمداد مي شود. فرهنگ عمومي فرهنگي است كه وجوه مشترك زيادي با فرهنگ ملي دارد ولي در مظاهر فرهنگي با تغييرات متناسب با شرايط و مقتضيات محيطي همراه است. به يك معنا فرهنگ عمومي، ظهور و نمود فرهنگ ملي در دوره هاي زماني كوتاه مدت و تحت تاثير شرايط زماني است. عموم افراد جامعه در فرهنگ عمومي مشترك اند. فرهنگ تخصصي فرهنگي است كه بخشي از افراد يك جامعه براساس حرفه و تخصص و حوزه شغلي خويش در آن مشترك اند. فرهنگ هاي تخصصي عبارتند از فرهنگ فرهنگي، فرهنگ سياسي، فرهنگ اجتماعي، فرهنگ اقتصادي، فرهنگ سازماني، فرهنگي است كه افراد يك سازمان در آن مشترك اند. در يك تقسيم بندي ديگر فرهنگ را به انواع و سطوح زير طبقه بندي مي كنند كه در يك بستركنش و واكنش اين فرهنگ ها با يكديگر در تعامل مي باشند. 1-فرهنگ سازماني 2-فرهنگ تخصصي 3-فرهنگ عمومي 4-فرهنگ ملي 5-فرهنگ منطقه اي 6- فرهنگ جهاني مقام معظم رهبري سطوح وانواع فرهنگ را بدين صورت مورد اشاره قرار داده اند. الف) فرهنگ ملي «عاملي كه يك ملت را به ركود و خمودي يا تحرك و ايستادگي، يا صبر و حوصله، يا پرخاشگري و بي حوصلگي، يا اظهار ذلت در مقابل ديگران، يا احساس غرور و عزت در مقابل ديگران، به تحرك و فعاليت توليدي يا به بيكارگي و خمودي تحريك مي كند فرهنگ ملي است. فرهنگ با همين تعريف ويژه، محصول تعريف جمعي از يك جامعه است و خودش موثر در همه حركات و تحولات و تشكيل دهنده هويت يك جامعه است.»1 ب) فرهنگ عمومي «در داخل كشور، چيزهايي كه در فرهنگ عمومي ما ضعيف است يا جايش كم است يكي از آنها انضباط است، ديگري اعتماد به نفس ملي و اعتزار ملي است، مورد بعدي قانون پذيري است، موضوع ديگر غيرت ملي است، موارد ديگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگي، فرهنگ خانواده فرهنگ اداره و فرهنگ لباس است» نقل به مضمون2 ج) فرهنگ تخصصي «فرهنگي كه بايد در توليد، خدمات، ساختمان سازي،كشاورزي، صنعت، سياست خارجي و تصميمات امنيتي رعايت شود»3 د) فرهنگ سازماني «فرهنگ اداره- رشوه بگيريم يا نگيريم- با رشوه گير چكار كنيم- كار مردم را چگونه راه بياندازيم4. بنابراين يكي ديگر از شاخص هاي فرايند مهندسي فرهنگ شناخت انواع و سطوح مختلف فرهنگ است كه در اين زمينه بايد ضمن شناخت فرهنگ ها، نوع تعامل و تاثير و تاثري كه آنها نسبت به يكديگر دارند را نيز مشخص نمود. (۵)

(۱) http://danaee-tavanaee.persianblog.ir/post/2

(۲) Wikipedia

(۳) http://fa.journals.sid.ir/ViewPaper.aspx?ID=177416

   (4)انواع-فرهنگ-به‌عقیده-دیوید-ریزمن(David-Reisman http://vista.ir/content/55473

   (5)روزنامه كيهان، شماره 18696 به تاريخ 30/9/85، صفحه 6 (معارف) (۵) Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style

فرهنگ عقلايي

به‌وسيله تمركز قدرت، فعاليت‌هاي يكپارچه و تمركز دروني مشخص مي‌شود و با سازمان‌هاي ديگر رقابت مي‌كند. كارايي، سودمندي يا اثر مثبت، ارزش‌هاي محوري هستند. اهداف روشن، قضاوت‌هاي فردي و قاطعيت وسايلي هستند كه سازمان را در جهت به حداكثر رساندن عملكرد خود قرار مي‌دهند.

فرهنگ توسعه ای :

ويژگي اين فرهنگ عدم تمركز قدرت است. در صورت وجود چنين فرهنگي، سازمان به امور رقابتي بيروني و رشد توجه دارد. مقاصد وسيع و رهبري آن به سازمان قدرت پيشروي و ارزش‌هاي آن، تعهد ايجاد مي‌كند. بصيرت، اختراع و ابتكار وسايلي با ارزش هستند كه سازمان براي رقابت در اخذ حمايت و كسب منبع بيروني در جهت گسترش و تغيير و تحولات خود به‌كار مي‌برد.

فرهنگ اجتماعی :

به‌وسيله عدم تمركز قدرت، تنوع فعاليت‌ها و توجه داخلي به حفظ سيستم مشخص مي‌شود. تغيير و تحولات، مبتني‌بر مسائل شركت و اتفاق‌نظر داخلي بوده و روابط نوع‌دوستانه و تعاوني گروهي، منجر به تقويت كار گروهي، روحيه بالا و اعتماد خواهد شد.

فرهنگ سلسله مراتبی :

با تمركز قدرت و فعاليت‌هاي يكپارچه و نيز توجه داخلي براي حفظ سيستم، مشخص مي‌شود. رفتارها توسط قوانين رسمي و اجراي مقررات، به پيش مي‌روند. در اين فرهنگ، پايداري كنترل، قابليت پيش‌بيني، هماهنگي و پاسخگويي، صفاتي ارزشمند هستند.

ديدگاه جفري سانن فلد:

جفري سانن فلد، يكي ديگر از محققان در زمينه فرهنگ سازماني، چهار نوع فرهنگ سازماني ذيل را مشخص كرده است: سازمان‌هاي داراي فرهنگ علمي: تأكيد اين نوع سازمان‌ها بر استخدام افراد جوان با تمايل به يادگيري، پرورش دادن آنها و تقويت شخصيت علمي و تخصص آنهاست. بعضي از اين سازمان‌ها فارغ‌التحصيلان دانشگاه را استخدام و سپس آنها را براي كارهاي تخصصي و انجام وظايف خاص تربيت مي‌كنند.

سازمان‌هاي داراي فرهنگ باشگاهي

در اين سازمان‌ها بر تناسب روحيه افراد و وفاداري و تعهد به سازمان تأكيد مي‌شود. در فرهنگ باشگاهي، ارشديت، سن و سنوات خدمت، معيارهايي عمده براي اهميت و ارزش افراد است. سازمان‌هاي داراي فرهنگ تيمي: در اين نوع سازمان‌ها، بر نوآفريني، ريسك‌پذيري و آزادي عمل تأكيد مي‌شود. پاداش‌ها براساس ميزان توليد، تعيين و پرداخت مي‌شود. درهاي اين نوع سازمان‌ها به روي داوطلبان پرخاشگر و جاه‌طلب، باز است. سازمان‌هاي داراي فرهنگ سنگري: برعكس فرهنگ تيمي كه به اختراع، نوآوري و اكتشاف ارج مي‌نهد، فرهنگ سنگري بر حفظ و بقاي سازمان تأكيد دارد. در فرهنگ سنگري، امنيت شغلي حائز اهميت زيادياست. بسياري از سازمان‌ها داراي تركيب يا مجموعه‌اي از اين فرهنگ هستند. اين پژوهشگر دريافت كه اين چهار نوع فرهنگ سازمان مي‌توانند شخصيت‌هاي مختلفي را به‌خود جذب كنند. توافق بين فرهنگ سازماني و شخصيت فرد، مي‌تواند تعيين‌كننده مسير ترقي وي در سلسله مراتب مديريت باشد. (۱)

در مقولۀ فرهنگ و سخن از انواع آن دیدگاه های متنوع و نظرات گوناگونی مطرح شده است که شاید جمع میان آنها به راحتی امکان پذیر نباشد، اما در یک نگاه کلی فرهنگ‏ها را به چهار نوع عمده مى‏توان تقسیم کرد، که خلاصه آنها به شرح زیر باشد؛

فرهنگ رسوبی

عبارت است از رنگ آمیزى و توضیح شئون زندگى با تعدادى از قوانین و سنت‏هاى ثابت نژادى و روانى خاص و محیط جغرافیایى و رگه‏هاى ثابت تاریخى که در برابر هرگونه تحولات، مقاومت مى‏ورزند و همۀ دگرگونى‏ها را یا به سود خود تغییر مى‏دهند و یا آنها را حذف مى‏کنند.

فرهنگ تابع و بی رنگ

عبارت است از آن رنگ‏آمیزى‏ها و توجیه‏هایى که به هیچ ریشۀ اساسى و روانى و اصول ثابت تکیه ندارد، پیوسته در معرض تحولات قرار مى‏گیرد. شایان ذکر است که این گونه فرهنگ‏ها در جوامعى که داراى تاریخ هستند به ندرت یافت مى‏شود.

فرهنگ خود هدفی و پیرو

در فرهنگ پیرو، نمودها و فعالیت‏هایى که توجیه و تفسیر کنندۀ واقعیّات فرهنگى است، مطلوب بالذّات بوده و اشباع آرمان‏هاى فرهنگى را به عهده مى‏گیرند، این خود هدفى ویژه و فرهنگ علمى، تکنولوژى، و اقتصادى اکثر جوامع در سده‏هاى نوزدهم و بیستم بوده است. این خود هدفى، طبیعت اصل فرهنگ را که خلاقیّت و گسترش آرمان‏هاى زندگى در ابعاد “من” انسانى است، ضایع نموده است.

فرهنگ پویا ، هدفدار و پیشرو

این گونه فرهنگ در محاصرۀ آن نمودها و فعالیت‏هایى که تحت تأثیر عوامل سیّال زندگى و شرایط زودگذر محیط و اجتماع قرار مى‏گیرد، نمى‏افتد؛ زیرا عامل محرّک این فرهنگ، واقعیّات مستمر طبیعت و ابعاد اصیل انسانى است و هدف آن عبارت است از آرمان‏هاى نسبى که آدمى را در جاذبۀ هدف اعلاى حیات به تکاپو در مى‏آورد؛ با کمال اطمینان مى‏توان گفت: این همان فرهنگ انسانى است که هیچ تمدن انسانى اصیل در گذرگاه تاریخ بدون وجود زمینۀ چنین فرهنگى به وجود نیاید. این همان فرهنگى است که گریبان خود را از چنگال خودخواهان و خودکامگان تواند رهانید. در این جا باید یادآورى نمود که در یک جامعه دینى، فرهنگ الاهی خاصى حاکم است. بدین معنا که این باور وجود دارد که معنویت، کمال مطلوب و نهایت زندگى انسان است و این کمال در پرتو مراقبت و تلاش و با دقّت در به کارگیرى و بهره‏ورى به اندازه از همۀ مواهب جسمى و روحى براى انسان حاصل مى‏شود. در این بینش، انسان رو به سوى خدا دارد که کمال مطلق و سرچشمۀ همه خوبى‏ها و ارزش‏ها است، لیکن در جوامع سرمایه دارى و صنعتى و غربى، فرهنگ خاص به آن جوامع حاکم است. (۲)

http://old.sanatekhodro.com/Template3/News.aspx?NID=2464   (۱)  

http://islampedia.ir/fa/1390/09/%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B9-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF

/ (۲)

amene بازدید : 349 پنجشنبه 07 خرداد 1394 نظرات (0)

 

index1.png

 

 

موضوع:

تعریف  انواع فرهنگ

 

نام استاد:

جناب آقای حسن پور

 

تهیه کننده:

آمنه همتی

 

رشته :

مدیریت امور فرهنگی

تعریف فرهنگ

در آثار کهن ايران واژهٔ فرهنگ به معنى ادب و تربيت به کار رفته است که با پسوند 'ستان' ، به‌صورت فرهنگستان و به معنى دبستان، و مکتب آمده است.

توجه انسان‌شناسان و جامعه‌شناسان و فلاسفه به فرهنگ و فرهنگ‌شناسى سبب ارائه تعاريف گوناگونى از اين مقوله مهم انسانى شده است، به‌نحوى که گفته مى‌شود تاکنون بيش از ۳۰۰ تعريف از فرهنگ ذکر شده است.

مفهوم فرهنگ در ايران پيشينهٔ طولانى دارد، و اين امر را مى‌توان در بررسى و مطالعه آثار نويسندگان و پژوهشگران اين سرزمين به‌دست آورد.

واژهٔ فرهنگ از دو جزء 'فر' و 'هنگ' تشکيل شده است. 'فر' به معنى نيروى معنوي، شکوه، عظمت، جلال، و درخشندگى است. علاوه بر اين 'فر' پيشوند است که در اين صورت به‌جاى معنى جلو، بالا و پيش مى‌نشيند. در اينجا 'فر' در معنى پيشوند به کار برده مى‌شود.

'هنگ' از ريشه اوستائى Thanga (سنگ) به معنى کشيدن، سنگيني، وزن، گروه و وقار مى‌باشد. معنى ترکيبى اين دو واژه بيرون کشيدن و بالا کشيدن است که منظور از آن بيرون کشيدن مجموع دانستنى‌ها و نيروها و استعدادهاى نهفتهٔ افراد يک ملت براى پر بار کردن پديده‌ها و خلاقيت‌هاى ناشناختهٔ آدمى است (محمودى بختياري، عليقلي، فرهنگ و تمدن ايران، ص ۳۰-۳۴).

بنابراين کشور يا جامعه‌اى که مى‌تواند اين نيروها و استعدادهاى نهفته را شناسائى کرده، پربار سازد و به‌کار برد، داراى فرهنگى غنى و سازنده است که در واقع مفهوم خلاقيت فرهنگى است، که به‌زعم ويل ‌دورانت تمدن ناميده مى‌شود. حاصل اين جريان منطقي، در شناسائي، پرورش، و کاربرد توانائى‌هاى يک جامعه است.

در اصطلاح بين‌المللى واژه کالچر (Culture)، از واژهٔ لاتينى کالچورا (Cultura)، گرفته شده که خود از کالچورر (Culturer)، به معنى پروراندن، روياندن، بارورى و يا پرداخت و آرايش زمين و درخت است. اصطلاح اگريکالچر (Agreculture)، به معنى کشاورزى از همين ريشه است.

در فرهنگ‌نامه‌ها تعاريف، متعددى از واژه فرهنگ آمده، که به اختصار، تعريفى را که در برهان قاطع آمده، مى‌آوريم:

'فرهنگ بر وزن فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگى و سنجيدگى و کتاب لغت فارسى و ... شاخ درختى را نيز گويند که در زمين خوابانيده از جاى ديگر سر برآورده و کاريز آب را نيز گفته‌اند چه دهن فرهنگ جائى را گويند از کاريز که آب آن برروى زمين آيد' .

در کتب و آثار قديم فارسى واژهٔ فرهنگ در مفاهيم مختلف به کار برده شده است به‌‌اندازه‌اى که گاه معانى مجازى جاى معانى حقيقى آن را گرفته است.

برخى از اين معانى عبارت هستند از:

رأي، هوش، عقل، خرد، حکمت، علم، دانش، ادب و تربيت درست، هنر، آگاهي، نيروى سنجش و قوه تميز نيک از بد، شناختن حد هر چيز، فضيلت اخلاقي، مجموع صفات پسنديده، فضايل روحى و معنوي، آرايش جان، موجب سرورى و سالاري، سودمندى و بى‌آزاري، مايه نيکنامي، تندرستى روان، مايه زنده‌دلي، برتر از گوهر، وقار، بزرگواري، شرف، مايه فخر، معيار وزن و قد و اعتبار، ذکاء و فطنت، فر و شکوه و جلال، انديشه درست، هوشيارى.

از زمان پيدايش و رشد جامعه‌شناى علمي، انسان‌شناسى و ديگر شاخه‌هاى مختلف علوم انساني، هريک از صاحب‌نظران به‌زعم خود تعريف تازه‌اى براى فرهنگ ذکر کرده‌اند بعضى فرهنگ و تمدن را يکى دانسته و بعضى ديگر آنها را به‌عنوان دو مقوله جداگانه مورد تبين قرار داده‌اند.

   ازنظر تايلر

اگرچه بعضى از صاحب‌نظران بر تعريفى که تايلر از فرهنگ به‌دست داده انتقاداتى وارد ساخته‌اند، اما گفته مى‌شود که کامل‌ترين تعريفى که از فرهنگ تاکنون مطرح شده از او است. به‌نظر او 'فرهنگ مجموعهٔ آميخته و پيچيده و نظام يافته‌اى است از دانستنى‌ها و شناسائى‌ها، هنرها و باورها و آئين‌ها، حقوق و آداب و رسوم، منشاء خوبى‌ها و بسيارى چيزها که انسان از جامعه خويش کسب کرده است (کتاب فرهنگ ابتدائى).

              

 

ماکس وبر 'Max weber '

'فرهنگ از يک سلسله روش‌ها و زمينه‌ها متأثر است که آن روش‌ها و زمينه‌ها افراد جامعه را به هم مى‌پيوندند و در رفتار و کردار و روابط اجتماعى آنها منعکس مى‌شود' .

 روت‌بنديکت (Ruth bendict)

که از پيروان مکتب شخصيت اساسى و اصالت فرهنگ است، مى‌گويد:

هر نمونهٔ فرهنگى نمودارى از شخصيت مردمى است که وابسته به آن فرهنگ هستند.

وى سپس فرهنگ را چنين تعريف مى‌کند:

فرهنگ اصطلاحى جامعه‌شناختى است براى رفتار آموخته، رفتارى که با آدمى زاده نمى‌شود و برخلاف رفتارهاى زنبورها و مورچه‌هاى اجتماعى توسط ياخته‌هاى نطفه تعيين نمى‌شود. بلکه هر نسل بايد آن را از مردم بالغ بياموزند.

جيمز وست، رالف لينتون و کاردينر از پيروان و پايه‌گذاران اين مکتب مى‌باشند. به‌نظر اين گروه فرهنگ عبارت از سيماى خارجى و کلى نهادها است، که منظور از نهادها 'شکل ثابت طرز تفکر يا رفتار مشترک گروهى از افراد است که از طرف جمع پذيرفته شده و قابل انتقال به سايرين مى‌باشد و سرپيچى از آن موجب آشفتگى فرد يا گروه مى‌شود.

 

 هرسکويتس (Melvile Herskovits)

به‌نظر او فرهنگ اساساً بنائى است مبين تمامى باورها، رفتارها، واکنش‌ها، ارزش‌ها و مقاصدى که شيوهٔ زندگى هر ملت را مشخص مى‌کند و بالاخره عبارت است از هر آنچه يک ملت دارد، از آنچه که مى‌کند و هرآنچه که مى‌انديشد. وى اضافه مى‌کند که يک 'فرهنگ' آن قسمت از محيط است که به‌دست انسان ساخته شده و تأثير پذيرفته است، فرهنگ ماوراء پديده‌هاى غريزى است که فرد از گروه‌هاى انسانى يا به‌وسيلهٔ رفتار آگاهانه آموخته و يا توسط تکنيک‌ها و شيوه‌هاى گوناگون، نهادهاى اجتماعي، باورها و اشکال مختلف تماس و غيره به‌طور ناآگاهانى تحت‌تأثير قرار گرفته است.

 راد کليف براون (Radclif Brown)

وى به‌عنوان جامعه‌‌شناس مى‌گويد:

واقعيتى که من بدان نام فرهنگ مى‌دهم فرآيند فراداد فرهنگى است، يعنى فرآيندى است که از راه آن در يک گروه يا طبقه اجتماعى معين زبان، باورها، تصورات، پسندها، دانستنى‌ها، چيره دستى‌ها و انواع عرف‌ها دست به‌دست از شخصى به شخصى و از نسلى به نسلى ديگر منتقل مى‌شود.

 

جوزف روسک ورولندوارن

در کتاب مقدمه‌اى بر جامعه‌شناسى درباره فرهنگ چنين آورده‌اند:

'فرهنگ به‌نحوهٔ زيستى گفته مى‌شود که هر جامعه‌اى براى رفع احتياجات اساسى خود از حيث بقاء، ادامه نسل، و نظام امور اجتماعى اختيار مى‌کند' (جوزف روسک، رولندوارن، مقدمه‌اى بر جامعه‌شناسي، ترجمهٔ بهروز نبوى و کريمي، ص ۹).

آثار اين انتخاب را در چگونگى تأثيراتى که آدمى در محيط خود مى‌گذارد مى‌توان به‌دست آورد. براساس اين تعريف عواملى مثل هنر، ادب، موسيقي، فلسفه و غيره، را نيز مى‌توان جزء اجزاء فرهنگ به حساب آورد. به اين ترتيب مى‌توان گفت ثمرهٔ واقعى و قابل مشاهدهٔ کوشش انسان‌‌ها در زندگى اجتماعى فرهنگ خوانده مى‌شود.

فرانتس فانون وامه سزر

فانون، متفکر سياه‌پوست، در کنگره جهانى ادبا و شخصيت‌هاى فرهنگى سياه‌پوست که در سال ۱۹۵۶ در پاريس برگزار شد، در گفتار خود با عنوان 'نژادپرستى و فرهنگ' ، تعريف زير را از فرهنگ ارائه داده است، 'فرهنگ عبارت از مجموعه‌اى از حرکات و روش‌هاى فکرى است که از برخورد بشر با طبيعت و با هم‌نوع خود به‌وجود مى‌آيد' (فرانتس فانون، نژادپرستى و فرهنگ، ترجمهٔ منوچهر هزارخاني، ص۴۹). در همين کنفرانس وامه‌سزر، وقتى پيرامون شکفتگى تمدن سخن مى‌گويد، فرهنگ را چنين تعريف مى‌نمايد:

'تمدن هرگز اختصاصى نيست ولازمهٔ شکفتگى او مجموعهٔ کثيرى از منابع تفکر، سنن، اعتقادات، طرز فکرها، ارزش‌ها، مجموعه‌اى از ابزار فکري، مجموعهٔ سنجيده‌اى از احساس و فرزانگى و حکمت است که به آن فرهنگ مى‌گوئيم' .

رابرت ردفيلد

برخلاف ديگران فرهنگ را يک مقولهٔ قراردادى مى‌داند و مى‌گويد:

'فرهنگ تفاهمى قراردادى است که در اعمال و ساخته‌ها تجلى مى‌کند و جوامع را از يکديگر متمايز مى‌سازد' .

گى‌روشه

به‌نظر گى‌روشه فرهنگ عبارت است از:

'مجموعهٔ به هم پيوسته‌اى از انحاء انديشه، احساس کم و بيش صريح که به‌وسيلهٔ اکثريت افراد گرفته شده است و براى اينکه اين افراد گروه معين و مشخص را تشکيل دهند اين مجموعهٔ به هم پيوسته، به‌نحوى که در عين حال عينى و سمبلى است، به‌کار برده مى‌شود' .

 ادوارد سايپر

مردم‌شناس، زبان‌شناس، روانشناس آمريکائى که در زمينه فرهنگ و شخصيت و زبان نظريات قابل توجهى دارد. فرهنگ را عبارت از سيستم رفتارها و حالات متکى بر ضمير ناخودآگاه مى‌داند.

خصوصيات اساسى فرهنگ

۱. فرهنگ يک گروه شامل انواع مدل‌هاى اجتماعى رفتار است که به‌وسيلهٔ همه يا اکثريت اعضاء گروه جامعه عمل به‌خود مى‌پوشد.

۲. جامعه يک اصطلاح فرهنگى است که افراد، به نسبت روابطى که با يکديگر دارند، براى بيان برخى از صور رفتارهاى خود به کار مى‌برند.

۳. مکان حقيقى فرهنگ عبارت از وقوع اعمال و ضوابط بين افراد است، که از نظر ذهنى برخوردار از دنيائى مفاهيم است که هرکس در جهت منافع و روابط خود با ديگران مى‌تواند به‌وسيله آن ابزار هويت کند.

۴. هر فرد معرف جزئى از فرهنگ و شاخه‌اى از درخت فرهنگ گروهى است که به آن تعلق دارد.

alimi بازدید : 2956 چهارشنبه 06 خرداد 1394 نظرات (0)

الف- برنامه ریزی کلی (کلان)

این برنامه ریزی, بیشتر به منظور رسیدن به هدف های کلی و عمومی اقتصادی و اجتماعی انجام می گیرد. مثلاً, برنامه ریزی در زمینه*ی ارتقاء رشد اقتصادی یا صادرات و مبادلات بازرگانی یک کشور را, می توان یک برنامه*ریزی کلی دانست.

 

ب- برنامه ریزی بخشی
این نوع برنامه ریزی, بیشتر در بخش های مختلف تولیدی و اجتماعی صورت می*گیرد. مانند: برنامه ریزی در بهداشت, ساختمان, کشاورزی, مخابرات و مانند آن.
ج- برنامه ریزی در سطح طرح (خرد)
این برنامه ریزی در طرح ها و پروژه*های داخل بخش صورت می گیرد. مانند: برنامه ریزی توسعه ی کلینیک در داخل بخش بهداشت, برنامه ریزی توسعه ی مدارس ابتدایی در بخش آموزشی, یا ارتقاء سطح تولید گندم در بخش کشاورزی.

fallah بازدید : 8434 دوشنبه 04 خرداد 1394 نظرات (0)

 

نگرشی به روش تحلیلی  (SWOT)

 

-         برگرفته از اینترنتپایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت دانشجو(عبدالرضا امانی)

تهیه و تنظیم : سپیده فلاح ویشکائی

 

مقدمه:

سازمانها پیوسته در حال تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی هستند از این رو لازم است جهت هرگونه تصمیم گیری و برنامه‌ریزی راهبردی در سازمان نسبت به شناخت وضع موجود از طریق بررسی عوامل محیط درونی و بیرونی اقدام شود. این وظیفه بر عهدۀ تحلیلگران محیطی است که جهت شناسایی فرصتها و تهدیدات بدقت اثر متغیرهای محیطی برتمام بخشها و ارکان سازمان اعم از نهاده‌ها و ستاده‌ها را بررسی کنندبه عبارت دیگر از طریق تحلیل محیطی است که فرصتهاد و تهدیدات محیط مشخص شده و بر آن اساس و با توجه به شناسایی ای که قبل از آن از نقاط قوت و ضعف درونی سازمان باید بدست آمده باشد هدفها را تعیین کرده و رویه‌ها و سیاستهای سازمانی را مشخص می‌کند. این امر به مدیریت یاری می‌رساند در مقابله با فرصتها و تهدیدات محیط بیرونی رویه‌ای هماهنگ و یکپارچه اتخاذ کند و به اهداف خود به نحو شایسته‌ای دست یابد. این امر بخصوص از اوایل دهۀ 80 و به دنبال فشارهای رقابتی برای بیشترسازمانها محرز گردید که برای بقا و تداوم حیاتشان می‌بایست بخشی از توان و انرژی خود را صرف شناخت محیط تجاری خود بنماید ]1[ از این رو مفاهیم و تئوری های مدیریت استراتژیک شکل گرفته و عنصر شناخت وضع موجود جهت مقابله با بحرانهای پیش رو و همچنین فرموله کردن مسیر حرکت در قالب آگاهی از فرصتها و تهدیدات مطرح گردید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معرفی تحلیل SWOT:

تحلیل SWOT برای اولین بار در سال 1950 توسط دو فارغ التحصیل مدرسه بازرگانی هاروارد به نامهای جورج آلبرت اسمیت و رولند کریستنسن مطرح شد ]6[. در آن زمان این تحلیل ضمن کسب موفقیتهای روز افزون به عنوان کسب ابزار مفید مدیریتی شناخته شد. اما شاید بیشترین موفقیت مشهود این تحلیل زمانی بدست آمد که Jack Welch از جنرال الکتریک در سال 1980 از آن برای بررسی استراتژیهای GE و افزایش بهره‌وری سازمان خود استفاده کرد.]6

SWOT سرواژۀ عبارات قوتها(Strenghths) ، ضعفها(Weaknesses) ، فرصتها (Opportunities) و تهدیدات (Threats) است ]2[ گام اول در مراحل برنامه ریزی استراتژیک تعیین رسالت، اهداف و ماموریتهای سازمان است و پس از آن می‌توان از طریق تحلیل SWOT که یکی از ابزارهای تدوین استراتژی است، برای سازمان استراتژی طراحی کرد که متناسب با محیط آن باشد. با استفاده از این تحلیل این امکان حاصل می‌شود که اولاً به تجزیه تحلیل محیط‌های داخلی و خارجی پرداخته و ثانیاً تصمیمات استراتژیکی اتخاذ نمود که قوتهای سازمان را با فرصتهای محیطی متوازن سازد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تعاریف نقاط قوت و ضعف و فرصتها و تهدیدات:

نقطه قوت: عبارت است از شایستگی ممتازی که بوسیله آن سازمان می‌تواند در زمینه‌هایی مانند نوع منابع مالی، تصویر مثبت ذهنی میان خریداران، روابط مثبت با تأمین‌کنندگان و مواردی از این دست نسبت به رقبا برتر باشد.

نقطه ضعف: نوع محددیت یا کمبود در منابع، مهارتها و امکانات و توانایی‌هایی است که بطور محسوس مانع عملکرد اثر بخش سازمان بشود. عملکرد مدیریت نیز در تشدید نقاط ضعف موثر است.

فرصت: عبارت است از یک موفقیت مطلوب عمده در محیط خارجی سازمان مانند شناخت بخشی از بازار که پیش از این فراموش شده بود. تغییر در وضعیت رقابت یا قوانین و بهبود در روابط با خریداران و فروشندگان]2

تهدید: یک تهدید موفقیت نامطلوبی در محیط خارجی سازمان است مانند قدرت چانه زنی خریداران یا تامین‌کنندگان کلیدی، تغییرات عمده و ناگهانی تکنولوژی و مواردی از این است که می‌توانند تهدید عمده‌ای در راه موفقیت سازمان باشند. ]2

قواعد حاکم بر ماتریس تحلیلی SWOT :

-   چگونه می‌توان با بهره‌گیری از نقاط قوت حداکثر بهره‌برداری را از فرصتها انجام داد (SO)

-  چگونه با استفاده از نقاط قوت می‌توان اثر تهدیدات را حذف کرد یا کاهش داد (ST)

-  چگونه باید با بهره‌گیری از فرصتها نقاط ضعف را تبدیل به نقطه قوت کرد یا از شدت نقاط ضعف کاست (WO)

-   چگونه باید با کاهش دادن نقاط ضعف تاثیر تهدیدات را کاهش داد یا تاثیرشان را حذف نمود. (WT)

به طور خلاصه می‌توان گفت هدف از تحلیل و بررسی فرصت‌ها و تهدیدات محیط خارجی ارزیابی این مسئله است که یک شرکت می‌تواند فرصتها را به دست آورد و از تهدیدات اجتناب کند. بویژه زمانی که با یک محیط خارجی غیر قابل کنترل در زمان کنونی روبرو است ]3



 

 

 

شکل 1: نمونه‌ای از تجزیه و تحلیل نقاط قوت و ضعف و فرصتها و تهدیدات

قوتهای ما کدامند؟

- تحقیق و توسعه کارآمد

- قوتهای مالی

- کیفیت بالای محصولات

- نیروی انسانی ماهر

 

ضعفهای ما کدامند؟

- روابط ضعیف صنعتی

- مشکلات متوالی مدیریتی

- اعتبار ضعیف در مورد خدمت‌دهی به مشتریان

 

محیط داخلی

 

فرصتهای محیطی

- رقبای ضعیف

- به وجود آمدن بازارهای جدید برا ی محصولات

- کاهش تورم

 

تهدیدات محیطی

- قوانین دولتی در حال افزایش

- کمبود نیروی کار ماهر در محیط

- هزینه‌های رو به رشد تامین مواد اولیه

 

محیط خارجی

 

 



مراحل انجام آنالیز SWOT را می‌توان بصورت زیر بر شمرد:

1- تشکیل جلسۀ تجزیه تحلیل SWOT

2- توصیح اجمالی هدف جلسه و مراحل انجام کار

3- استفاده از روش طوفان ذهنی برای شناسایی نقاط قوت و ضعف و فرصتها و تهدیدات

4- اولویت‌بندی عوامل داخلی و خارجی

5- تشکیل ماتریسSWOT و وارد کردن عوامل انتخاب شده به آن با توجه به اولویت بندی

6- مقایسه عوامل داخلی و خارجی با یکدیگر و تعیین استراتژیهای SO، WO، ST ، WT

7- تعیین اقدامات مورد نیاز بری انجام استراتژیهای تعیین شده

8- انجام اقدامات و بررسی نتایج آنها

9- برزو رسانی ماتریس  SWOT در فواصل زمانی مناسب

 

 

ماتریس اولویت بندی عوامل داخلی

 

 

اثر بر عملکرد یا قابیلت رقابتی شرکت

میزان اهمیت

 

زیاد

متوسط

کم

زیاد

اولویت بالا

اولویت بالا

اولویت متوسط

متوسط

اولویت بالا

اولویت متوسط

اولویت پایین

کم

اولویت متوسط

اولویت پایین

اولویت پایین

 

 

 ماتریس اولویت بندی عوامل خارجی

احتمال وقوع

 

اثر احتمالی بر شرکت

 

زیاد

متوسط

کم

زیاد

اولویت بالا

اولویت بالا

اولویت متوسط

متوسط

اولویت بالا

اولویت متوسط

اولویت پایین

کم

اولویت متوسط

اولویت پایین

اولویت پایین

 

ماتریس SWOT

SWOT

نقاط قوت S

نقاط ضعیف W

فهرست نقاط قوت

فهرست نقاط قوت

فرصتهاO

استراتژیهای SO

استراتژی‌های WO

فهرست فرصتها

با نقاط قوت از فرصتها استفاده کنید

با فرصتها نقاط ضعف را از بین ببرید

تهدیدات T

استراتژی ST

استراتژی‌های WT

فهرست تهدیدات

برای احتراز از تهدیدات از قوتها استفاده کنید.

نقاط ضعف را کاهش دهید و از تهدیدات بپرهیزید.

 

 

 

 

 

 

 

روش کمّی تحلیل SWOT :

روش کمی تحلیلSWOT داده‌های جزئی تری را برای تحلیل SWOT فراهم می‌آورد ]3[ این روش خود را با روش تصمیم گیری MADM انطباق داده است که از طرح‌های چند لایه برای ساده سازی مسایل پیچیده استفاده می‌کند و براین اساس قادر است تحلیل SWOT را بطور همزمان بر روی چند سازمان به اجرا در آورد ]3[. وقتی فرآیندهای برنامه ریزی به وسیلۀ معیارهای متعد پیچیده می‌شوند این ممکن است به این دلیل باشد که از SWOT به درستی استفاده نشده است ]2[ او بیانگر این است که یک لیست نامشخص، کیفی و ناکامل از فاکتورهای تاثیر گذار محیط داخلی و خارجی در سازمان بکار رفته است.

از روشهای که تحلیلSWOT را بکار می‌برند می توان ماتریس ارزیابی فاکتورهای خارجیEFEو ماتریس ارزیابی فاکتورهای داخلیIFE و ماتریس طرح رقابتیCPM را نام برد.

اما کمبودهای زیر در همه آنها غیر قابل اجتناب است: ]3

1-       رتبه بندی فاکتورهای اصلی بصورت عینی انجام می‌گیرد. بنابراین در رتبه بندی داده‌های کمی مانند حجم تجارت با شکل مواجه می‌شوند.

2-       در رتبه بندی عینی داده‌ها گروه ارزیابان داده‌ها را بدون تست کردن رتبه‌بندی می‌کنند و این ممکن است موجب عدم یکپارچکی میان داده‌ها گردد.

برای رفع این مشکلات کار تیلا و همکارانش و همچنین استوارت و همکارانش فرآیند تحلیل سلسله مراتبیAHP را با تحلیلSWOT ترکیب کردند وی یک روش ترکیبی جدید برای بهبود آنالیز محیط در روشSWOT بوجود آوردند. همچنین در بعضی از موارد مشاهده شده که تحلیلSWOT را براساس ماتریس استراتژیGSM نیزتوسعه داده‌اند ]3

 

ترکیب تحلیل SWOT با کارت امیتازات متوازن BSC 

یکپارچه سازی ماتریسSWOT امیتازات متوازن BSC منجر به پدیدار شدن یک سیستم مدیریت استراتژیک یکپارچه و کل نگر می‌شود. ماتریسSWOT به وضوح فاکتورهای موفقیتی را که می‌تواند در راستای تبیین و شناسایی کارت امیتازات متوازن مورد استفاده و کاربرد است تعیین کند ]5[ برای این اساس یک رویکرد ساختاری برای تدوین، تنظیم و پی‌ریزی و فرصتها و تهدیداتی را که در معرض مواجهه با آنهاست همانند همۀ رقبا به خوبی شناسایی کند. با برقراری ارتباط میان تحلیلSWOT و BSC یک سازمان می‌تواند میان نقاط قوت خود علیه نقاط ضعف رقبای خود توازن برقرار کند]5[. و جهت استفاده مطلوب و بهینه از فرصتهای بازار تلاش نماید.

همچنین می‌توان تحلیلSWOT و BSC را با روش گسترش کیفیتQFD نیز ترکیب کرد ]4[ ترکیبBSC ، تحلیلSWOT و QFD یک موقعیت برنامه‌ریزی شده برای مدیریت بوجود می‌آورد تا استراتژی‌ها را به عمل تبدیل کند (دکو 1998). این 3 روش مجزا با یکدیگر ترکیب می شوند تا یک ابزار مفید برای فرآیندهای استراتژیک سازمان پدید آوردند. ]4[ .QFD هم برای سازمانهای انتفاعی و هم برای سازمانهای غیرانتفاعی در راستای توسعۀ طرحهای کل نگرانۀ استراتژیک کاربرد دارد.]5[ در این فرآیند ترکیبی،QFD می‌تواند در تشخیص و الویت دادن به ضعف‌های سازمانی که باید زودتر مورد رسیدگی و ترمیم قرار گیرند و همچنین در ارتقای عملکرد کیفی سازمان موثر واقع شود در حقیقت QFD در شناخت اهمیت و اولویت فعالیتهای که سازمان باید در راستای تامین رضایت مشتری صورت دهد ما را یاری می‌کند. ]5[ البته کاملا واضح و مشخص است که سازمانهایی در این راه موفق تر خواهند بود که از اطلاعات به روز ، دقیق و کارآمدتری برخوردار باشند.

 

کار برد تحلیلSWOT در  سطح کشورها:

در حقیقت تحلیل SWOT در شناسایی و تشخیص روابط موجود محیطی و توسعه مسیرهای مناسب می‌تواند به کشورها نیز مانند سازمانها کمک کند. با استفاده از این تحلیل می‌توان قوتها، ضعفها، فرصتها و تهدیداتی را که یک کشور با آنها مواجه است شناسایی کرد و از مزایای رقابتی یک کشور نسبت به سایر کشورها آگاهی یافت. در تحلیل که با استفاده از روش تحلیل SWOT در کشور ونزوئلا انجام شد به روشنی آشکار شد در این کشور نقاط ضعف و تهدید قوتها و فرصتها را تحت الشعاع قرار داده‌اند و عدم کارآفرینی و کنترل شدید دولتی بر بازرگانی از بروز فرصتها و همچنین قوتهای درونی جلوگیری به عمل آورده است]6.[

از SWOT به صورت گسترده‌ای در تعدادی از اقتصادهای توسعه یافته و در حال توسعه در مواردی مانند موارد زیر استفاده شده است کمک به  اتخاذ تصمیمات حوزۀ تجارت و بازرگانی، کمک به تعیین مکان ساخت شرکتهای تولیدی در چین، بررسی استراتژی‌های نفوذ و ترغیب و تشویق صادرات در چین و بریتانیا، توسعۀ اقتصاد منطقه‌ای در استرالیا، انتخاب شیوۀ عملکرد شرکتهای کوچک در اسکاتلند.]6 همچنین در سطح کشورها از این تحلیل جهت تحلیل پروژه‌های وسیع منطقه‌ای مانند سیستم‌های حمل و نقل و ترابری در هند و تحلیل پروژه‌های مناسب کارآفرین در ژاپن استفاده شده ]6

به طور خلاصه از این روش تحلیل می‌توان برای ارزیابی سطح رقابتی کشور، ریسک اقتصادی فعالیتهای مختلف و شناسایی فرصتها و مزایای رقابتی یک کشور استفاده کرد.

به عنوان مثالی دیگر از کاربرد SWOT در سطح کلان می‌توان به استفاده از آن در شرکت عظیم خطوط هواپیمایی چین اشاره کرد ]7[ این شرکت دارای بزرگترین خطوط جهانی حمل و نقل است و در زمینه کیفیت نیز از شهرت جهانی بالایی برخوردار است از این رو با آشفتگی‌های ناشی از عملکرد ضعیف و مدیریت سطح پایین در سطح بسیار ناچیز در این سازمان می‌توان برخورد کرد. ]7

 این سازمان جهت تعیین بهترین سطح عملکرد و شناسایی عوامل متناسب موفقیت و شناسایی شرایط بحرانی محیطی ممکن از تحلیل SWOT استفاده برد. و در این راستا موفق شده محرکهای کلیدی تامین رضایت مشتریان را شناسایی کرده و به سوی اعمال نوآوری ها و ابتکارات متناسب با محیط تجاری- بازرگانی کلیدی در راستای فرآیند جابجایی مسافران، توسعۀ سرویسها خدمات جدید و تخصیص منابع خود به اهداف خاص و برجسته تجاری پرداخت و توانست به این وسیله به موفقیت فرد بیافزاید]7

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نتیجه گیری :

تحلیلSWOT در فرآیند تشکیل استراتژی جزء بسیار مهم محسوب می‌شود. تحلیل فرصتها و تهدیدات خارجی اساساً برای ارزیابی این امر به کار می‌رود که بررسی کنیم آیا سازمان می‌تواند از فرصتها استفاده کرده و تهدیدات را به حداقل برساند و همچنین این تجزیه و تحلیل نقاط ضعف برای بررسی عملکرد داخلی شرکتها (مانند روندهای کاری اثر بخش و تحقیق و توسعه) حائز اهمیت است. همچنین ما قادریم این روش تحلیل را به همراه سایر ابزارهای استراتژیک مانند QFD و BSC نیز بکار ببربیم. در نتیجه تحلیل SWOT قادر است به سازمانها و حتی به کشورها کمک کند وضعیت کلی خود را نسبت به سایر رقبا و در مورد کشورها نسبت به سایر کشورها مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

1-   احمدی، دکتر پرویز – اصفری، محمد.غلامعلی زاده، ابوذر. مطالعۀ تطبیقی بررسی محیط به منظور تدوین استراتژی شرکتهای خودرو سازی.

2-   پیرس و رابینسون. برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک. ترجمۀ خلیلی شورینی،دکتر سهراب. انتشارات یادواره کتب. چاپ پنجم صفحات 307-309

 

3-        Chang، Hsu- His- Huang، Wen-chin. Application of a quantification SWOT analytical method(2005)

 

.4-        Ip،Y.K. koo ،L.C. A hybrid of balanced scorecard, SWOT analysis and quality function deployment. BSQ strategic formulation framework

5-        Lee،S. F. Building balanced scorecard with SWOT analysis, and implementing“Sun TZu’s The Art of Business Management Strategies” on QFD methology.

6-        Carolina Duarte, Lawrence P. E t tkin, Marilyn M. Helms, and Michael s.Anderson. The challenge of VeneZuelA: A SWOT Analysis.(2006)

7-        Ahmed، A. M. Zairi،  M Almarri، K. S. SWOT analysis for Air china per for mance and its experience with quality.

 

 

 

-         برگرفته از اینترنتپایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت دانشجو(عبدالرضا امانی)

-         تهیه و تنظیم : سپیده فلاح ویشکائی

                                                   

zahraomidi بازدید : 8179 یکشنبه 03 خرداد 1394 نظرات (0)

 

سابقه تاریخی برنامه ریزی

منشاء و ماهیت برنامه ریزی به صدها هزار سال قبل بر می­گردد، سابقه تاریخی برنامه­ریزی تقریباً به همان اندازه قدمت فرهنگ و تمدن بشر است. آثار به جا مانده از زندگی بشر اولیه نشان میدهد که از همان ابتدا برنامه­ریزی ضرورت یافته بوده است مثلاً در شکار که بالضروره به صورت گروهی صورت می­گرفت گردآوری افراد و ابزار و سازماندهی و خلاصه هدایت آنان در حین شکار برای هر فعالیت لازم در زمان مناسب، مدیریت اولیه را به برنامه ریزی ابتدایی پیوند می­داد.

 

برنامه ریزی در ایران باستان

در فرهنگ مدیریت و برنامه­ریزی ایرانیان را از بنیانگذاران تفکر و شیوه­های برنامه­ریزی می­دانند. توجه کورش اول هخامنشی به ماهیت برنامه­ریزی، به ویژه عناصر و مفاهیم "آینده­نگری و پیش بینی" ، "تعیین هدف" و "زمان­بندی انجام دادن فعالیت­ها" نسبت به زمان خود، شگفت انگیز می­نماید:

 

آینده­نگری و پیش­بینی

 

تعیین هدف

زمان بندی کارها

کورش عقیده داشت که شبانگاه باید به این فکر بود که صبحگاهان چه کار کنیم، و چون روز فرارسد باید به این اندیشه باشیم که شب را چگونه به صبح آوریم.علاوه بر نظریات کورش مبنی بر ضرورت طرح­ریزی، تقسیم کار بر مبنای تخصص، و مشخص بودن فرمان­ها ، نام او به عنوان یکی از نخستین صاحب­نظران ... توسعه و تکامل مدیریت ثبت شده است.

  

راه­هایی که در 25 قرن قبل در ایران ساخته شدند نشان دهنده اهمیت برنامه ریزی در ایران باستان می­باشد. (آیت الهی، 1377)

برنامه ریزی در تمدن اسلامی

اسلام با احکام و فرایض مذهبی خود شاید معقول­ترین، منظم­ترین ، دقیق­ترین و وسیع­ترین برنامه­ریزی را به همراه آورده که هدف کلی "سیرالی­الله"  است. (آیت الهی، 1377)

 برنامه ریزی در غرب

مدیریت و شیوه­ی آن در غرب قبل از هر چیز، چهره­ای سیاسی داشت چنان که پس از سال 1500 میلادی، عقاید ماکیاولی مبتنی بر لزوم حداکثر استفاده از هر چیز در خدمت حاکم، طرفدارانی بسیار یافت.

در حدود سال 1650 میلادی لویی چهاردهم ، امپراتور فرانسه، زندگی روزمره و شیوه حکومت خود را بر اساس یک زمانبندی دقیق قرار داد که طبیعاً دستگاه دولت نیز تا حدودی در تبعیت از این برنامه­ریزی قرار گرفته و به نوعی ملزم به زمانبندی می­گشت.

در اواخر قرن هفدهم برنامه ریزی با اهدافی صرفاً اقتصادی متولد شد. دانشمندی چون توماس هایز برنامه­ریزی را با هدف اصلی منفعت و آدام اسمیت در قرن هجدهم برنامه­ریزی را به منظور افزایش بازدهی کار و صرفه­جویی در وقت به کار گرفتند. فدریک تیلور در اواخر قرن نوزدهم فلسفه­ی مدیریت علمی را با هدف افزایش تولید و سود بیشتر با برنامه­ریزی بنیان نهاد.

در همین دوره هانری فایول فرانسوی نظراتی در خصوص مدیریت و برنامه­ریزی ارائه داد که به برنامه ریزی دولتی نیز توجه داشت. زیرا

اولاً به خدمات به عنوان یک هدف در برنامه­ریزی توجه داشت.

ثانیاً خود را به حوزه کارخانه و موسسه محدود نکرده، بلکه متوجه سطوح بالاتر سازمانی نیز بوده است.

ثالثاً وی نظریه مدیریت و برنامه­ریزی خود را از انحصار بخش اقتصادی خارج کرده و به بخش های اجتماعی-فرهنگی (که معمولاً از وظائف دولت می­باشند) نیز توجه داشته است. (آیت الهی، 1377)

 تعریف برنامه ریزی:

برنامه‌ریزی، واژه‌ای است که تعاریف بسیارگوناگون، برای آن ارائه شده است و یافتن تعریفی واحد برای آن بسیار مشکل است. (محمودی و همکاران،1387)برنامه­ریزی یکی از مهم­ترین وظیفه­های مهم مدیران است.(نامغ، 1386)

برنامه­ریزی به عنوان یک عمل، اگر هدفدار نباشد، پوچ و توخالی است. اصولاً برنامه ریزی، تلاشی است برای برآورد پیشاپیش چگونگی تحقق یک هدف. (اس.آدامز، 1373)

برنامه ریزی یعنی از پیش تصمیم گرفتن برای اینکه چه کار،چگونه،در چه صورت و به دست چه کسی صورت پذیرد. (آیت الهی، 1377)

برنامه ریزی عبارتست از فرایند به کارگیری آن دسته از حقایق مرتبط و مفروضات مربوط به آینده که برای رسیدن به شیوه های دستیابی به هدف­های مشخص تعقیب می شوند. (آیت الهی، 1377)

برنامه­ریزی یعنی نظامتصمیم‌گیری برای تعیین خط ‌مشی‌ها؛ (محمودی و همکاران،1387)

برنامه­ریزی یعنی کوششی برای انتخاب بهترینراهکار؛ (محمودی و همکاران،1387)

برنامه­ریزی یعنی جریان آگاهانه یا سلسله اقدام‌های مرتبط با یکدیگر؛(محمودی و همکاران،1387)

برنامه­ریزی یعنی پویش هدایت عقلایی مکانیزم تصمیم‌گیری در امور توسعه؛ (محمودی و همکاران،1387)

برنامه­ریزی یعنی اندیشیدن و تنظیم پیشاپیش امور؛ (محمودی و همکاران،1387)

برنامه­ریزی یعنی فعالیتی عمومی برای رسیدن بهاهداف؛ (محمودی و همکاران،1387)

برنامه ریزی عبارتست از تهیه ،توزیع و تخصیص عوامل و وسایل محدود برای رسیدن به هدفهای مطلوب در حداقل زمان با حداقل هزینه ممکن. (آیت الهی، 1377)

برنامه ریزی یک فرآیند خردمندانه است و پلی است میان جایی که می­خواهیم باشیم، برنامه ریزی تصویر روشنی از هدف، ابزار مورد نیاز، نوع فعالیت و روش­های مناسب جهت رسیدن به هدف است. (نامغ، 1386)

 اهمیت برنامه ریزی:

-         برنامه­ریزی تعیین جهت می­کند یعنی نشان می­دهد که چه کارایی و چگونه بایستی انجام شود.

-         برنامه­ریزی چارچوبی وحدت بخش بدست می­دهد یعنی واحدهای مختلف سازمان در تحقق هدف­ها مشارکت می­کنند لذا از هرج و مرج و تک روی­ها جلوگیری بعمل می­آید.

-         برنامه­ریزی فرصت­ها و خطرها را مشخص می­کند یعنی برنامه ریزی نمی­تواند خطرهای ناشی از تصمیم­گیری را بطور کامل از میان ببرد اما می تواند به تشخیص فرصت­ها و خطرهای بالقوه کمک کند و زیان­های ناشی از آنها را به کمترین حد ممکن برساند.

-         برنامه­ریزی معیاری برای عملکرد عرضه می­کند یعنی یک برنامه مفید آنچه را که باید انجام شود معین می­کند. (نامغ، 1386)

 هدف­های برنامه ریزی

-         افزایش احتمال رسیدن به هدف از طریق تنظیم فعالیت­ها

-         اقتصادی بودن فعالیت­ها

-         تمرکز بر روی هدف و دوری از تغییر مسیر

-         فراهم آمدن ابزاری برای کنترل(نامغ، 1386)

 

محاسن برنامه­ریزی و معایب عدم برنامه ریزی

محاسن برنامه ریزی

معایب عدم برنامه ریزی

عدم تاخیر در جریان کارها

مخارج بیشتر

داشتن روابط حسنه با سایر سازمانها

محصول(کالا یا خدمات) کمتر

استفاده کامل از تخصص و مهارت افراد

عدم رضایت مندی مشتری و ارباب رجوع در روابط اجتماعی

استفاده کامل از مواد و وسایل موجود

وجود تقاضاهای ناموجه

آگاهی دائم از جریان کلی کار

نبود یا کمبود مواد

استهلاک کمتر وسایل

نبود یا کمبود وسایل

هم آهنگی بین کار فردی و جمعی

وجود محیطی آکنده از سوء تفاهمات و شک و تردید

داشتن ذخیره ای از وسایل

نبود یا کمبود کارکنان متخصص و ماهر

داشتن حداقل ضایعات

کار نامطلوب

تاثیر مثبت کار در سلامتی و بهداشت

حوادث و تصادفات بخصوص در کارهای فنی

اتخاذ طرق جلوگیری از اتلاف وقت و اسراف اموال و مواد

بیکاری یا اضافه کار

اتخاذ نزدیکترین راه و صرفه جویی در هر چیز

بکارگیری مواد و وسایل نامرغوب

رعایت قواعد و مقررات و رویه هایی که مربوطه به کارکنان است

مواجهه با انتقادات ارباب رجوع

-----

استفاده غلط از افراد

(آیت الهی، 1377)

 

ویژگی­های برنامه ریزی

هر نوع برنامه‌ریزی دو ویژگی به شرح ذیل دارد :

-  ویژگی موضوعی: موضوع موردنظر برنامه‌ریزی را از سایرموضوع‌های مطروحه شناسایی و جدا کرده و مورد توجه قرار می‌دهد؛

- ویژگی مکانییا فضایی: گستره موضوع مورد برنامه‌ریزی را مشخص می‌کند و به آن بار جغرافیاییمی‌دهد، چرا که برنامه‌ریزی بدون درنظر گرفتن این محدوده عمل یا گستره جغرافیایی (بستری که موضوع معینی در آن تجلی و عینیت یابد)، فقط مقوله‌ای ذهنی است. (محمودی و همکاران،1387)

 

 

 

 

انواع برنامه­ریزی

امروزه برنامه‌ریزی جایگاه وارزش ویژه‌ای یافته و همه فعالیت‌های بشری را در برگرفته است، به طوری که بیشترتصمیمات و اقدامات براساس برنامه‌های از پیش تعیین شده انجام می‌گیرند. بر همیناساس تقسیم‌بندی‌های گوناگونی از برنامه‌ریزی از نظر زمانی، سطوح، اهداف و ... صورتگرفته است

 

انواع برنامه­ریزی از نظر تصمیم­گیری

درمقیاس "تصمیم‌گیری"، برنامه‌ریزی به سه سطح اصلی راهبردی، تاکتیکی و عملیاتی تقسیممی‌شود :

-         برنامه‌ریزی راهبردی(Strategical Planning) : چارچوب برنامه‌ها در تمام سطوح است و شامل اهداف و اقدامات اساسی در بلندمدتمی‌باشد؛

-     برنامه‌ریزی تاکتیکی(Tactical Planning) : مشخص کردن هدف‌هایمیان‌کار و انتخاب ابزارهای لازم برای تحقق آن‌ها را در میان‌مدت موردنظر قرارمی‌دهد؛

-     برنامه‌ریزی عملیاتی(Operational Planning) : شامل گام‌های ویژه یااقدامات مشخص برای انجام فعالیت‌هایی است که به اهداف مشخص نائل می‌شوند؛

بیناین سطوح سه‌گانه برنامه‌ریزی (برنامه‌ریزی راهبردی، تاکتیکی و عملیاتی) رابطه‌ایهماهنگ و چندجانبه حاکم است، اما نکته حائز اهمیت این است که ارتباط متقابل بینسطوح مختلف مستلزم "انطباق‌پذیری برنامه‌ها" می‌باشد. (محمودی و همکاران،1387)

انواع برنامه­ریزی از نظر محتوایی و موضوعی

برنامه‌ریزی از نظر "محتوایی و موضوعی" بسیار متنوع و گوناگون بوده ،مانند برنامه‌ریزی اقتصادی، اجتماعی، آموزشی، بهداشتی و ...؛ به طور کلی برحسب "موضوع" می‌توان برنامه‌ریزی را به دو نوع کلی دسته‌بندی نمود. البته اینتقسیم‌بندی به معنی تفکیک محتوایی دو موضوع از یکدیگر نمی‌باشد :

-     برنامه‌ریزی عمومی: تمام امور و فعالیت‌های جامعه را در برمی‌گیرد. هدف این برنامه‌ریزی رسیدن به توسعه، رشد، رفاه و عدالت اجتماعی یا قدرتملی و سیاسی است؛

-     برنامه‌ریزی کالبدی: برای انجام برخی از امور نیاز بهطرح‌ها و نقشه‌های کالبدی امری انکارناپذیر است، چرا که توسعه و ساماندهی شهرها،روستاها و ... به طرح‌هایی نیاز دارد که ترکیب و ترتیب منظم کارها در آن‌ها مشخصشده ‌باشد. در این زمینه‌ها، با استفاده از برنامه‌ریزی کالبدی فرآیند انجاماقدامات و ترتیب زمانی آن‌ها روشن می‌شود . (محمودی و همکاران،1387)

انواع برنامه­ریزی از نظر زمانی

انواع برنامه‌ریزی از نظر "زمانی" به سه دوره کوتاه‌مدت، بلند‌مدت و میان‌مدت تقسیم شده است:

-         برنامه‌ریزی بلند‌مدت: جزییات کار به ندرت مشخص شده و فقط چارچوبی کلیبرای انجام فعالیت‌ها تعیین می‌شود؛

-     برنامه‌ریزی میان‌مدت: در چارچوببرنامه‌ریزی بلند‌مدت و در راستای تحقق اهداف کلی آن صورت می‌پذیرد، به طوری که اگردر برنامه‌ریزی بلندمدت اهداف کلی مدنظر ‌باشد، در برنامه‌ریزی میان‌مدت را‌ه‌هایرسیدن به این اهداف پیگیری می‌شود؛

-         برنامه‌ریزی کوتاه‌مدت:نیز در چارچوببرنامه‌ریزی میان‌مدت و با قابلیت اجرایی بیشتر و بهتر انجام می‌گیرد.(محمودی و همکاران،1387) 

انواع برنامه­ریزی از نظر اهداف

برنامه‌ریزی در رابطه با "اهداف" به دو دسته برنامه‌ریزی براساس "اهداف کلی" و برنامه‌ریزی براساس "اهداف خاص" تقسیم می‌شود. (محمودی و همکاران،1387) 

انواع برنامه­ریزی از نظر مقیاس

برنامه‌ریزی ازنظر "مقیاس" در سطوح مختلفی انجام می‌گیرد که عبارتند از برنامه ریزی ملی، برنامه ریزی منطقه ای و برنامه ریزی محلی.( محمودی و همکاران،1387)

-     برنامه‌ریزی ملی: فعالیتی است دولتی که نخست هدف­های تحقق پذیر را بصورت پیوسته و همساز در مسیر توسعه اقتصادی- اجتماعی مشخص می­سازد. سپس وسایل دستیابی به این مقصدها را تعیین می­کند و سرانجام ابزارهای انتخابی را برای رسیدن به هدف­ها بکار می­برد.

-     برنامه‌ریزی منطقه‌ای: منظور از بررسی­های منطقه­ای، یافتن توانائیها و میزان ظرفیت هر منطقه جهت رشد و توسعه می­باشد. در مطالعات منطقه­ای گدشته و حال مورد مطالعه قرار می­گیرد و از اطلاعات بدست آمده برای پیش بینی آینده استفاده می­شود..(نامغ، 1386)

 

فرآیند برنامه ریزی

-         مشخص کردن ماموریت و وظیفه­ها

-         آگاهی از فرصت­ها

-         تعیین کردن هدف­ها

-         آینده­نگری و تنظیم سیاست­ها

-         تعیین الویت­ها

-         تنظیم برنامه­ی اصلی و پشتیبانی (نامغ، 1386)

                                                 

برنامه ریزی جامع:

عبارتست از کوششی آگاهانه، سنجیده و واقع گرایانه برای تدوین سیاستهایی در زمینه چگونگی تخصیص عوامل تولیدی بین سازمانها و موسسه های دولتی و غیر دولتی در کل دوره یا دوره های آتی. (آیت الهی، 1377)

                                        

ویژگی­های برنامه­ریزی جامع

-         انعکاسی از ارزش­های حاکم بر جامعه است

-         معطوف به سوال­های اصلی سازمان است

-         چارچوبی برای برنامه ریزی عملیاتی است

-         دارای دید درازمدت است

-         عملیات و اقدام­های سازمان را در دوره­های زمانی بالنسبه طولانی هماهنگ می­کند

-         در سطوح عالی سازمان شکل می­گیرد

-         فراگیر بوده و برنامه­های عملیاتی را در بر می­گیرد. (نامغ، 1386)

                                     

تفاوت بین برنامه ریزی جامع و عملیاتی:

برنامه ریزی جامع (استراتژیک)

برنامه ریزی عملیاتی

تابع ارزشها و ایدئولوژیک ها و سیاست های حاکم می باشد

در سطح مدیران اجرایی

در پی حل مسایل اساسی جامعه است

هدف یا اهداف مشخص ،محدود،عینی و دست یافتنی است

متوجه منافع احتمالی و آتی است

متوجه منافع فعلی و یقینی است

بلندمدت است

کوتاه مدت است

بنا بر پیش بینی و در مقابل یک راه طی نشده است

بهره گرفته از تجربیات قبلی است

مخاطره آمیز است

اطمینان وجود دارد

(آیت الهی، 1377)

 

سطوح برنامه ریزی ملی

-        کلان: برنامه ریزی کلان عبارتست از مطالعه، پیش­بینی و تخصیص عامل­های اقتصاد ملی. مانند برآورد تولید ملی، درآمد ملی

-        بخشی: برنامه ریزی بخشی عبارتست از فرآیند تصمیم­گیری و پیش­بینی فعالیت­های هماهنگ در یک بخش اقتصادی، اجتماعی و زیربنایی در چارچوب استراتژی توسعه ملی و هدف­های پیش بینی شده مانند بخش های تولید(صنعت، کشاورزی و ....) ، بخش های اجتماعی (آموزش و پرورش، بهداشت و ... ) و بخش هایی زیربنایی( مخابرات، راه و ترابری و ... )

-        منطقه­ای: برنامه ریزی منطقه­ای فرآیندی است در جهت تنظیم و هماهنگ کردن برنامه های مختلف اقتصادی و اجتماعی با نیازها و امکان­های محلی به عبارت دیگر فرآیندی است در جهت مشارکت مردم منطقه در برنامه ریزی و فراهم کردن زمینه­های برنامه­ریزی از پایین به بالا

-        طرح: طرح را می توان مرحله اجرایی برنامه به شمار آورد، هر برنامه ی توسعه اقتصادی فررهنگی و اجتماعی از طرح­های متعددی تشکیل شده است که با اجرای آنها برنامه ی کلان اقتصادی و اجتماعی به اجرا در می­آید. (نامغ، 1386)


 

مراحل اساسی برنامه ریزی اجرایی:

1-     شناخت وضع موجود،آینده نگری و پیش بینی

-         تصریح نقش ها و ماموریت ها

-         شناخت محیط سازمان

-         آینده نگری و پیش بینی

2- تعیین و اولویت بندی اهداف ؛ 3- تدوین استراتژی ؛ 4- تهیه برنامه عملیاتی ؛ 5- تخصیص بودجه و منابع؛          6- سازماندهی ؛  7- نظارت و کنترل.(آیت الهی، 1377)

 

مروری بر تاریخچه برنامه‌ریزی در ایران

در سال ۱۳۱۶ برای نخستین بار فکر تنظیم برنامه‌ای، برای فعالیت‌های عمرانی کشور بهوجود آمد. در ۱۱ فروردین ماه سال مزبور بنا به تصویب هیات وزیران، هیاتی به نام"شورای اقتصادی" برای تمرکز مطالعات اقتصادی در کشور تشکیل شد. ریاست این هیات بارییس الوزرا بود و اعضای آن را وزیر مالیه، رییسان کل فلاحت، صناعت و تجارت، رییسهیات نظارت بر شرکت‌ها، رییسان بانک ملی ایران، بانک فلاحت و بانک سپه و سه نفر ازاشخاص صلاحیت‌دار با تصویب هیات وزیران، تشکیل می‌‌دادند.

شورای مزبور در دهمینجلسه خود (اول تیر ماه ۱۳۱۶) گزارشی درباره تهیه برنامه عمومی اقتصادی کشور به رضاپهلوی داد و متعاقب آن کمیسیون دائمی زیر نظر این شورا برای تهیه برنامه اموراقتصادی کشور تشکیل شد. این کمیسیون پس از چند هفته نتایج مطالعات خود را دربارهاصلاح وضع کشاورزی و اسکان ایلات و عشایر تحت عنوان " برنامه هفت ساله کشاورزی" تهیهو به نخست‌وزیر وقت ارائه کرد. مقدمات برنامه پیشنهادی در دست تهیه بود که شروع جنگجهانی و بسته شدن راه‌های زمینی و دریایی امکان اجرا و تعقیب آن را غیرعملی کرد. دردهه ۱۳۲۰ پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، با بهبود نسبی شرایط اقتصادی، موضوعبرنامه‌ریزی منظم که در دهه ۱۳۱۰ برای نخستین بار مطرح شده بود، با تاکید بیشتریمطرح و در دو مسیر متمرکز شد؛ اول، تجدید سازمان تمام موسسه‌های انتفاعی دولتی بهاستثنای صنایع نفت، دخانیات و راه‌آهن که به بانک صنعتی و معدنی واگذار شد. دوم،تنظیم یک برنامه عمرانی ملی. (کردبچه، 1387)

 

تاریخچه برنامه ریزی ملی در ایران

برنامه عمرانی اول 1334-1327

در سال ۱۳۲۶ قانونی از تصویب مجلس گذشت که اگرچهدر عمل به اجرا درنیامد اما حاکی از وجود نوعی تفکر برنامه‌ای در مسوولان کشور وتلاش به منظور بهبود وضع اقتصادی کشور بود.

در سال ۱۳۲۷ دولت برای تهیه مقدماتکار برنامه و هماهنگی امور مشاوره با هیات‌ها و موسسه‌های خارجی، اداره‌ای به نام"  اداره دفتر کل برنامه" تاسیس کرد که وظیفه آن تهیه برنامه تفصیلی هفت ساله تعیینشد. این اداره بعدها به نام سازمان موقت برنامه نامیده شد. همچنین در اواخر همینسال برای انجام بسیاری از خدمات فنی، قراردادی با شرکت آمریکایی " مهندسی مشاورماورای بحار" منعقد شد. هیات ۵ نفره شرکت مزبور پس از مطالعه اوضاع اقتصادی واجتماعی و سفر به نقاط مختلف ایران و بازدید از فعالیت‌های اقتصادی، در ۲۲ دی ماهسال ۱۳۲۷ گزارش خود را در مورد برنامه هفت ساله به دولت ایران ارائه کرد.

در ۲۶بهمن ۱۳۲۷ قانون اجازه اجرای مقررات گزارش کمیسیون برنامه مجلس که در واقع قانونبرنامه اول عمرانی کشور بود، شامل ماده واحده و ۴ تبصره به تصویب مجلس رسید. (کردبچه، 1387)

با توجه به جدول الگوی توسعه، توسعه­ی کشاورزی بوسیله­ی بخش خصوصی و صنعت با گرایش مصرفی بویژه نساجی بود. از نظر تقسیم کار بین المللی ، کشور ایران می بایستی تولیده­ی مواد خام کشاورزی و معدنی و صنعت مصرفی باشد .

برنامه اول بعلت ملی شدن صنعت نفت و قطع درآمدهای نفتی کامل به اجرا در نیامد و پس از دو سال متوقف شد. (نامغ، 1386)

 

برنامه عمرانی دوم 1341-1334

قانون برنامه هفت ساله دوم عمرانی کشور در هشتم اسفند ۱۳۳۴ به تصویب مجلس رسید. این قانون مشتمل بر ۲۱ ماده و ۱۰ تبصره بود.

عملکرد برنامه دوم نشان می‌دهد که مخارج انجام شده دردوران برنامه بیش از مقدار پیش‌بینی شده بود که این فزونی به دلیل بازپرداخت مبالغقابل ملاحظه‌ای بابت اصل و فرع وام‌ها بود. طی این دوره بیش از یک سوم از درآمد نفتصرف بودجه جاری می‌شد. کنترل‌های مالی و پولی به علت دسترسی آسان‌تر به اعتباراتداخلی و بین‌المللی کنار گذاشته شد اما با محدودیت ذخایر ارزی صندوق بین‌المللیپول، صندوق مزبور با حمایت بانک جهانی یک سیاست انقباضی را بر کشور تحمیل کرد که درنتیجه آن اقتصاد ایران نزدیک به ۳ سال دچار رکودی (به طور تقریبی) کامل شد. (کردبچه، 1387)

برنامه دوم با نگرش نادرست به بخش کشاورزی، عدم توجه به صنعت به ویژه صنایع سنگین و بهره­برداری از معادن مختلف کشور، روابط سرمایه داری را با تشدید تراکم سرمایه در بخش خصوصی گسترش داد. (نامغ، 1386)

 

برنامه عمرانی سوم 1346-1342

مدت زمان برنامه از هفت سال به پنج سال کاهش داده شد . (نامغ، 1386) برنامه سوم عمرانی کشور مشتمل بر ۸ فصل، ۳۷ ماده، ۷ تبصره و حدود ۱۰۰حکم درشهریور ماه ۱۳۴۱ به تصویب دولت رسید. (کردبچه، 1387)

در این برنامه به ارتباط و مخابرات اهمیت زیادی داده شد و کشاورزی در درجه­ی اول قرار گرفت در حالی که بخش صنعت نسبت به برنامه دوم از سهم کمتری برخوردار گردید.

بعلت اجرای برنامه اصلاحات ارضی مهاجرت روستائیان به شهرها آغاز شد و نیروی کار ارزان برای فعالیت­های اقتصادی در شهرها فراهم گردید.

در این برنامه با صرف حدود نیمی از هزینه­ها در امور غیرتولیدی زمینه­ی لازم برای رشد سرمایه­داری وابسته و افزایش سود سرمایه­های داخلی و خارجی بدون تحقق هدف­های توسعه­ی واقعی فراهم گردید. (نامغ، 1386)

 

برنامه عمرانی چهارم 1351-1347

قانون برنامه عمرانی پنجساله چهارم  در ۲۷اسفند سال ۱۳۴۶ در ۸ فصل، ۳۸ ماده، ۱۰ تبصره و در مجموع ۸۶ حکم به تصویب مجلس رسید. (کردبچه، 1387)

الگوی توسعه در این برنامه صنعتی شدن کشور و رها کردن کشاورزی بود. تغییر الگوی توسعه و افزایش سرمایه گذاری در صنعت به این دلیل بود که بازار مناسبی برای شرکت­های فراملیتی بوجود آید و فعالیت­ها در جهت استراتژی توسعه­ی مورد نظر امپریالیسم در کشورهای در حال توسعه باشد.

در نهایت با اجرای این برنامه­ها درآمدهای بدست آمده از فروش نفت به خارج بازگردانده شد. (نامغ، 1386)

 

برنامه عمرانی پنجم 1356-1352

برنامه عمرانی پنجم در تاریخ ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۱ در ۹ ماده و ۲ تبصره به تصویب مجلس رسید. (کردبچه، 1387)

نتیجه اجرای برنامه های عمرانی بویژه این برنامه ، دادن اعتبارهای کلان به بخش خصوصی و افزایش نقدینگی(بیش از پنج برابر) بود.

برنامه پنجم مانند برنامه­ی چهارم تاکید بر صنعتی شدن کشور داشت و لذا اعتبارهای زیادی صرف شبکه­های زیربنایی اقتصادی و بخش ساختمان شد. در نتیجه رشد بخش خصوصی در این دوره به اوج خود رسید و سودپرستی رواج یافت در حالی که مسائل اقتصادی-اجتماعی حل نشده باقی ماند. (نامغ، 1386)

 

برنامه اول عمرانی جمهوری اسلامی ایران 1366-1362

برنامه کلان توسعه طی دوره ۱۳۶۶-۱۳۶۲ توسط سازمان برنامه و بودجه وقتتهیه شد که در نهم شهریور ۱۳۶۱ به تصویب شورای اقتصاد وقت رسید.

برنامه کلانیاد شده الگوی کار شوراهای برنامه‌ریزی بخش قرار گرفت و در نهایت لایحه برنامه اولتوسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 20/4/1362 برایتصویب تقدیم مجلس شورای اسلامی شد.

اگرچهلایحه برنامه اول (۱۳۶۶-۱۳۶۲) در نهایت به تصویب مجلس شورای اسلامی نرسید، امابررسی عملکرد آن از جنبه سیاست‌ها و خط مشی‌ها، اهداف مالی و اهداف فیزیکی،می‌توانست در تهیه و تدوین چارچوب برنامه جدید کمک زیادی کند. این ارزیابی در دوسطحکلان و بخشی و در قالب «دستورالعمل تهیه گزارش عملکرد اقتصادی کشور» انجام گرفت.(کردبچه، 1387)

هدف­های توسعه در برنامه عمرانی اول عبارت بودند از: گسترش آمورش و پرورش، تامین استقلال اقتصادی، تامین اجتماعی و خدمات بهداشتی، تامین خوراک و پوشاک ، تامین مسکن، رفع بیکاری و تامین منابع مستضعفین(نامغ، 1386)

 

برنامه اول توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران 1372-1368

برنامه اول توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران با هدف کلی رفعموانع و مشکلات مشتمل برماده واحده،‌۵۲ تبصره، ۱۰۴ حکم، ۱۱ جدول کلان و یکپیوست (اهداف کمی برنامه‌های بخشی) در بهمن‌ماه ۱۳۶۸ به‌تصویب مجلس شورای اسلامیرسید.

این برنامه به‌لحاظ شکلی جامع‌ترین برنامه توسعه ایران از ابتدا تاکنونبه‌شمار می‌آمد. لایحه برنامه به‌صورت سند اصلی و دوپیوست مربوط به‌اهداف وبرنامه‌های بخشی و پیوست طرح‌های عمرانی به‌مجلس ارائه شده بود که سند اصلی و اهدافکمی برنامه‌های بخشی به‌تصویب رسیدند.

بنابراین برنامه اول توسعه تنها برنامه بعداز انقلاب اسلامی به‌شمار می‌آمد که دارای پیوست برنامه‌های بخشی مصوب بود.

یکی از مهم‌ترین سیاست‌های کلی برنامه اول، تغییر سیاستنرخ‌گذاری کالاها و خدمات به‌نحوی بود که به‌تدریج قیمت‌های تعادلی برای منابعاقتصادی به‌وجود آید.

در راستای همین سیاست، از سال ۱۳۶۹ مجموعه سیاست‌هایی که به"سیاست‌های تعدیل" مرسوم شد، به مورد اجرا گذاشته شده و محور پاره‌ای ازتصمیم‌گیری‌های مهم اقتصادی سال‌های بعد قرار گرفت. سیاست‌‌های تعدیل اقتصادی درچارچوب اجرای تدریجی بدون اتکا به یک برنامه اجرایی و با دید غالب آنکه قیمت‌هایتعادلی، درنهایت،‌ درسطحی به مراتب پایین‌تر از قیمت‌های بازار قرار خواهند گرفت ونیز براساس راه‌اندازی تولید درحد ظرفیت کامل واحدهای تولیدی، به‌مرحله اجرا درآمد.

درمجموع به رغم آنکه یکی از سیاست‌‌های محوری دولت، به‌صفر رساندن استقراض دولتاز بانک مرکزی تا پایان برنامه اول بود، به‌دلیل عدم تبیین سیاست‌های حمایتی درکنار سیاست‌های تعدیل و نیز به‌دلیل عدم اتکا به یک برنامه مدون، پیش‌بینیهمه‌جانبه آثار جانبی پولی و مالی استقراض دولت از بانک مرکزی، با روندی فزایندهنقش موثر خود را در افزایش حجم پول ایفا کرد.

هرچند نظام برنامه‌ریزی برنامه اول درسازماندهی خطوط اصلی خط مشی‌ها و سیاست‌گذاری‌ها در فرآیند برنامه‌ریزی موفق بود،اما از بررسی عملکرد برنامه معلوم می‌شود که نقاط ضعفی نیز در نظام برنامه‌ریزیوجود داشت. از جمله جلب مشارکت نهادها و تشکل‌های غیردولتی و شرکت فعالان اقتصادیغیردولتی در شوراها و کمیته‌های برنامه‌ریزی می‌توانست دامنه پذیرش خط مشی‌ها وسیاست‌های برنامه را در جامعه بسط دهد و برموفقیت اجرایی برنامه بیفزاید. همچنین درنظام برنامه‌ریزی برنامه اول، کمیته‌های هماهنگ‌کننده بخش توفیق چندانی در انجاموظایف خود نداشتند. تهیه برنامه‌های استانی نیز در نظام برنامه‌ریزی برنامه اولتوسعه در عمل در حاشیه قرار گرفت، زیرا برنامه اقتصادی منطقه‌ای در عمل به‌صورتجمع‌بندی برنامه‌های بخشی که در منطقه صورت گرفت، درآمد. (کردبچه، 1387)

 

برنامه دوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران 1378-1374

لایحه برنامه دوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایراندر آذرماه سال ۱۳۷۲ به مجلس شورای اسلامی تقدیم شد، اما باتوجه به اینکه مجلسبه‌فرصت بیشتری برای بررسی لایحه احتیاج داشت، در عمل بررسی لایحه برنامه دوم بهسال ۱۳۷۳ موکول شد و لایحه مزبور در تاریخ 20/9/1373 به تصویب مجلس شورای اسلامیرسید. برنامه دوم دوره 1378-1374 را در برمی‌گرفت و بدین ترتیب سال ۱۳۷۳ کشور بدونبرنامه توسعه بود.

قانون برنامه دوم توسعه مشتمل بر 2 فصل بود.

فصل اول: هدف‌هایکلان کیفی، خط مشی‌های اساسی و سیاست‌های کلی،

فصل دوم: ماده واحده و تبصره‌ها  )شامل ۱۰۱ تبصره و در مجموع ۲۷۸ حکم)

اهم سیاست‌های مالی و بودجه‌ای برنامه دومتوسعه به‌شرح زیر بود:

-         بررسی و تدوین نظام برنامه‌ریزی و بودجه‌بندی کشوربه‌منظور دستیابی به هدف‌‌های برنامه.

-         ایجاد نظم و انضباط مالی و اعمال نهایتصرفه‌جویی در مصرف منابع و اعتبارات عمرانی و جاری و منابع شرکت‌های دولتی و وابستهبه دولت.

-     کاستن از حجم بخش دولتی از طریق حذف برخی از تشکیلات، ادغاموزارتخانه‌ها و موسسه‌ها و شرکت‌های دولتی و واگذاری بخشی از فعالیت‌های بخش‌‌هایخصوصی و تعاونی از طریق وضع قوانین مورد نیاز.

-         تسریع در واگذاری شرکت‌های دولتی وتحت پوشش دولت به بخش‌های خصوصی و تعاونی با رعایت اصل ۴۴ قانون اساسی.

-         اعمال روشحسابداری قیمت تمام شده برای حفظ بیت‌المال.

-     ادامه سیاست پرداخت یارانه برایکالاهای اساسی و در حد امکان علنی کردن بخشی از یارانه‌های پنهان و هم‌زمان با آنتقویت نظام تامین اجتماعی و بیمه و امداد و برقراری و تامین کمک‌های مستقیم درموارد لازم.

-         افزایش سهم مالیات‌های مستقیم در درآمدهای مالیاتی کشور به استثنایحقوق‌بگیران.

-         حذف تدریجی معافیت‌های مالیاتی اعطا شده به بخش‌ها، رشته فعالیت‌هاو موسسه‌های مختلف همراه با اصلاح قیمت‌ها.

-         تصحیح و تکمیل قوانین مالیاتی برایبرقراری تعرفه‌های مالیاتی مستقیم به صورت مطلوب و منطقی تنها براساس ارزش کالا.

-          بازنگری در تشکیلات و روش‌های اخذ مالیات با هدف مدرن کردن و افزایش کارآیی نظاممالیاتی و به حداقل رساندن زمان جمع‌آوری.

-         هدایت درآمدهای حاصل از نفت برایهزینه‌های عمرانی.

مهم‌ترین ویژگی برنامه دوم توسعه نسبت به برنامه اول، سیاست‌های کلی ابلاغ شدهاز سوی مقام معظم رهبری در متن لایحه برنامه بود.

این سیاست‌ها در هنگام تنظیمنهایی لایحه برنامه در اختیار دولت قرار گرفت و در بخش‌های مختلف‌، آثار آن منعکسشد. استراتژی اصلی برنامه دوم توسعه تثبیت دستاوردهای برنامه اول توسعه و ایجادثبات در روندهای اقتصادی کشور و کاهش بار سنگین تحولات اقتصادی بر جامعه بود.

درقالب سیاست‌های تثبیت اقتصادی موارد زیر مورد تاکید قرار گرفت:

-     استفاده ازاهرم‌های مالی و پولی: در این زمینه افزایش سهم درآمدهای مالیاتی، کنترل رشد حجمنقدینگی و افزایش کارآیی استفاده از منابع عمومی مورد توجه قرار گرفت. همچنین نسبتبه انضباط مالی و صرفه‌جویی در مصرف اعتبارات هزینه‌ای و تملک دارایی‌هایسرمایه‌ای، منابع شرکت‌های دولتی و موسسه‌های انتفاعی وابسته به دولت تاکید شد.

-     توجه بیشتر به سازماندهی بازارهای مختلف: با توجه به نقش سازماندهی بازار کالا وخدمات در رفع موانع و حذف تمرکز قدرت انحصاری در دست چند موسسه و بنگاه اقتصادی وتضمین شرایط لازم برای رقابت سالم اقتصادی بین آحاد جامعه و توسعه بازارهای موجود،به سازماندهی بازارهای مختلف اعم از بازار کالاها و خدمات نیروی کار و سرمایه توجهخاص شد.

-     اصلاح ساختار اداری: در این زمینه نسبت به حذف تشکیلات موازی در برخی ازدستگاه‌های دولتی، ایجاد نظم و انضباط اداری، بهبود مدیریت، افزایش کارآیی و اصلاحروش‌های مورد عمل در دستگاه‌های اجرایی دولت تاکید شد.

یکی از اقدام‌های اساسی دولت طیدوران برنامه دوم توسعه، تدوین برنامه ساماندهی اقتصاد جمهوری اسلامی ایران در سال۱۳۷۷بود. اجرای برنامه ساماندهی اقتصاد با شروع فعالیت‌های تهیه برنامه سومهم‌زمان شد و درنتیجه اقدام‌های لازم برای اجرای سیاست‌های پیش‌بینی‌ شده در آن یاآغاز نشد یا اینکه قرار شد در قالب برنامه‌های اجرایی برنامه سوم به اجرا درآید. (کردبچه، 1387)

 

برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران 1383-1379

قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیجمهوری اسلامی ایران در تاریخ 17/1/1379 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید.

اینقانون مشتمل بر ۳ بخش بود:

بخش اول، حوزه‌های فرابخشی (شامل فصول اول تا دوازدهم)

بخش دوم، امور بخشی (شامل فصول سیزدهم تا بیست و پنجم)

بخش سوم، اجرا و نظارت(فصل بیست و ششم)

در ماده ۱۹۸قانون برنامه سوم توسعه، رییس‌جمهوری مکلف شده بود گزارش نظارتی و ارزیابی پیشرفتهر سال برنامه را تا پایان شهریور ماه سال بعد به مجلس شورای اسلامی ارائه کند.

ازدیگر نکات مهم برنامه سوم توسعه تشکیل حساب ذخیره ارزی به موجب حکم ماده ۶۰ قانونبرنامه به منظور ایجاد ثبات در میزان درآمدهای ارزی حاصل از صدور نفت خام و تبدیلدارایی‌های حاصل از فروش نفت خام به دیگر انواع ذخایر و سرمایه‌گذاری‌ و فراهم کردنامکان تحقق فعالیت‌های پیش‌بینی شده در برنامه بود که با موفقیتی که در این زمینهحاصل شد، اجرای آن در برنامه چهارم توسعه نیز ادامه یافت.

قرار بود برنامه سومتوسعه در ۳ مرحله تهیه و تدوین شود:

-     مرحله اول: بررسی عملکرد گذشته و تبیین وضعموجود، تهیه چشم‌انداز درازمدت، ارائه گزینه‌های مختلف و پیشنهاد گزینه مطلوب وتهیه رهنمودهای کلی برنامه سوم توسعه.

-     مرحله دوم: تدوین برنامه‌های عملیاتیرهنمودهای کلی برنامه، تدوین سیاست‌های اقتصاد کلان و سیاست‌های راهبردی بخشی، تهیهطرح پایه آمایش سرزمین، تهیه چارچوب‌های تمرکز زدایی و تفویض اختیار از مرکز بهاستان‌ها و تهیه و تدوین لایحه برنامه سوم توسعه.

-         مرحله سوم: تدوین برنامه‌هایبخشی و استانی بر اساس قانون برنامه سوم و جهت‌گیری‌های آمایشی

مضامین اصلیبرنامه سوم توسعه که در چارچوب برنامه ساماندهی تعیین شده بودند، به این شرح بودند:اصلاح نظام اجرایی و ساماندهی شرکت‌های دولتی، گسترش تولید و سرمایه‌گذاری، تنظیمانحصارات و رقابتی کردن فعالیت‌های اقتصادی، ساماندهی بازارهای مالی، آمایش سرزمین،سیاست‌های کلان اقتصادی، نظام تامین و رفاه اجتماعی، یارانه‌ها و حفظ قدرت خرید،اشتغال، توسعه اجتماعی و فرهنگی، ساماندهی سیاست خارجی، محیط زیست ، توسعه علوم وفن‌آوری و نوآوری.

در تنظیم نظام برنامه‌ریزی برنامه سوم توسعه ۳ اصل مشارکت بیشتردستگاه‌ها، انعکاس محتوای برنامه در چارچوب نظام و مشارکت صاحب‌نظران مورد تاکیدبود. (کردبچه، 1387)

 

برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران 1388-1384

مهم‌ترین ویژگی‌ برنامه چهارم توسعه تهیهو تصویب آن در چارچوب چشم‌انداز بیست ساله و پس از ابلاغ سیاست‌های کلی برنامه توسطمقام معظم رهبری است.

برنامه چهارم به عنوان نخستین گام در رسیدن به اهداف تعیینشده در چشم‌انداز درازمدت کشور به گونه‌ای تدوین شده است که بتواند نرخ بیکاری ونرخ تورم را که مهم‌ترین شاخص‌های اقتصادی است، به عدد یک رقمی تبدیل کند. یکی دیگر از اهداف تعیین شده در این برنامه، ارتقای بهره‌وری نیروی کار به میزان 5/3 درصداست.

پنج سطح در نظام برنامه‌ریزی برنامه چهارمتوسعه به‌شرح ذیل است:

-     سطح اول: تهیه چشم‌انداز درازمدت جمهوری اسلامی ایران:پیش‌نویس این سند در جلسه مورخ 29/5/1382، در هیات‌وزیران به تصویب رسید، در تاریخ1/6/1382 از سوی رییس‌جمهوری تقدیم مقام معظم رهبری شد و پس از بررسی در مجمعتشخیص مصلحت نظام در تاریخ 13/8/1382، از سوی مقام‌معظم رهبری ابلاغ شد.

-     سطح دوم: تهیه سیاست‌های کلی نظام : پیش‌نویس سیاست‌های کلی نظام حاکم بر تدوین برنامه چهارمنیز پس از تصویب در هیات‌وزیران همراه سند چشم‌انداز تقدیم مقام معظم رهبری شد. اینسند پس از بررسی در مجمع تشخیص مصلحت نظام تحت عنوان «سند سیاست‌های کلی برنامهچهارم توسعه» در تاریخ 11/9/1382، از سوی مقام معظم رهبری ابلاغ شد.

-     سطح سوم: پساز ابلاغ سند چشم‌انداز و سیاست‌های کلی برنامه چهارم از سوی مقام معظم رهبری، ازتاریخ 12/9/1382 تا 20/10/1382 ، احکام مندرج در پیش‌نویس لایحه برنامه چهارم توسعهبا سیاست‌های کلی برنامه ابلاغ شده از سوی مقام معظم رهبری تطبیق داده و لایحهبرنامه نهایی در تاریخ 22/10/1382، تقدیم مجلس شورای اسلامی شد.

سطح چهارم: این سطح مربوط به تهیهاسناد ویژه (فرابخشی)، اسناد توسعه بخشی و اسناد توسعه استانی می‌شود. «سند ملیتوسعه فرابخشی» مجموعه‌ای از چند طرح و فعالیت با پوشش فراگیر برای مناطق و بخش‌هایمختلف مانند قلمرو تامین اجتماعی، فقرزدایی و اشتغال موضوعیت می‌یابد و تنظیممی‌شود. (کردبچه، 1387)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و ماخذ:

1-     نامغ، پرویز، 1386، مبانی مدیریت دولتی، نشر هستان.

2-     آیت الهی، علی رضا، 1377، اصول برنامه ریزی، مرکز آموزش مدیریت دولتی.

3-     محمودی، سعید و همکاران،1387 ، آشنایی با مفهوم برنامه ریزی، سایت آفتاب.

4-     اس. آدامز، ریموند، 1373، برنامه ریزی آموزشی: به سوی یک چشم انداز کیفی، انتشارات اطلاعات.

5-     کردبچه، محمد، 1387، مروری بر تاریخچه برنامه ریزی در ایران، روزنامه دنیای اقتصاد.

mojtabaghamati بازدید : 1490 شنبه 02 خرداد 1394 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحيم

 

   نقاط ضعف و قوت برنامه ریزی فرهنگی در ایران
نام استاد : آقای محمد حسن پور
محققين : محمد حسنی گوراب پسی و مجتبي قامتي مقدم فومني
ترم چهارم
                  زمستان 93

نقاط ضعف و قوت برنامه ریزی فرهنگی در ایران

مقدمه :
برنامه ریزی مهمترین وظیفه هر مدیر و یا سازمانی است كه با منابع محدود سعی در نیل به اهداف مشخص دارد. در ادبیات مربوط به برنامه ریزی اصطلاحاتی همچون برنامه ریزی اقتصادی و اجتماعی مفاهیمی جاافتاده و رایج هستند. ولی برنامه ریزی فرهنگی، اصطلاحی است كه اگرچه در برخی كشورهای پیشرفته سالیان زیادی است كه مد نظر برنامه ریزان قرار گرفته است ولی در كشور ما سابقه چندانی ندارد و مروری به جایگاه بخش فرهنگ در چند برنامه كلان اقتصادی - اجتماعی كشور كه در سال های قبل و بعد از انقلاب اجرا شده است صحت این ادعا را كاملاً روشن می كند.

vatandoust بازدید : 275 سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

برنامه‌ريزي استراتژيك فرهنگي در ايران 

در گذشته هنگامي كه از فرهنگ و برنامه‌ريزي فرهنگي صحبت مي‌شد، در اذهان تصويري از كتابخانه، موزه، تئاتر،‌ سينما، كنسرت، مطبوعات، هنر، آثار باستاني، زبان، آداب و رسوم و نظاير آن مجسم مي‌گرديد. در سطوح بالاتر از تعداد كارهاي برجسته فرهنگي، مانند تعداد افراد نابغه كشور، موفقيت اجتماعي هنرمندان، ميزان مشاركت مردم در امور فرهنگي، سخن به ميان مي‌آمد. همراه با كلمه فرهنگ، مجموعه‌اي نسبتاً محدود (كه معمولاً مربوط به اقشار خاصي از جامعه مي‌شد) در ذهن‌ها نقش مي‌بست و طبيعتاً برنامه‌ريزي آن نيز در جهت خدمت و گسترش اين مجموعه در مي‌آمد. ولي امروزه، با تعاريف جديدي كه در مورد فرهنگ ارائه مي‌شود و با توجه به نقش مؤثري كه فرهنگ بر ساير عوامل مي‌گذارد، چشم‌انداز جديدي را به تصوير مي‌كشد و برنامه‌ريزي آن هم در ارتباط با ساير بخش‌ها و كل كشور، شكل ديگري به خود مي‌گيرد. اگر باور داريم كه طبق فرموده حضرت امام (ره) «راه اصلاح يك مملكت فرهنگ آن مملكت است» و اگر بپذيريم كه «فرهنگ به ما وسيله‌اي مي‌دهد تا به كمك آن جاي خود را در جهان بيابيم» و‌«فرهنگ فرصتي فراهم مي‌آورد تا انسان هويت و توانايي خود را براي آفرينندگي و بيان بازيابد» (رنه مائو) و اگر ايمان داريم كه فرهنگ وجدان تمامي كوشش‌ها و اقدامات ما است. در اين صورت، آيا مي‌توان با ساختن چند كتابخانه يا موزه و سينما هدف را محقق و وظيفه خطير برنامـه‌ريزي فرهنگـي را انجـام يافته تلقي كرد؟ در حالي كه چالش‌هـاي فراواني - شكاف ارزشي و هنجاري ‌و شكاف نسلي‌‌ .‌‌.. - در جامعه وجود دارد و همه چيز را تحت تأثير قرار مي‌دهد.

vatandoust بازدید : 243 سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

برنامه‌ريزي استراتژيك فرهنگي در ايران 

در گذشته هنگامي كه از فرهنگ و برنامه‌ريزي فرهنگي صحبت مي‌شد، در اذهان تصويري از كتابخانه، موزه، تئاتر،‌ سينما، كنسرت، مطبوعات، هنر، آثار باستاني، زبان، آداب و رسوم و نظاير آن مجسم مي‌گرديد. در سطوح بالاتر از تعداد كارهاي برجسته فرهنگي، مانند تعداد افراد نابغه كشور، موفقيت اجتماعي هنرمندان، ميزان مشاركت مردم در امور فرهنگي، سخن به ميان مي‌آمد. همراه با كلمه فرهنگ، مجموعه‌اي نسبتاً محدود (كه معمولاً مربوط به اقشار خاصي از جامعه مي‌شد) در ذهن‌ها نقش مي‌بست و طبيعتاً برنامه‌ريزي آن نيز در جهت خدمت و گسترش اين مجموعه در مي‌آمد. ولي امروزه، با تعاريف جديدي كه در مورد فرهنگ ارائه مي‌شود و با توجه به نقش مؤثري كه فرهنگ بر ساير عوامل مي‌گذارد، چشم‌انداز جديدي را به تصوير مي‌كشد و برنامه‌ريزي آن هم در ارتباط با ساير بخش‌ها و كل كشور، شكل ديگري به خود مي‌گيرد. اگر باور داريم كه طبق فرموده حضرت امام (ره) «راه اصلاح يك مملكت فرهنگ آن مملكت است» و اگر بپذيريم كه «فرهنگ به ما وسيله‌اي مي‌دهد تا به كمك آن جاي خود را در جهان بيابيم» و‌«فرهنگ فرصتي فراهم مي‌آورد تا انسان هويت و توانايي خود را براي آفرينندگي و بيان بازيابد» (رنه مائو) و اگر ايمان داريم كه فرهنگ وجدان تمامي كوشش‌ها و اقدامات ما است. در اين صورت، آيا مي‌توان با ساختن چند كتابخانه يا موزه و سينما هدف را محقق و وظيفه خطير برنامـه‌ريزي فرهنگـي را انجـام يافته تلقي كرد؟ در حالي كه چالش‌هـاي فراواني - شكاف ارزشي و هنجاري ‌و شكاف نسلي‌‌ .‌‌.. - در جامعه وجود دارد و همه چيز را تحت تأثير قرار مي‌دهد.

dinmohammadi بازدید : 695 سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

برنامه ریزی فرهنگی

مقدمه

برنامه ریزی مهمترین وظیفه هر مدیر و یا سازمانی است كه با منابع محدود سعی در نیل به اهداف مشخص دارد. در ادبیات مربوط به برنامه ریزی اصطلاحاتی همچون برنامه ریزی اقتصادی و اجتماعی مفاهیمی جاافتاده و رایج هستند. ولی برنامه ریزی فرهنگی، اصطلاحی است كه اگرچه در برخی كشورهای پیشرفته سالیان زیادی است كه مد نظر برنامه ریزان قرار گرفته است ولی در كشور ما سابقه چندانی ندارد و مروری به جایگاه بخش فرهنگ در چند برنامه كلان اقتصادی - اجتماعی كشور كه در سال های قبل و بعد از انقلاب اجرا شده است صحت این ادعا را كاملاً روشن می كند.

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 32
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 216
  • بازدید ماه : 952
  • بازدید سال : 6,938
  • بازدید کلی : 95,423